قانون اساسی و ذهن جامد روشنفکر ایرانی

فردی که خودش را "پژوهشگر" نامیده است، مقاله ای با عنوان"مجلس تبلور انسجام ملی است جاي قوم‌گرايي نيست" را در روزنامه "قانون منتشر کرده است. نام او، کوروش الماسی است.
او در ابتدای این نوشته، انگشت بر "استعمار و تاکتیک های استعماری" می گذارد و  تلاش می کند تا نمایندگان مجلس را قانع بکند که "قانون اساسی یک تفسیر و تعبیر بیش ندارد." 
او، به عمد، فراموش می کند که اصلاح طلبان حکومتی هم با تفسیر شورای نگهبان مخالت می کنند. لذا، تنها یک تفسیر از قانون اساسی وجود ندارد. بلکه ده ها تفسیر وجود دارد و باید باشد.
 برای همین هم، خود قانون اساسی،راه را بر حقوقدانان و سیاستمداران نبسته است بلکه تفسیر "نهایی" را بر عهده شورای نگهبان گذاشته است.
گر چه می دانیم که در نود درصد موارد، متاسفانه، تفسیر همان شورا، با تفسیر حقوقدانان و حقوق بین الملل مغایر بوده و است.
چرا این پژوهشگر می خواهد، به هر شکل ممکن، نظر غیر علمی خودش را به دیگران به عنوان تنها تفکر ممکن(!) تحمیل بکند؟ 
آیا یک هدف سیاسی در پی اندیشه او نیست؟ 
آیا او نمی خواهد منافع پانفارسیسم را تنها تفسیر ممکن از قانون اساسی نشان بدهد؟
مشکل دیگر چنین افرادی، در شرایطی که نمی توانند دلیل عقلی بیاورند، به سایه دیکتاتور پناه می برند تا خودشان و تفکرشان را در موضع "مقبولیت و مشروعیت اجباری" قرار بدهند. این گونه افراد از "ترس" دیگران و ترساندن آنان از رهبر سوء استفاده می کنند. 
ترساندن، شیوه ای است که بخصوص از دوران حاکمیت مطلق ولایت مطلق دیکتاتور رضا پهلوی در ایران شیوع پیدا کرده است. اگر منطق افراد کوتاه بیاید، دست به دامن رضاشاه، محمدرضاشاه، خمینی یا خامنه ای می آویزند و از سخنان آن ها دلیل می آورند تا مخالفان را به سکوت و تسلیم مجبور سازند. این افراد، دیکتاتوری خودشان را در استفاده از این سخنان دیگر دیکتاتور نمایش می دهند.
جناب کوروش الماسی، آگاهانه فراموش می کند که فقر در همه جا به یک "اندازه و عمق" نیست. ولی او به توجیه می پردازد و می گوید: "مشکلات معیشتی، فقر، بی عدالتی و تضاد طبقاتی و.... همانگونه که در تهران وجود دارد در اصفهان، مشهد، شیراز، اهواز، تبریز، کرمانشاه و... نيز وجود دارد." 
او نمی خواهد اعتراف بکند که عمق فقر، بیعدالتی و تضاد طبقاتی در "پیرامون" عمیق تر و دردناکتر از مرکز است. برای همین هم، مهاجرت از پیرامون به مرکز رخ می دهد تا از عمق فقر کاسته شود. 
اگر عکس این قضیه اجتماعی-اقتصادی صادق بود، نیروی کار و سرمایه از مرکز به پیرامون حرکت می کرد. یا هیچ مهاجرتی رخ نمی داد.
اگر چنان حالتی بود و بین مرکز و پیرامون در عمق فاجعه، تفاوت هایی نبود، و اگر عمق و گستردگی فقر در مرکز و پیرامون یا میزان سرمایه گذاری در مرکز و پیرامون، فرقی وجود نداشت، مهاجرت رخ نمی داد. وجود مهاجرت، این تصور ناصواب را باطل می کند.
الماسی در انتهای نوشته خود، نیت دیکتاتوری خودش را عیان می کند و به شورای نگهبان پیشنهاد می کند تا به نمایندگانی که هر از گاهی، در باره حقوق ملل سخن می گویند، "رد صلاحیت" بدهد.
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
بیست و ششم اپریل 2018
hedayat222@yahoo.com 

Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر