Wednesday, October 3, 2018

آیا سخنان وزیر بهداشت، راه را برای کشتار انسان ها و تصفیه گسترده نژادی باز نمی کند؟

مقدمه ای برای ورود به بحث روز شنبه (06 اکتبر 2018) در برنامه زنده "دیالوگ" در تلویزیون گوناز تی وی
ایرانی بودن و ایرانیت، معانی بسیار متفاوتی دارد. بعضی از تعریف های ایرانیت، ذهنی، آرمانگرایانه و خودشیفتگی ذهنی است. بعضی ها هم ایرانیت را در میدان سیاست و عمل تعریف می کنند.

در عمل و در میدان سیاست، ایران و ایرانیت، با نژادپرستی، آریائیسم، برتری زبان فارسی و حقوق بشر کوروش معنی می یابد. ادعا می کنند؛ فارس ها، 2500 سال قبل، حقوق بشر را روی یک لوله گلی برای بشر نوشتند. باید در این مدت 2500 سال، اجرای حقوق بشر، جزو ذات ثانوی فارس ها شده باشد.

شاید بر اثر همین حقوق بشر 2500 ساله است که پانفارس ها از یکصد سال قبل، تصمیم گرفتند تا به هیچ زبانی اجازه قد علم کردن در این جغرافیا را ندهند. تصمیم گرفتند تا هیچ ملتی حق ابراز وجود در تاریخ، در کتاب های درسی، دانشگاهی و مراکز .تحقیقی نداشته باشند. هیچ ملتی حق نداشته باشد که از هویت خود سخن بگوید

از همه مهمتر آن که پانفارس ها خودشان را آریائیان اصیل و همنژاد آریایی های آلمان هیتلری می دانند.

بنیاد نظریه برتری نژادی آریایی ها بر دیگر نژادها، بر تئوری "چارلز داروین" استوار بود که می گفت: هر آن که قوی است، زنده می ماند و ضعیفان از بین می روند.

هیتلر آریایی پندار، نژاد و خون آریایی ها را برترین نژاد و خون در جهان می دانست. پانفارس ها هم همین طور هستند. هیتلر، هیچ زبان، نژاد و دینی غیر از آن چه به خودش تعلق داشت را برسمیت نمی شناخت. برای همین، برای نابودی آن ها اقدام کرد. خون های بسیار فراوانی ریخت. زبان ها را ممنوع کرد. به خلوص نژادی روی آوردند. کشتن بیماران و افراد معلول را اجباری (شاید هم قانونی) کرد. به کشورهای دیگر حمله کرده و آن ها را اشغال کردند.

آلمانی های مغلوب، بعدها، متوجه اشتباهات خودشان شدند و برای جبران خطاهایشان، همت کردند اما هنوز هم در ایران، آریایی زده ها، سبیل هیتلری دارند و یاد هیتلر را  زنده نگه می دارند. 

رئیس جمهور فارسیزه شده ها، "هلوکاست" و کوره های آدم سوزی یهودیان توسط رژیم هیتلر را انکار می کند. در حالی که خود آلمان آن واقعیت و خطای تاریخی خودشان را قبول کرده اند. 
در نتیجه، رئیس جمهور ایران جو گیر شده، از آلمانی ها آلمانی تر می شود تا ثابت کند که آریایی های ایرانی، اصیل تر از آریایی های آلمانی هستند و هنوز، تعصب نژادیشان را از دست نداده اند.

هیتلر و آریایی های آلمان نازی رسمیت و آموزش بسیاری از زبان ها را ممنوع کردند. کاری که ایران در یکصد سال گذشته، در پی اجرای تمام و کمال سیاست هیتلر در این منطقه است و زبان های ملل ساکن در ایران را قدغن کرده است. به این در متون سیاسی "آکالچریشن" یا "قتل عام فرهنگی" می گویند.

هیتلر و آریایی ها کتاب های زبان های غیر آریایی را به آتش کشیدند. پانفارسیسم هم با کتاب های تورکی و کردی و دیگر زبان ها، همان کار را کرد و می کند.

آریایی های آلمانی برای خلوص نژادی خودشان و بوجود آوردن نژادی خوشگل، چهارشانه، با کمترین احتمال ابتلاء به بیماری های جسمی و روحی، با کمترین میزان از افراد معلول جسمی و ذهنی و ... دست بکار شدند.

