چرا استانداردهای ایرانیان در مورد کشته شدگان، چندگانه و متغییر است؟
دوستی در فیس بوک، با ارسال بخشی از گفتگوی فردی با نام ایرج مصداقی با یکی از عوامل "ساواک" (کمیته مشترک ضد خرابکاری زمان شاه)، نتییجه گرفته است که کشتن نظامیان وابسته به حکومت، به ترویج خشونت منتج می شود وباید از آن ها جلوگیری کرد.او در بخشی از این نوشته آورده است:
" یعنی در آن روز 9 نفر نظامی و غیر نظامی توسط این قهرمان خلق!!! کشته می شوند. به عبارتی 9 زن بیوه می شوند و 25 کودک یتیم می شوند.
این قاتلان آموزش دیده در لیبی و لبنان قهرمانان یک مشت ابله می شوند که از ایشان استوره سازی کنند و پس از مرگ هم برایشان مرثیه سرایی کنند که این جوانان آرمان خواه توسط دژخیمان ساواک و مزدوران شهربانی در اوج مظلومیت برای آرمانهای خلق جان باختند!! انگار آن افسران یا پاسبانانی که توسط این اشرار ترور می شدند انسان بشمار نمی آمدند و یا آن رهگذران خانواده و جگرگوشه نداشتند."
این قاتلان آموزش دیده در لیبی و لبنان قهرمانان یک مشت ابله می شوند که از ایشان استوره سازی کنند و پس از مرگ هم برایشان مرثیه سرایی کنند که این جوانان آرمان خواه توسط دژخیمان ساواک و مزدوران شهربانی در اوج مظلومیت برای آرمانهای خلق جان باختند!! انگار آن افسران یا پاسبانانی که توسط این اشرار ترور می شدند انسان بشمار نمی آمدند و یا آن رهگذران خانواده و جگرگوشه نداشتند."
من: انصافعلی هدایت، فکری که در پس این اندیشه "صلح خواهانه" را با چند سوال زیر به چالش کشیدم. امیدوارم که ایشان و تشکیلاتی که ایشان به آن وابسته هستند، به این سوال ها پاسخ بدهند تا من در وبلاگ و فیس بوک خود آن ها را منتشر بکنم.
آیا این داستان، این نتیجه را می دهد که برای تغییر رژیم و سرنگونی دیکتاتوری های مستقر، نباید هیچ کاری کرد؟
اگر رژیم، ده ها و صد و هزاران نفر را در دادگاه های فراقانونی و به نام قانون قتل بکند، نباید از آن ها پاسخ خواست؟
آیا ایادی رژیم باید از مجازات در امام باشند؟
آیا رژیم و ایادی آن باید در سایه این نتیجه اخلاقی آن داستان، برای اعمال هر گونه ظلم و ستم، خودشان را در امنیت احساس کنند و ممکن باشند که اعمال خلاف قانون آن ها بی پاسخ خواهد ماند؟
آیا آنانی که بدیل حکومت و عوامل حکومتی بقتل می رسند، خانواده ندارند؟
آیا این خانواده قربانیان حکومت، بیوه و یتیم و بی سرپرست نمی شوند؟
شما و من براحتی می توانیم کشتار افسران رژیم در اهواز را محکوم کنیم ولی آیا کشتار عرب ها را توسط همین افسران و نظامیان را هم به همان شدت و حدت محکوم می کنیم؟
آیا کشتار مردم فقیر و عقب نگه داشته شده بلوچستان توسط نظامیان و لباس شخصی های حکومتی را در همان روزهای بعد از ماجرا اهواز را هم به همان شدت و حدت محکوم می کنیم؟
آیا دستگیری های فله ای مردم کوچه و بازار عرب را هم به همان شدت محکوم می کنیم؟
راستی، چرا شما و من، ملل تحت ستم را بسیار راحت تر از حکومت مرکزی تا دندان مسلح محکوم می کنیم؟
اگر قصد شما و من، محکومیت کشتار است، چرا کشتارها روزانه مردمان عرب، بلوچ، کرد، تورکمن، تورک را محکوم نمی کنیم؟
