نقد کتاب «رضا شاه»؛ نوشته دکتر صادق زیبا کلام - 10
نقد کتاب «رضا شاه»؛ نوشته دکتر صادق زیبا کلام
انصافعلی هدایت؛ روزنامه نگار، تحلیلگر و شکاک
آگاهی
نسبت به سنترالیسم و مرکزگرایی در انتهای تونل مشروطه
البته
بعضی از شاهان، شاهزادگان قاجار و رهبران
ملی ملل هم از روند فکری ای که در ممالک
محروسه، به سود پانفارسیسم و به ضرر تورک
ها، عربها و قاجاریه آغاز شده بود، مطلع
بوده و احساس خطر میکرده اند.
برای
همین هم خواستار تداوم سیستم سیاسی-حقوقی
و عرفی-تاریخی
حکومت های ایالتی و ولایتی و تصریح به آن
در قانون اساسی مشروطه بوده اند.
حتی
میتوان به توپ بستن مجلس را در مسیر جنگ
میان جناح های سیاسی تورک-عرب
در یک طرف و فارس در جبهه دیگر دید.
در
این مورد، در جای خود و بطور مفصل سخن
خواهد رفت.
در
نتیجه همان آگاهی و شعور سیاسی از رشد
پانفارسیسم بود که اصل ایالت و ولایت را
با اصرار و تأکید زیاد، در قانون اساسی
جای داده و از آن زمان به بعد، در دفاع از
استقلال ملی و خودمختاری خودشان و با
استناد به همان اصل حقوقی، حقوق ملی و
قانونی مستفاد از همان اصل، با انحصار
طلبی دولت های مرکزی و پانفارسیسم مخالفت
کرده و حتی با توسل به جنگ و خونریزی و
عصیان علیه مرکز، حکومت های خودمختارشان
را مستقر میکرده اند.
این
که چنان خواستهای و شیوه اداره ممالک
محروسه قاجار وارد قانون اساسی مشروطه
شده است، نشان میدهد که ملل آن عصر و
حاکمانشان، نمی خواسته اند در زیر سایه
حکومتی دیکتاتوری، مرکزگرا فارس یا تورک
محور یا ...
و
یا مرکز محور اداره بشوند.
نمی
خواسته اند، هر از چند گاهی، سلاح برداشته
و با مرکز، برای بدست آوردن حقوق و امتیازات
اداری-مالی
و سرزمینی بجنگند.
آنها
میخواسته اند، همه مرزهای سیاسی، اداری،
آموزشی، اجتماعی، دینی، جغرافیایی و …
هر ملت و سرزمین تا حدودی مستقل، از دست
درازی حکومت مرکزی در امان بمانند.
همه
این اصرارها و حتی جنگهای بعدی برای
استقلال از سلطه همه جانبه مرکز، از سر
آگاهی به همان تفاوتهای ملی، دینی،
تاریخی، زبانی، خونی-نژادی،
جغرافیایی و حق احترام به حقوق ملی و ...
سر
برآورده بودند و خود، نوعی عصیان نرم و
آرام علیه استعمار توسط اقلیت مستقر در
مرکز بوده است.
آن
اصل قانون اساسی و اصرار بر تصویب آن،
مرزهای خودی و غیرخودی را مشخص میکرده
است.
همانطور
که در اتحادیه اروپا، کشورها، استقلال
همه جانبه خودشان را اما در داخل یک سیستم
سیاسی بزرگتر، اعمال میکنند و در شرایط
بحرانی، همچون پیدایش کرونا ویروس و هجوم
دهها هزار پناهنده از آسیا و … مرزهای
خودشان را می بندند تا از منافع ملی خودشان،
در مقابل هر نوع تهدیدی مدافعه نمایند.
در
مقابل اما، پانفارسیسم، تحت عنوان جدید
«ایران»
و
«پان
ایرانیسم»
بجای
ممالک محروسه قاجار یا «قاجاریه»،
با حقوق متعلقه به سیستم ایالتی و ولایتی
یا ممالک محروسه (متحده)
مخالفت
میکرده است مخالفت میکند و مخالفت
خواهد کرد.
چرا
که با به روی کار آوردن رضاکودتاچی به
عنوان یک دیکتاتور بدون اخلاق و جهان بینی
توسعه طلبانه، موفق بر تثبیت سلطه خود بر
منطقه، ملل و کشورهای ممالک محروسه شدند.
چرا
که فارس ها، از دوره ساسانیان تا کنون،
در زیر سلطه بوده و در آرزوی بازگشت مجدد
به حاکمیت و انحصار منافع خودرت دردستان
خودشان بوده اند.
آنها
در پی تحمیل و «ایمپوزه»
کردن
زبان، منافع، دین، سیاست، دوستیها و
دشمنی ها، نوع و شیوه تولید،روابط اقتصادی،
مالی، پولی، بانکی و به زیر فرمان آوردن
آن ملل و سرزمین ها و مطیع کردن دوباره
آنها به پانفارسیسم بودهاند و هستند.
به
همین مناسبت است که پانفارسیسم، با شیوه
اداره کشورهای متنوع و رنگارنگ در سیستم
ممالک محروسه یا ایالت های خودمختار یا
مستقل در امور داخلی و اداریشان و متحد
در سیستم سیاسی مخالفت کردهاند و می
کنند.
در
صورتی که ایران کنونی، به شکل ممالک محروسه
یا ایالات متحده اداره می شد، مفهوم و
تعریف «ایران»،
«ملت»،
«قوم»،
«سرزمین»،
«حقوق»،
«انسان»،
«حقوق
انسانی»،
«آزادی
ها»،
«دموکراسی»،
«زبان،
«زبان
ملی»،
«زبان
رسمی»،
«آموزش»،
«رسمی
و غیر رسمی»،
«اجباری»،
«داوطلبانه»،
«رایگیری»،
«حق
تعیین سرنوشت»،
«جایگاه
شهروند»،
اراده ملت»،
«حقوق
شهروند»،
«دولت»،
«بافت
جمعیتی»،
«تغییر
بافت جمعیتی»،
«تحمیل
و اجبار به پذیرش سیاستهای سیاسی،
اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و ...»
و
تمامی لغات و اصطلاحات سیاسی، حقوقی،
اجتماعی، مالی، پولی، بانگی، آموزشی،
ادبی، حتی دینی و ...
معانی
متفاوتی می داشتند.
یعنی،
اجبار به تعریفی متفاوت، یک ضرورت تاریخی،
برای حاکمیت چنان سیستمی میبود.
همان
طور که رواج تعاریف کنونی، ضرورت حاکمیت
این سیستم، با این طرز تفکر، سیاست، عمل
و حقوق است.
مشاوران
رضاخان و دکتر زیباکلام، از «دولت-ملت»های
اروپایی، تاریخچه ای معوج در ذهن داشتهاند
و دارند و میخواسته اند و میخواهند بر
اساس آن تفسیر ذهنی دور از واقعیت خودشان،
به ایران تازه تشکیل شده و نو پا شکل بدهند.
آنها
میخواهند چیزی را کپی بکنند که ناقص
میشناسد یا ناقص می بینند و به شرایط
تاریخی، جغرافیایی، بومی، ملی، روانی،
دینی، فرهنگی، تمدنی متفاوت ملل هم توجه
نمی کنند.
آن
ناسیونال شوونیست های ایرانی که از اروپا
برگشته بوده اند، با ناسیونالیسم جنگ
طلبانه، افراطی، نژادپرستانه در حال اوج
گیری در انگلستان، آلمان، فرانسه، روسیه
آشناتر بوده اند.
میدانستند
که در آن کشورها، با از بین بردن «پرنس
نشین های خودمختار و مستقل»،
بسیاری از ملل، فرهنگها و زبانها را
نابود کرده وبا دیکتاتوری، یک زبان، هویت
و تاریخ طرف مظفر در کشتارها را به همه
شکست خوردگان قبولانده اند.
