مهندسی جهل 023: زبان تورکی، در دوران خلافت اسلامی به رهبری تورکان، زبان رسمی، اداری و زبان علم بوده است؟
مهندسی جهل 023: زبان تورکی، در دوران خلافت اسلامی به رهبری تورکان، زبان رسمی، اداری و زبان علم بوده است؟
در برنامه بیست و سوم از "مهندسی جهل" به بررسی یک کتاب تورکی ادبی، استاندارد، تخصصی در زمینه عرفان پرداختیم. نویسنده کتاب، درویشی از دراویش وابسته به طریقت "نقشبندی بکتاشی" با نام "مصطفی مراد اوغلو" است که خودش را "خاک پای شیخ رضا" معرفی می کند. او در آخرین صفحه کتاب، نه تنها خودش را معرفی می کند بلکه تاریخ دقیق پایان یافتن نوشتن کتاب را هم می نویسد. لذا او، به این کتاب در دهه پایانی شعبان سال هزار و یکصد و شصت و دو نقطه پایانی را گذاشته است.
نویسنده اصلی یک نفر بوده است اما به توجه به تغییر قلم و خطوط روی کاغذ می توان ادعا کرد که متن اصلی این کتاب توسط یک فرد برای افراد مختلف دیکته شده است یا افراد مختلفی در نسخه برادری از نسخه اصلی دست داشته اند.
زبان کتاب تورکی است اما در نوشتن کتاب از آیات قرآن، احادیث، متون عربی علما و شیوخ و عرفا، همچنین از اشعار فارسی مثال های فراوانی را آورده است.
نویسنده برای کتابش نام خاصی را انتخاب نکرده است. لذا به علتی نامعلومی به "منیری" معروف شده است. شاید علت این معروفیت، به آن خاطر است که نویسنده تلاش کرده است تا عقاید چند طریقت عرفانی در مورد مسائل درون دین اسلام را روشن کند. چرا مه "منیری" به معنی روشنگر می تواند باشد.
نویسنده در این کتاب تلاش می کند تا عقاید درون دینی و درون طریقتی نحله های فکری "نقشبندیه"، "کبرویه"، "پرتویه" و "جهریه" که شیوخ یا رهبران و پایه گذاران آن هاف خودشان را از نظر ادراکی و فهم مسائل اسلامی به "حضرت علی" مرتبط کرده اند را بیان بکند.
گر چه این کار نویسنده، نوعی تحقیق علمی است اما نویسنده در صفحات اول کتاب اذعان می کند که در این تحقیق، به مسایل، سوال ها، موضوعاتی که به اسلام و اصول اعتقادی این طرقت ها و بخصوص طریقت "نقشبندی بکتاشی" خلل وارد بکند، اجازه ورود به متن این تحقیق را نخواهد داد.
لذا، این تحقیق، هم عقاید و دیدگاه های دیگر نحله های عرفانی را در بر نمی گیرد و هم این که اگر در همین طریقت های عرفانی و طریقت های دیگر، یا در میان عالمان و فیلسوفان اسلامی و غیر اسلامی، در مورد نقض اصول و عقاید اسلامی دلیل و سخنی آمده باشد را کنار گذاشته است.
یعنی نویسندهف تحقیق خود را به جنبه اثباتی و مورد قبول خود و رهبران همان طریقت ها و علما و فیلسوفان اسلامی محدود کرده است و به جنبه های استفهامی و منفی عقاید عرفا و فلاسفه وقعی گذاشته است.
می توانیم متوجه بشویم که نویسنده به موضوع، تعصب داشته است و نمی خواسته کلامی بر خلاف موضوع مورد تعصب خود یا طریقتش را در کتابش بگنجاند. چون هدف او، تقویت ایمان اسلامی در مسلمانان، عارفان و علاقه مندان به اسلام و این طرقت های عرفانی بوده است. ایجاد سوال و تردید در میان مسلمانان و عرفا و هواداران طریقت های عرفانی شیوه او نبوده است.
یعنی نویسنده بی طرفانه به موضوع نمی نگریسته و به حلاجی بی طرفانه موضوعات مطرح شده در کتابش نمی نگریسته است. بلکه نقطه عزیمت نویسنده و هدف نویسنده از ابتدا مشخص بوده و می خواسته عقاید خود و حلقه عرفان های به رسمیت شناخته شده در نزد استادش، مرشدش، شیخش را به خوانندگان توضیح بدهد.
در عین حالی که او در بیان دیدگاه های خلقه خود و دیگر طریقت های عرفانی، با قرآن، احادیث، کتاب های عرفای قبلی، اشعار دیگران مراجعه کرده است.
در روزگار ما، به این نوع کار تحقیقاتی، تحقیقات کتابخانه ای گفته می شود. محقق برای خود موضوعی با و ای بسا اهداف معینی با تئوری ها یا پیش فرض های معینی را برمی گزیند، برای رد یا تایید آن پیش فرض ها، برای دستیابی به آن اهداف از پیش تعیین شده، به بررسی منابع مکتوب در آن موضوع بررسی کرده، مطالبی که در راستای رد یا قبول پیش فرض های محقق است را جمع آوری می کند تا از همه آن ها یا از بخشی از آن ها در تدوین کتاب فایده ببرد.
محقق، پس از جمع آوری مطالب مورد نظرش، ممکن است دست به تحقیقاتی در خارج از کتابخانه ها، در میان مردم، در آزمایشگاه ها، در طبیعت و ... بزند و یا به بررسی های کتابخانه ای بسنده بکند. در نتیجه، اطلاعات جدیدی را در رد یا اثبات پیش فرض های اولیه اش جمع آوری می کند.
آنگاه بر اساس اهداف از پیش روشن یا نیمه روشن از تحقیق و کتابت، به تدوین کتاب می پردازد. موضوعی را مطرح کرده، نظرات دیگران در رد یا اثبات و تعریف آن موضوع را کنار هم می چیند. آنگاه، بر اساس یافته های خارج از کتابخانه، به نقد نظریات دیگران، (در جهت مثبت یا منفی هر کدام آن ها) اقدام می کند. در پایان هر بحث، نظرات شخصی خودش را به عنوان سخن پایانی مطرح کرده، ممکن است سوال یا سلسله سوالاتی را مطرح بکند تا راه برای تحقیقات بیشتر درباره آن موضوع آینده باز بشود.
از این منظر، نویسنده این کتاب، یک کار علمی کتابخانه ای انجام داده و به هدف یا اهداف اولیه خود از انجام تحقیقات، و نوشتن دست یافته است.
مهمتر از این که چقدر به این کتاب و موضوعات و شیوه مطرح کردن آن ها بپردازیم، خود زبان کتاب است. زبان این کتاب هم تورکی است. نه تنها زبان کتاب تورکی است که حدود چهارصد سال قبل نوشته شده است، بلکه کتاب با بررسی موضوع بسیار ظریف ایمانی و اعتقادی مثل "جبر" و "اختیار" آغاز می شود که نه تنها موضوع عرفان و نحله های فکری عرفانی بوده و هنوز هم هست، بلکه موضوع مورد علاقه فلاسفه مسلمان هم هست.
در نتیجه، از یک طرف به موضوعات فلسفی در جهان اسلامی مربوط هستند و از طرف دیگر بسیار ذهنی، انتزاعی و غیر ملموس به حساب می آیند. یعنی به ظرافت و دقت معنایی عمیقی نیاز دارند.
پس زبان تورکی زبان دقایق معنایی، عرفانی، فلسفی هم است و می تواند آن ها را براحتی و بدون لکنت زبان توضیح بدهد.
این که در چهارصد سال قبل یا هزار سال قبل، هزاران کتاب به زبان تورکی در رشته های دقیق فکری، علمی، فلسفی، عرفانی، ریاضی، تکنولوژی، سیاست و ... وجود داشته است، نشانگر آن است که زبان تورکی زبان علم، سیاست، عرفان، فلسفه و بوده است.
اگر یک زبانی در این همه علوم، فنون، فلسفه، دین و علوم دینی و ... کاربرد گسترده ای داشته و بر اساس آن جوامع و ملل تحت امر حکومت و دولت را اداره می کرده است، نمی تواند زبانی منزوی و بدون توجه رهبران دینی، سیاسی، علمی، هنری و فلسفی و بدون پشتوانه مالی و مادی آن رهبران باشد.
باید پذیرفت که زبان تورکی در دوران حاکمیت و خلافت تورک ها بر مسلمانان، زبان رسمی و هم ردیف زبان عربی بوده و جایگاه اصلی را اشغال کرده بوده و مانند زبان فارسی، زبان فرعی نبوده است یا به تحصیل اشتغال داشته اند، یا با مهارتی درگیر بوده، یا در پی کسب تخصصی بوده اند، مجبور به یادگیری تورکی بوده اند.
آیا نمی توان قبول کرد که زبان تورکی نوعی از زبان رسمی، اداری، علمی بوده است؟
انصافعلی هدایت
02 آوریل 2025
Comments
Post a Comment