آریایی ها نه تنها به بیماران و افراد معلول اجازه دادند تا خودشان را بطور داوطلبانه بکشند، بلکه کشتن افراد معلول را به یک امر طبیعی و حقوقی برای افراد بظاهر سالم بدل کردند تا جامعه آریایی با خلوص نژادی بهتر را بدست بیاورند.

نازی ها، در تبلیغات دولتی، آموزش های رسمی و غیر رسمی، به مردم  تحمیل می کردند که بیماران و معلولان موجوداتی بی ارزش هستند که نگهداری از آن ها، "منابع مالی جامعه و افراد سالم" را از بین می برد. 
برای همین، خود آن ها، یا باید داوطلبانه خودکشی بکنند و یا این که بدست مامورانی که کشتن معلولان را وظیفه ای مقدس برای آریایی ها می دانستند، کشته شوند.

سیاست خلوص نژادی آریایی در ایران، از زمان حاکمیت رضا استبداد و همزمان با تسلط افکار آریایی و پانفارسیسم در ایران و در زیر نام ایران و ایرانیت، به سیاست اصلی دولتمردان و افراد روشنفکر ایرانی آریایی زده، تبدیل شد.

آریایی ها، تنها یک زبان را مقدس و بقیه زبان ها را پست می دانند که باید زبان های دیگر را از بین ببرند. آن ها یک نژاد و آن هم نژاد آریایی یا همان نژاد فارس را نژاد اصیل می دانستند. آن ها دیگر نژادها را آت و آشغال نژادی می دانستند که باید از بین می رفتند و یا به تدریج فارس می شدند تا امکان زیست نوکرانه برای فارس را بدست بیاورند. زنده ماندن برای این دسته از افراد غیر آریایی، یک حق نبود، یک امتیاز اعطایی نژاد فارس بود و هست.

در اندیشه آریایی ایرانی (پانفارس)، اقتصاد دیگر ملل باید در خدمت توسعه و رفاه آریایی ها قرار می گرفت و آن ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، کرد، لر، گیلکی، مازنی، و ... چون ضعیف بودند، حق داشتن اقتصادی مستقل و قوی را ندارند. تنها حقشان این است که برای رفاه هر چه بیشتر آریایی های فارس، جان بکنند.

به عقیده آریایی های ایرانی (پانفارس ها)، لازم نیست تا منابع محدود طبیعت و بشر، صرف آموزش زبان ها و انسان های ضعیف ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، کرد، لر، گیلکی، مازنی، و ... بشوند. 
چرا که باید آن منابع کمیاب، صرف توسعه و ترقی زبان و نژاد برتر (آریایی) بشود که حق حیات را با زور بدست آورده است. 

در این دیدگاه، ضعفایی که مغلوب شده اند (ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، کرد، لر، گیلکی، مازنی، و ...)، حق حیات ندارند. چه رسد که حق حیات زبانی، فرهنگی، هنری، تمدنی و تاریخی داشته باشند.

این نژادپرستی مریض که حق حیات را فقط مخصوص به آریایی ها می داند و دیگر ملل را لایق زنده ماندن فرض نمی کند، با جمهوریت ظاهری و لفظی ایران،  بخود شکل قانونی داد. در قانون اساسی فریاد زده شد که حق زنده ماندن فقط با ملت فارس، زبان فارسی، تاریخ، هنر، ادبیات، شعر، و ... متعلق به فارس است. چرا که آن چه اصل و اساس است، فارس است. 

برای همین هم، قانون اساسی تنها زبان فارسی را زبانی دانست که حق حیات در این سرزمین های گسترده را داشت و بقیه زبان ها فاقد حقوق زنده ماندن بودند. 
برای این که راه اعتراض ملل مغلوب را ببندند و آن ها را در طول زمان نسبتا بلند و پس از استعمار و استثمار آن ها برای قدرت گیری هر چه بیشتر خود، بقتل همگانی محکوم کند، به آنان "ته لیسی" از حقوق داد.

به این منظور، اصل 15 قانون اساسی، زبان های ملل غیر فارس را در سایه عنایت و لطف زبان فارسی قرار داده که فقط حق دارند تا حدودی ادبیات خودشان را در حدی که فارس زبانان مشخص خواهند کرد، آموزش ببینند.

در این راستا، دولت های سیدمحمد خاتمی، محمود احمدی نژاد و حسن روحانی و اعضای کابینه هایشان در 22 سال اخیر، خنجر را از رو بسته و برای قتل عام این ملل و جا به جایی جمعیت ملل مغلوب اقدام کرده اند.

در گام اول، اسناد مربوط به کوچاندن اجباری عرب ها از وطن شان، سپس تهجیر اجباری بلوچ ها، آنگاه دستور وزیر آموزش و پرورش به عدم استخدام معلمان دارای لهجه تورکی، عربی، بلوچی، کردی، تورکمنی و حتی گیلکی و مازنی عیان شد.
در ادامه این سری از برنامه های قتل عام نسلی، وزیر آموزش و پرورش، زبان های مادری را غیر قانونی نامیدند و تنها خواستار آموزش زبان های فارسی و روسی در همه مدارس ایران، به جای زبان های مادری همه ملل ساکن در ایران، شد.

در گام بعدی، فاز جدید سیاست اصلاح نژادی در ایران، به میدان آمد. وزیر بهداشت و درمان و آموزش پزشکی در جلو دوربین ها و در مقابل دید ده ها میلیون انسان، یک تورک که از دردی در ناحیه ای از اندام هایش شکایت می کرد را با صراحت تمام تحقیر کرد. 
وزیر با این کار علنی خودش، تنها آن مرد تورک را تحقیر نکرد، بلکه نه تنها همه تورکان که همه ملل ساکن در ایران و از جمله خود فارس های آریایی پندار را هم تحقیر کرد. 
عجیب این که هیچکدام از نهادهای قضایی و حقوقی ایران ناراحت نشدند و اعتراض نکرد. 
چرا؟ 
چون، سیاستی است که همه نهادی ایرانی باید آن را عملی بسازند.

همین وزیر بهداشت که مسئولیت اصلاح نژادی برای آریایی های ایرانی را بر عهده دارد، در گام بعدی، اعلام کرد که نباید داروهای بیماران خاص تامین شود. 
چرا که منابع مالی آریایی ها بسیار محدود است و آن ها که از منظر فارس های آریایی سالم تر هستند، اجازه نخواهند داد که میلیاردها تومان از دارایی های ایران (مورد نظر آریایی ها) صرف درمان و تسکین درد افرادی بشود که با دسترسی به آن داروها، فقط دو سه سالی بر طول عمرشان خواهد شد. یعنی، باید آن ها زودتر بمیرند.

معنی این سخن آن است که وزیر دولت جمهوری ایرانی، با کشتار انسان هایی که بیمارند و هزینه هایی را بر جامعه آریایی های تحمیل می کنند، موافق است تا جامعه آریایی ها از هزینه دارو و درمان آن انسان های ضعیف و بیمار خلاص شود.

سخنان وزیر بهداشت و درمان و آموزش پزشکی ایران چه معنایی دارد؟

نتایج عملی سخنان و سیاست های وزیر بهداشت و درمان و آموزش پزشکی چه خواهد بود؟

آیا دیدگاه های دولت حسن روحانی به تصفیه نژادی و کشتار انسان های ضعیف، بیمار و رنجور نمی انجامد؟

 در صورتی که در بین ایران و یک کشور دیگر جنگی آغاز شود، احتمال تصفیه نژادی در ایران چقدر بالا می رود؟ و آیا تجربه آریایی های آلمانی در ایران تکرار خواهد شد؟

آیا کسی باور می کرد که سیاست های هیتلر ، روزی به تصفیه نژادی، کشتار و آدمسوزی در آلمان بینجامد؟

احتمال این که کوره های آدم سوزی در ایران دایر بشوند، چقدر است؟

سیاست های دولت ایران با اخلاق جهانی (یونیورسال)، با اخلاق دینی (همه ادیان)، با اخلاق اسلامی (بخصوص شیعه)، با دین اسلام و مذهب شیعه چه تناسب و رابطه هایی دارند؟

سیاست هایی که از زبان وزیران آموزش و پرورش و بهداست دولت جاری می شوند، در قوانین بین المللی، چه معنا و مفهومی دارند؟

آیا واقعا افکار دولت های 94 سال اخیر ایران، نژادپرستانه و آریایی و هیتلری نبوده است؟

آیا دولت های ایرانی یک قرن اخیر، گام به گام در راه حذف مردمان ضعیف و مغلوب پانفارسیسم پیش نمی روند؟

آیا چنین دولتی، با روشنفکرانی که سیاست های دولتشان را محکوم نکرده اند، قابل اعتماد و صلح آور هستند؟

آیا ایران، منابع لازم برای درمان و نگهداری از بیمارانش را ندارد؟

پانصد (500) میلیارد تومان، چند درصد از بودجه ایران است؟ که ایران و دولت ناتوان از پرداختن این بودجه است؟

پانصد (500) میلیارد تومان در مقابل ده ها هزار میلیارد تومان اختلاس، چه رقمی است؟

چرا دولت ووزیرانش با اختلاس مقابله نمی کنند که منابع بسیار حجیمی از سرمایه های ملل را می بلعند ولی با این مبلغ اندک برای مداوای بیماران مخالفت می کنند؟

چرا برای درمان رهبران سیاسی و روحانیانی که بیش از 80 و 90 سال عمر کرده اند صدها میلیون دلار از منابع این ملل هزینه می شود ولی برای مردمان عادی و فقیر هزینه نمی شود؟

چرا برای درمان خمینی از آن طرف دنیا، یک تیم درمانی با بیمارستانی کامل آورده بودند؟

چرا برای نگهداری ملا مهدوی کنی که عملا  در اثر مرگ مغزی، یال هاست که مرده است، صدها میلیون دلار از سرمایه های این ملل را هزینه می کنند؟

چرا برای زنده نگهداشتن سعید حجاریان که در دولت اصلاحات (که در اثر ترور توسط سپاه پاسداران که بعدها وزارت اطلاعات مسئولیت ترور خیلی ها را بر عهده گرفت) مرده بود، ده ها میلیون دلار هزینه کردند؟

چرا برای این که عروس خامنه ای زایمان راحت تری داشته باشد، با خدم و حشم و ده ها نفر همراه، به انگلستان فرستاده بودند؟

آیا بیماران فقیر در ایران حقوق انسانی ندارند یا مهدوی کنی و خامنه ای و فلان ملا خیلی انسان تر از بقیه هستند؟

آیا بیماران ایران حق ندارند که از دارو  و درمان لازم بهره مند بیشوند؟

بین افرادی که ضعیف و فقیر هستند و افرادی که با حکومتیان در ارتباط هستند یا دارای پول و سرمایه هستند، در درمان بیماری و کاهش رنج و درد بیماری چه تفاوتی هایی می تواند وجود داشته باشد؟

چرا یک وزیر می تواند، نظری چنین گستاخانه و ضد بشری ابراز بکند ولی جامعه، افکار عمومی، قوه مقننه و قوه قضائیه با او و دولتش، برخورد جدی نکنند؟

آیا چنین جامعه ای و چنین دولتی و چنان مجلسی و چنین دادگستریی بیمار نیستند؟

جوامع ایرانی، دولت، مجلس و قوه قضائیه به چه نوع بیماری مبتلا هستند که در مقابل چنین افکار خطرناکی عکس العمل اعتراضی سریعی نشان نمی دهند؟

آیا سخنان وزیر بهداشت و سیاست های اعلامی وزارت آموزش و پرورش ، نشان نمی دهند که سیاست های تبعضی دولت در همه زمینه ها اجرایی می شوند و دولت به اعتراضات ملل تحت ستم های مضاعف بی توجه است؟

برای مقابله با چنین سیاست ها و چنان افکاری ضد انسانی و خطرناک برای نوع بشر، چه باید کرد؟

آیا این افکار، خشونتزا نیستند؟ و خشونت را در جامعه ترویج نمی کنند؟

آیا ترور، از دل چنین افکاری یا برای مقابله با چنان سیاست هایی رشد نمی کند؟

آیا منابع جوامع در ایران، درست و بر اساس توانایی های هر ملت و هر فرد، توزیع می شوند؟

در برنامه این هفته "دیالوگ" در روز شنبه {ششم (6) اکتبر 2018} به همراه چند مهمان به بررسی این مسایل خواهیم پرداخت.
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
چهارم (4) اکتبر 2018
hedayat222@yahoo.com

No comments:

Post a Comment

آیا این اسکناس جعلی نیست؟

 آیا این اسکناس جعلی نیست؟ اسکناس جعلی ، برای ساخت و تایید تاریخ جعلی ایران بعدی     این اسکناس ، ساختگی و جعلی به نظر می رسد ...