در
ممالک محروسه قاجار هم معادل پرنس نشین
ها، حضور دایمی داشته است که به «خان
خانی»
یا
خان نشین ها مشهور بودهاند که در در شکل
کلانتر و تاریخی اش، بشکل «ایالات
و ولایات»
بوده
اند.
ملل
قدرتمند اروپایی، ملل ضعیف اروپایی را
مغلوب کرده، زبان، هویت، تاریخ و...
آنها
را از بین بردند و داشته های خودشان را به
مغلوب ها تحمیل و تلقین کردند ولی بعدها
و دوباره، اروپا از چندین ملت و کشور ریز
و درشت البته متفاوت از گذشته شکل گرفته
است.
در
حقیقت به نقطه آغاز قبلی رسیدهاند اما
این بار نمیخواهند با کشتار و حذف دیگران
در یک فرهنگ، زبان، تمدن، و … اروپائی ها
را متحد بکنند، بلکه با شناسایی جداگانه
هویتها و پذیرش آنها در داخل سیستم
بزرگتر، در تلاش ساخت اروپایی متحد و جدید
هستند که یکرنگ هم نباشد.
بلکه
متنوع و الوان جلوه گر بشود تا از خطرات
تکرار جنگ جهانی اول و دوم و آن کشتارها
و حذف های درون اروپایی بپرهیزند
بر
اساس آموخته ها از آن کهنه سیستم اروپایی
پر خسارت در زمینه های مالی، انسانی،
هویتی، تاریخی، اقتصادی و ...،
و حسرت (نوستالوژی)
بازگشت
به گذشته تاریخی دوران ساسانیان و عظمت
موهومی تازه ساخته شده دوران کوروش توسط
اروپائیان برای فارس ها به عنوان بخشی از
ایدئولوژی پانفارسیسم، مشاوران رضاشاه
هم میخواستند از ملل و ادیان، زبان ها،
تاریخ ها، سرزمین ها و … متنوع و خودمختار
قاجاریه، یک دولت، ملت، دین، زبان متمرکز
بسازند و ایدئولوژی برتری نژادی خود را
به همه آن ملل مغلوب پس از کودتا، تزریق،
تحمیل و تلقین بکنند و همه آن ملل را به
ضرب چوب و چماق، درفش و دشنه، به زیر سلطه
خود بیاورند.
در
اروپایی که اقلیتها و ملل ضعیف را قتل
عام و مجبور به پذیرش نوع جهان بینی نیروی
قهریه غالب می کرد، باز هم به همه آن ملل
مغلوب، در قالب ایالت ها و استان های
خودمختار(مثلا،
در درون آلمان، انگلستان، روسیه)،
آزادیها و خودمختاری هایی، در چهارچوب
فدرالیسم داده شده بود ولی ناسیونال
شوونیست ایرانی-آریایی
پانفارس که همه جهان بینی اش بر اساس
محوریت و مرکزیت زبان فارسی استوار بود،
می خواست، همه ملل ساکن در ایران را در
قالب زبان، نژاد، دین، تاریخ و … فارس
شکل بندی بکنند.
در
نتیجه، از فدرالیسم دوری گزیدند تا
اختیارات ملل ساکن در ایالت ها و ولایات
تاریخی را نابود کرده و بخودشان وابسته
بسازند.
پانفارس
ها میدیدند که سیستم اداره ممالک محروسه،
نه تنها ویژگیهای مثبت فدرالیسم
اورپایی-آمریکایی
را دارد، بلکه مزایایی بیشتر از آن را نیز
دارد ولی آنها باید کاری میکردند که
سطله پانفارسیسم را به ملل دیگر بقولانند
تا از مجموعه ملل خودمختار، ملت مرکز و
ملل وابسته پیرامونی را بسازند.
تقلیل
ملل خودمختار یا مستقل به ملل وابسته
پیرامونی و مستعمره، به جهان بینی
پانفارسیسم وابسته بوده و است.
تا
زمانی که پانفارسیسم موفق نشده تا آن جهان
بینی پانفارسیسم را به تک تک افراد ملل
پیرامونی بقبولاند، تداوم هستی-زیستی
خودشان و حاکمیت شان را در خطر نابودی
خواهند دید و احساس خواهند کرد که هنوز
به سیستمی مستقر، تثبیت شده و بدون تهدید
از طرف ملل مغلوب بدل نشدهاند و هر آن
ممکن است، سلطه یشان، توسط ملل مغلوب
برانداخته بشود.
در
نتیجه و بخاطر ترس دایمی و خساست سیاسی،
انحصارگرایی و پانفارسیسم محوری، با
سیستم اداری-سیاسی
ایالت و ولایت مخالفت کرده و مشت آهنین
مرکزی را بر روی سر ملل نگه خواهد داشت.
بر
همین اساس، وجود ممالک محروسه با سیستم
خودمختار و 90
درصد
استقلال از مرکز و دارای نیروهای
نظامی-امنیتی،
بانکی، پولی، مالی، اداری، سرزمینی،
آموزشی، و … خود، با آنچه پانفارسیسم می
خواست و می خواهد، سر سازگاری داشته و
دارد.
در
نتیجه، جناب زیباکلام هم مانند مشاوران
رضاشاه، خودمختاری یا استقلال 90
درصدی
ولایات و ایالات را تحمل نمیکند و از
آن، به عنوان «جدایی»
و
تجزیه یاد میکند تا بر رهبران استقلال
خواه آن ملل، اتهام زده و با قبیح نشان
دادن استقلال خواهی، فرزندان این ملل را
از رفتار قبیح دور بکنند.
آنها
با اتهام زدنها و زشت نشان دادن هایشان،
آزادی خواهی را محکوم کرده و منحوس جلوه
می دهند چرا که لفظ «جدایی
سری»
یا
«تجزیه
طلبی»،
مهری از پیش تهیه شده است تا بر پیشانی
افراد و جریان ها و ملل بزنند تا آن
رهبران و خواست های انسانی و حقوقیشان را
محکوم و ملعون جلوه بدهند.
تا
بتوانند با توسل به آن زمینه چینیهای
روانی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی، خودمختاری
آنها را با قوه قهریه نظامی سرکوب کرده
و قتل عام هایشان را حقوقی و درست جلوه
بدهند.
تا
قتل عام ها و تضییع حقوق ملل، هم در اذهان
عمومی همان ملل و هم در اذهان ملت فارس
قبیح نبوده و قابل پذیرش جلوه گر بشوند.
تا
بتوانند افکار استقلال خواهانه درآن
ممالک را از بین ببرند.
تا
بتوانند، با توصل با آن اتهام های از پیش
تعیین شده، حق حاکمیت، حق خودمختاری، حق
استقلال ملل و ممالک را از بین ببرند.
تا
زیست انسانها بر اساس حقوق طبیعی و
انسانی را از آنها بستانند و بعد از چند
نسل، ذرهای از آن حقوق را بصورت قطره
چکانی، به آنان بازپس بدهند تا آن ملل
شکرگذار و قدردان آن ذره هایی حقوقی باشند
که جانشین اقیانوس حقوقشان شده است.
دکتر
زیباکلام هم مانند دورقاب چین های رضاشاه
نمیخواهد بپذیرید که حاکمیت های تورک،
چگونه توانسته بودند، به آن ملل استقلالی
بیش از90
% بدهند
و آن ملل، در مقابل، دست به شورش بر علیه
مرکز نمی زده اند.
چرا
که پانفارسیسم، تجربه طولانی مدت حاکمیت
و تجربه تن دادن به منافع بلند مدت اما
بزرگتر از سود کوتاه مدت را ندارند.
میبینیم
که عرب ها، بلوچ ها، لورها، قشقایی ها،
شمالی ها، (جنگلی
ها)
کردها
و بویژه تورکمن ها و تورک های آزربایجان،
در دوران بعد از استقرار مشروطه، بارها
و بارها دست به انقلاب زدهاند تا حقوق
ملی، اجتماعی، سرزمینی، زبانی، اداری،
مالی، پولی، حقوق همسایگی و بینالمللی
خودرا باز ستانند.
برای
همین هم اعلام خودمختاری و استقلال کرده
اند.
مثلا،
شیخ محمد خیابانی یا سید جعفر پیشه وری؛
رهبران و بزرگ مردان بعد از مشروطه تورک
را ببینید که برای بدست آوردن حقوق و
اختیارات قبل از مشروطه و حقوقی که قانون
اساسی مشروطه هم آنها را پذیرفته بوده
است، رهبری قیام های ملی در آزربایجان
تورک را بدست میگیرند تا دوباره و به
همان سبک سیاق تاریخی-عرفی،
استقلال و خودمختاری خودشان را با توجه
به ویژگیهای تاریخی حکومت های ایالتی
و ولایتی از صفویه تا پهلوی را بازسازی
بکنند و بدست بیاورند.
چرا
که هنوز فاصله زمانی زیادی در بین تجربه
قبلی شان از خودمختاری و استقلال، در
مقابل تجربه فعلی شان که مرکز محور بود،
نیفتاده بود.
همه
افراد عادی، هنوز خاطره های زندهای از
سیستم ایالتی و ولایتی داشته و با آن سیستم
سیاسی-اداری
آشنا بوده اند.
اگر
مردم عادی کوچه و بازار در باره چیستی و
ماهیت «مشروطه»
شک
داشتهاند که بعضیها بر این عقیده هستند
اما در باره ماهیت و چیستی سیستم ایالت و
ولایت شک و شبهه ای نداشته اند.
برای
همین هم، براحتی و بدون مقاومت، رهبری
رهبران محلی خودشان را برای بازپس گیری
آن حقوق تاریخیشان میپذیرفتند و در
مقابل دولت مرکزی، از حقوق ملی شان با
ایثار جان و مالشان دفاع میکردند و آماده
تن دادن به قتل عام های گسترده و فجیع،
توسط قوای مرکزی و پانفارس هم بوده اند.
خود
همین تلاش برای باز پس گیری آن حقوق ملی،
نشان از عمق این اندیشه در دل آن جوامع
داشته است.
چنین
رهبرانی، بعد از اعلام استقلال (خودمختاری)
به
سبک تاریخی، مرزهای سرزمینی و وطنی خودشان
را مشخص می کردند.
نیروهای
نظامی -
دفاعی
و امنیتی خود را تشکیل می دادند.
سیستم
اداری مستقل از مرکز خودشان را تاسیس
میکردند یا سازمان های موجود را از نو
سازماندهی یا اصلاح میکردند تا در خدمت
منافع ایالت و ولایت باشند.
پول
ملی خودشان را منتشر می کردند.
خزانه
و بانک ملی خودشان را براه می انداختند.
سیستم
مالیاتی خودشان را تاسیس می کردند.
دانشگاه
و سیستم آموزشی و فنی خودشان را برقرار
می کردند.
رادیو
و نشریات به زبان ملی خودشان را مستقر می
کردند.
زبان
رسمی و ملی خودشان را از فارس تحمیلی و
اجباری، به زبان ملی-بومی
خودشان برمی گرداندند.
و
… اما و با وجود همه این اقدامها ملی
گرایانه، هنوز هم پرچم ممالک محروسه را
به اهتزار در می آوردند تا نشان بدهند که
صددرصد مستقل از مرکز نیستند اما و در عین
حال، حقوق ملی خودشان را هم مسترد کردهاند
و نمیخواهند مستعمره جلوه بکنند.
میخواهند
سرنوشت ملی خودشان را با دستان خودشان
رقم بزنند.
جناب
زیباکلام، به مفهوم و کاربرد سیستم ایالت
و ولایت در صفویه تا پهلوی التفاتی
نژادپرستانه و پانفارسیستی دارد و میخواهد
حاکمیت را در انحصار ملت مسلط فارس نگه
بدارد.
امثال
ایشان، نمیخواهند به حقوق ملی-اجتماعی،
سیاسی، اداری و حقوق ملی ملل غیر فارس در
ایران، سر تعظیم فرود بیاورند و آنها
را مساوی با ملت فارس ببینند.
متشکرم
انصافعلی هدایت
سیم (30) آوریل 2020
تورنتو – کانادا
Comments
Post a Comment