اما وقتی دست انتقام ملل تحت ستم بیرون می آید و از نظامیان قاتل حکومتی انتقام می گیرد، خیلی بیشتر ناراحت می شویم؟
چرا وقتی رژیم و عوامل نظامی و لباس شخصی آن، ده ها تن از ملل حق طلب و خواستار حقوق انسانی را می کشند، سکوت می کنیم؟
آیا سکوت ما در قبال حمله به محله ها و افراد و خانواده ها، ایجاد ترس و ترور در جامعه، دستگیری های غیر قانونی، اعتراف گیری های غیر قانونی، زندان کردن های غیر قانونی، محاکمات غیر قانونی، محاکمات بدون وکیل، وکیل های حکومتی، محکومیت های طویل المدت، اعدام های انتقامگیرانه و دسته جمعی حکومت و محکوم نمی کنیم؟
آیا با محکوم نکردن حکومت و سکوت در مقابل تک تک کارهایی حکومت به نام قانون اما غیر قانونی، در کنار ظلم و ستم حکومتی نایستاده ایم و از ظالم وستمش حمایت نمی کنیم؟
چرا استانداردها ما در محکوم کردن ترور دولتی و غیر دولتی، واحد نیست و از موردی به مورد دیگر، عکس الملل ما متفاوت است؟
چرا کشته شدن نظامیان حکومتی را بشدت محکوم می کنیم اما در باره کشته شدگان ملل تحت ستم، نه تنها سکوت حمایت آمیز می کنیم بلکه خودمان را به کوری و نفهمی می زنیم تا نشان دهیم که کشته شدن بلوچ شورشی علیه بی قانونی و رفتارهایی ضد حقوق بشری دولت، برای ما هیچ اهمیتی ندارد؟ یعنی کشته شدن عرب ها و دیگران که در پی یک جرعه حقوق انسانی و تساوی حقوقی با فارسیسم هستند، هیچ ارزشی برای مفهوم انسانیت ذهنی ما ندارد.
آیا در فهم ما از انسانیت، هر کس علیه فارسیسم و حکومت و مرزهای ایران بشورد، مستحق مرگ نیست؟
چرا فهم ما از انسانیت این همه درجات بسیار متفاوتی دارد؟
چرا نمی توانیم ارزش انسانیت ثابتی برای اندازه گیری انسانیت و انسان ها و فجایع انسانی داشته باشیم؟
آیا قضاوت های ارزشئ- انسانی ایرانیان تحت تاثیر اولویت خاک و حاکمیت فارسیسم و مرزهای خاکی نیست؟
راستی، برای داوری در باره یک فاجعه مانند کشته شدن یک انسان و یا ترساندن (ترور) فردی یا جمعی، خاک واحد اندازه گیری و ارزشگذاری مهمی است یا انسان و اراده او مهم و حیاتی است؟
آیا در ماجرای قتل نظامیان رژیم در اهواز، نقش آن نظامیان و حکومت در رساندن جامعه عرب به آن مرحله از نارضایتی و عصیان را هم محکوم کرده ایم؟
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
بیست و هفتم (27) سپتامبر 2018
hedayat222@yahoo.com
آیا این داستان، این نتیجه را می دهد که برای تغییر رژیم و سرنگونی دیکتاتوری های مستقر، نباید هیچ کاری کرد؟
اگر رژیم، ده ها و صد و هزاران نفر را در دادگاه های فراقانونی و به نام قانون قتل بکند، نباید از آن ها پاسخ خواست؟
آیا ایادی رژیم باید از مجازات در امام باشند؟
آیا رژیم و ایادی آن باید در سایه این نتیجه اخلاقی آن داستان، برای اعمال هر گونه ظلم و ستم، خودشان را در امنیت احساس کنند و ممکن باشند که اعمال خلاف قانون آن ها بی پاسخ خواهد ماند؟
آیا آنانی که بدیل حکومت و عوامل حکومتی بقتل می رسند، خانواده ندارند؟
آیا این خانواده قربانیان حکومت، بیوه و یتیم و بی سرپرست نمی شوند؟
