روشنفکران پفیوز و بی‌شرف

 



روشنفکران پفیوز  و بی‌شرف

نوشته است:

"جامعه روشنفکری ایران، از مشروطه تا الآن، از محمدعلی فروغی تا صادق زیبا کلام [اگر نگویبم پفیوزترین]، قطعا یکی از پفیوزترین، خودستیزترین، شیادترین، احمق‌ترین و متوهمترین گروه‌های بشر در تاریخ بوده و هست."

در تایید وی نوشتم:

احسن! باید تیر را به سمت جامعه باصطلاح روشنفکران ایران‌ جعلی هدف گرفت. در این مملکت، همه چیز جعلی و پولی است. با پول و مقام، همه کس و همه چیز را می توان خرید.

 تاریخ همین صد سال روشنفکری، این را ثابت کرده است. سر هر روشنفکر مطرح "باصطلاح ایرانی"، به آخری بند بوده است. 

البته باید بگویم که نسل روشنفکران اصیل، در این جغرافیا که در 1313، (به جهت سیاسی، نه جغرافیایی) "ایران" نامیده شد، با کودتای پانفارسیسم تحت امر اروپا و با خلع قاجاریه تورک از قدرت به پایان رسید‌.

 با کودتای اروپایی بدست پانفارس‌ها، نسل و توان بازتولید روشنفکران و روشنفکری، یا کشتار یا عقیم و اخته شده یا به گله های "بله قربان" گویان در ادارات و سازمان‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها بدل شدند.

در سایه همین‌ گله‌های روشنفکری بود که در یکصد سال گذشته، بخشی از آن‌ها توانستند، همه چیز را جعل بکنند و بخش دیگر روشنفکران بر آن جعلیات مهر تایید زدند.

این روشنفکران بودند و هستند که مخیله همه افراد را شستشوی مغزی داده و نوجوانان و جوانان را به محصولات کارخانه های شستشوی مغزی در کارخانه‌های شبیه سازی با نام مدرسه و دانشگاه‌ بدل کردند.

 آن‌ها بودند که برای هر چیز و فکری، شبیه سازی کردند و جعلیات ساختند. لذا صدای مخالفی هم درنیامد. یا دنیا و افکار مطرح را چنان نشان دادند که گویا همه دنیا، مانند این عقب مانده‌های ایرانی می‌اندیشد و رفتار می‌کند.

نه تنها، آن‌ها در باره دوبار اشغال شدن ایران جعلی، قحطی مصنوعی مهندسی شده از اروپا و .‌‌.. ننوشتند، بلکه در باره کودتای رضاخان انگلیسی و پانفارس‌ها، مهندسی انتخابات، تبدیل مجلس به طویله توسط رضاخان، تبدیل مشروطه به دیکتاتوری، تعطیلی قانون اساسی، تعطیلی حقوق ملت، تعطیلی آزادی‌ها، نابودی حقوق ملی ممالک و ملل محروسه، نابودی استقلال نسبی ملل، سرکوب ملل، انکار ملل و هویت‌هایشان، جعل هویت های پانفارس محور برای ملل غیر فارس و ... هم چیزی نگفتند و ننوشتند و اقدامی هم نکردند.

بلکه از تمامی سیاست‌های دولت‌های فارس‌محور در یکصد سال گذشته حمایت جدی کرده و در نابودی ارزش های روشنفکری و روشنفکران سهیم شدند. توان علمی و عقلی‌شان را در محو تمامی دستاوردها، حقوق و آزادی‌های بدست آمده صرف کردند.

چرا که یا خودشان را فروخته بودند، یا ادای روشنفکری در می‌آورند و یا این که اصلا و ابدا روشنفکری نبوده تا مسائل را دیده و مستقلا، تحلیل و بررسی علمی و اجتماعی بکند.

تنها منبع روشنفکری قرن اخیر در این کشور جعلی با هژمونی روشنفکران جعلی، تک و توک روشنفکران ملل غیرفارس بودند که اغلب این‌ روشنفکران غیرفارس منزوی هم شناخت چندانی ار روابط قدرت، سیاست، حقوق، مناسبات بین‌المللی و ... نداشتند.

خود روشنفکران ملل هم تئوری مستقل ملی نداشتند. اگر هم در تفکر بعضی‌ها رگه‌هایی از یک تئوری بود، وابستگی و تعلق خاطری به شرق یا غرب داشتند. 

با این وجود، این روشنفکران هم از احساسات ملی و ملی گرایان تهی بودند و حتی، تعلق خاطری به پانفارسیسم و پان‌ایرانیسم داشتند.

 هنوز، منافع ملی ملت خود آن‌ها، کاملا، جایگزین منافع ایران و فارس نشده بود. حتی جهان وطنی آن‌ها هم، در اکثریت موارد، رنگ و بوی ایرانیت و فارسی و دشمتی با ملت خودی داشت.

درک و احساس آن‌ها از ملت و حقوق ملی، به تحصیل به زبان مادری ختم می‌شد.

اغلب این افراد هم از راه شعر و شاعری و با رویا رویی با تیغ سانسور، به آن حد از درک ملی رسیده بودند.

 البته، از ترسشان‌ هم، با مردم و مخاطبانشان، رک و راست سخن نمی‌گفتند و به استعاره پناه برده، سخن را در لفافه‌ها می پیچیدند.

در چنین شرایطی، در میان ملل و روشنفکران این منطقه از جهان، احساست ملی، دموکراتیک، آزادیخواهانه و اهمیت حقوق ملی رشد نکرده نبود.

این دسته از روشنفکران هم یا کشتار شدند یا به زندان افتادند و یا به غربت تبعیدانده‌ شدند.

در چنین فضایی، تجربه و دانش روشنفکرانه انباشته نشد و اگر هم اندکی وجود می‌داشت، به نسل بعدی منتقل نشد.

لذا، جوامع، افراد و ملل در ایران جعلی، به گله‌های احساساتی، هیجانی، منفعل، افراطی، شفاهی، کپی‌کار، تقلیدگر، غیر عقلانی، غیر منطقی، ضد حقوق و نرم‌های مقبول بین‌المللی، دروغپردازو به دورغ باور تبدل شدند.

ایرانی‌ها، برای فکر و رفتارهایشان، اصول و استانداردهای ثابتی ندارند که به توان با استناد به آن اصول، رفتار ایرانی‌ها در موارد کاملا مشابه را سنجید و پیش‌بینی کرد. بلکه آن‌ها برای حوادث مشابه، پاسخ‌ها و رفتارهای کاملا متضاد نشان می‌دهند.

چرا که تسلیم اصول عقلانی نیستند. با احساسات، هیجان، حب و بغض گذرا موضعگیری و رفتار می کنند. بدین‌جهت، افراط و تفریط در اعمال و رفتار آن‌ها حاکم است.

چرا که کلید کنترل آن‌ها در دست قوه عقلانی خودشان نیست. آن‌ها، ماشین‌هایی هستند که از پیش برنامه‌های ریزی شده اند.

 سیستم شستشوی مغزی، نسبت به نیازهایش، در مخیله آن‌ها، در مدارس، دانشگاه‌ها و رسانه ها و شبکه های اجتماعی و ... کد و برناهه‌هایی را جاگذاری کرده است.

 دولت و سیستمی که احساسات و هیجان‌های آن‌ها را کنترل می‌کند، در هنگام نیاز به حضور آن‌ها، حادثه ای را خلق‌ کرده، با رسانه‌ها، روشنفکران هژمون و کارمندانش در شبکه‌های اجتماعی، کدها را فرستاده، ملل و افراد را تحریک کرده و به میدان می‌آورد.

چنین جوامعی، نه تنها رشد نمی‌کنند، بلکه بطور دائم و در همه زمینه‌های انسانی، فکری، فلسفی، رفتاری، حقوق ملی ملل، حقوق فردی و اجتماعی، آزادی‌ها، فکر و رفتار سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، دینی، و ... ارادی و ‌‌‌... سقوط می‌کنند.

آیا رفتار و افکار افراد، جوامع و ملل در ایران جعلی، در حال سقوط بیشتر از قبل نیست؟

انصافعلی هدایت 











Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر