سرنوشت ستارخان تکرار شد- دو راه نجات از پانفارسیسم پاناصفهانی
سرنوشت ستارخان تکرار شد- دو راه نجات از پانفارسیسم پاناصفهانی
مردم آزربایجان جنوبی، بخصوص کسانی که برای دکتر مسعود پزشکیان، در دو جبهه 1- داخل ایران و 2- در مقابل تحریمچیان جنگیدند، مانند ستارخان، باز هم فریب سیاستمداران فراماسون فارس را خوردند.
تبریز، درس نگرفت و تجدید شد
وقتی ستارخان و تبریز، با اشاره و حمایت پنهان مالی و سیلاحی فراماسونری، سپاه اندک تعداد نیروهای مسلح تورکهای قاجار را با شبهه جنگی طولانی، در تبریز مشغول کرده بودند، نیروهای آزموده فراماسونهای بختیاری، ارمنی و ... پایتخت تورکها؛ طهران را با کودتا، اشغال کرده بودند.
با این کودتا و با شراکت تبریز در کودتا بر علیه دولت ملی تورک و به حاشیه راندن مرکز توجه تورکها و تبریز از این کودتا، دولت تورکها و ملل حاشیه، توسط قوای تحت فرمان غرب مسیحی اشغال شده، راه برای نابودی حکومتهای ملی-تاریخی ملل تورک، عرب، بلوچ، تورکمن و ... و الیناسیون زبانی، تاریخی و اشغال ذهنی این ملل باز و هموار شده، از موانع راه خلع قدرت تورکها و ملل غیر تورک، به نفع توده های فارس کاسته شد.
هفتهها بعد از اشغال پایتخت تورکها و فریب تورکهای ساده لوح تبریز، در زیر نام "آزادی و نجات مشروطه"، ستارخان را به تهران دعوت کردند.
برای ستارخان و دیگر تورکهایی که به نمایندگی از آزربایجان، به طهران می رفتند، فرش قرمز پهن کردند. به مجلس شورای ملی برده، برایشان "سردار ملی و حقوق ماهیانه" تراشیدند و از مبارزه مسلحانه برای تثبیت دولت ملی تورکها و تداوم اصلاحات مشروطه بازنشستهیشان کردند.
برای خاموش کردن آتش تبریز و تورکها و جدا کردن آنها از حکومت و حاکمیت خودشان، هم به تبریز "لقب فاتح طهران" را دادند و هم تبریزیها را با افتخار تو خالی "فاتح طهران و استقرار مجدد مشروطه" فریب دادند.
تبریزیهای سیاسی و محافظه کار، بازی سیاسی پیچیده و چند لایه و فریبکارانه فارسها را با راستی و برادری اشتباه گرفتند.
تبریزیهای محافظهکار و تورکهایی که مفتخر به نجات ایران از سلطه قاجار تورک، قانون و دیگر اصول مشروطه شده بودند، باختند و به همین سادگی، برای یک صد سال، از سیاست کنار گذاشته شدند.
یعنی، تبریز و تورکها در بازی سیاست، به فارسها و فراماسونری باختند.
چرا؟
چون بسیار ساده و خود سیاستمدار پندار و منفعت طلب بودند. چون با مفاهیم منفعت ملی و منافع ملی تورکها آشنایی نداشتند.
وقتی تبریز و تورکها، مغرور القاب و افتخارات قلابی داده شده از طرف فارسها بودند، پانفارسهایی که مرکز و قلب فرماندهی سیاسی، نظامی و امنیتی دولت تورک را اشغال کرده بودند، عملا، دولت کودتا را تشکیل داده بودند.
دولت کودتا، نیروهای امنیتی و نظامی تورک را به فرمان و اراده فارسها، ارمنیها و بختیاریهای فراماسون سپرد.
دوباره و چند هفته بعد، افراد مسلحی که پتانسیل حمایت از حاکمیت ملی تورکهای قاجار را داشتند و همراه ستارخان بودند را قلع و قمع کردند.
ستارخان سردار زخمی بازنشسته، خانه نشین شده، مرد.
تکرار دوباره تاریخ:
تاریخ در اکنون و در آزربایجان تکرار می شود و تورکهای ساده لوحی هم که شناختی از منافع ملی و سیاست فارسها ندارند، به سادگی، فریب حرفهای زیبای فارسهای سیاستمدار دروغگو را میخورند.
آزربایجانی که برای پزشکیان در دو جبهه جنگید و جمعیت و سرزمینی به وسعت و بزرگی نصف ایران دارد، کلاهی بزرگ بر سرش رفت.
با سوء استفاده از اراده تورکها و آزربایجان ساده لوح، فارسها، دوباره، اراده و اداره تورکها را باز هم در دست گرفتند.
دو راه پیش روی پزشکیان و ملل حاشیه:
شانس اول پزشکیان، آزربایجان و ملل حاشیه آن است که نمایندگانی که خودشان را نمایندگان ملل حاشیه می دانند، در بررسی صلاحیت وزراء در مجلس، دست رد بر سینه تمامی وزرای پیشنهادی پانفارسها و پاناصفهانیها بزنند و صلاحیت آنها را مردود اعلام بکنند.
همان اصفهان پانفارسی که ترکیب دولت پزشکیان را چیده و دولت در سایه ایران را رهبری می کند.
شانس دوم، و تنها شانس مهم و عملی ملل تورک آزربایجان، قشقایی، تورکمن، عرب، بلوچ، کرد، لور، بختیاری، گیلک، مازن و ...
به میدان آمدن همه رای دهندگان، بعلاوه نود درصد تحریمچیهایی که در مرحله اول رای نداده بودند، است.
باید کسانی که به پزشکیان رای داده بودند، با تحریمچیها، در اتحادی استراتژیک، به خیابانها آمده و با حضور چند ده میلیونی خودشان، تا سقوط دولت مافیایی پانفارسیستی ضد ملل در سراسر ایران همکاری و هماهنگی بکنند تا بتوانند انتقام یکصد سال ظلم و ستم به ملل پیرامون را از دولت و حاکمیت پانفارسیسم بگیرند. این ملل باید تا برقراری حاکمیت اراده هایشان، به خانههایشان باز نگردند.
سقوط دولت و حاکمیت و تفکر پانفارسیسم، تنها راه نجات این منطقه از بحرانهای درونزا و برونزا است.
باید دولت پانفارس و ایران را به زیر کشیده و دولت ملل حاشیه را برمسند اریکه قدرت نشاند.
دولت ملی را به بهای بسیار گران مستقر میکنند، با بهانه کوچک بدون هزینه هم واگذار میکنند.
اراده ملی را با اعمال اراده و با اعمال زور مستقر میکنند. بدون تحمیل و اعمال اراده ملی توسط خود این ملل، اراده آن ها توسط دیگران اداره می شود.
با احترام به ادارک کنندگان
انصافعلی هدایت
Comments
Post a Comment