شما و من براحتی می توانیم کشتار افسران رژیم در اهواز را محکوم کنیم ولی آیا کشتار عرب ها را توسط همین افسران و نظامیان را هم به همان شدت و حدت محکوم می کنیم؟
آیا کشتار مردم فقیر و عقب نگه داشته شده بلوچستان توسط نظامیان و لباس شخصی های حکومتی را در همان روزهای بعد از ماجرا اهواز را هم به همان شدت و حدت محکوم می کنیم؟
آیا دستگیری های فله ای مردم کوچه و بازار عرب را هم به همان شدت محکوم می کنیم؟
راستی، چرا شما و من، ملل تحت ستم را بسیار راحت تر از حکومت مرکزی تا دندان مسلح محکوم می کنیم؟
اگر قصد شما و من، محکومیت کشتار است، چرا کشتارها روزانه مردمان عرب، بلوچ، کرد، تورکمن، تورک را محکوم نمی کنیم؟
اما وقتی دست انتقام ملل تحت ستم بیرون می آید و از نظامیان قاتل حکومتی انتقام می گیرد، خیلی بیشتر ناراحت می شویم؟
چرا وقتی رژیم و عوامل نظامی و لباس شخصی آن، ده ها تن از ملل حق طلب و خواستار حقوق انسانی را می کشند، سکوت می کنیم؟
آیا سکوت ما در قبال حمله به محله ها و افراد و خانواده ها، ایجاد ترس و ترور در جامعه، دستگیری های غیر قانونی، اعتراف گیری های غیر قانونی، زندان کردن های غیر قانونی، محاکمات غیر قانونی، محاکمات بدون وکیل، وکیل های حکومتی، محکومیت های طویل المدت، اعدام های انتقامگیرانه و دسته جمعی حکومت و محکوم نمی کنیم؟
آیا با محکوم نکردن حکومت و سکوت در مقابل تک تک کارهایی حکومت به نام قانون اما غیر قانونی، در کنار ظلم و ستم حکومتی نایستاده ایم و از ظالم وستمش حمایت نمی کنیم؟
چرا استانداردها ما در محکوم کردن ترور دولتی و غیر دولتی، واحد نیست و از موردی به مورد دیگر، عکس الملل ما متفاوت است؟
چرا کشته شدن نظامیان حکومتی را بشدت محکوم می کنیم اما در باره کشته شدگان ملل تحت ستم، نه تنها سکوت حمایت آمیز می کنیم بلکه خودمان را به کوری و نفهمی می زنیم تا نشان دهیم که کشته شدن بلوچ شورشی علیه بی قانونی و رفتارهایی ضد حقوق بشری دولت، برای ما هیچ اهمیتی ندارد؟ یعنی کشته شدن عرب ها و دیگران که در پی یک جرعه حقوق انسانی و تساوی حقوقی با فارسیسم هستند، هیچ ارزشی برای مفهوم انسانیت ذهنی ما ندارد.
آیا در فهم ما از انسانیت، هر کس علیه فارسیسم و حکومت و مرزهای ایران بشورد، مستحق مرگ نیست؟
چرا فهم ما از انسانیت این همه درجات بسیار متفاوتی دارد؟
چرا نمی توانیم ارزش انسانیت ثابتی برای اندازه گیری انسانیت و انسان ها و فجایع انسانی داشته باشیم؟
آیا قضاوت های ارزشئ- انسانی ایرانیان تحت تاثیر اولویت خاک و حاکمیت فارسیسم و مرزهای خاکی نیست؟
راستی، برای داوری در باره یک فاجعه مانند کشته شدن یک انسان و یا ترساندن (ترور) فردی یا جمعی، خاک واحد اندازه گیری و ارزشگذاری مهمی است یا انسان و اراده او مهم و حیاتی است؟
آیا در ماجرای قتل نظامیان رژیم در اهواز، نقش آن نظامیان و حکومت در رساندن جامعه عرب به آن مرحله از نارضایتی و عصیان را هم محکوم کرده ایم؟
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
بیست و هفتم (27) سپتامبر 2018
hedayat222@yahoo.com
Comments
Post a Comment