کشتن پاسدار و ملا ضد حقوق بشر است




رفتار غیر قانونی، جنایت علیه بشریت است
این مقاله بر اساس فیلمی نوشته شده است که گویا پلیس پاکستان، چند نفر (ملا یا بلوچ) را دستگیر کرده و بهنگام انتقال بهاتومبیل پلیس، می زنند و یکی از آن ها را می کشند. دوستانی از این رفتار اظهار خوشنودی کرده و آرزو کرده اند که روزی این بلاها را بر سر ملاها در ایران بیاورند.
این ویدئو را در زیر ملاحظه می فرمایید
به عقیده من، رفتار خودسرانه و بدور از نظارت قانون و مجازات ملا یا پاسدار، چه توسط مردم یا توسط پلیس (در هر کجای این کره خاکی صورت بگیرد)، جنایت علیه بشریت است.
نباید از رواج این نوع خشونت بر علیه انسان ها، چه مجرم و چه بی گناه، خوشحال شویم و آرزو بکنیم که چنان حوادثی در آینده و در جامعه ما تکرار شود.
من: انصافعلی هدایت، گر چه در انقلاب 1357 سیزده ساله بودم اما بخاطر دارم که مردم ناراضی محله "حوکماوار"، "باهار"، "قره آغاج" و "آخونی" چطور از در و دیوار خانه یک پاسبان ساده و بسیار جوان که ماموری دون پایه در کلانتری خیابان بهار تبریز و ساکن محله ما بود، بالا رفتند.
پاسبان جوان را که تنها امر فرماندهانش را اجرا می کرد، در مقابل چشمان از حدقه در آمده و وحشت زده دو دختر 4 و 5 ساله و همسر جوان و بیگناهش گرفتند.
مردمان عقده ای، قمار بازان و لات های محله های اطراف می خواستند عقده گشایی کرده و انتقام روزهایی که نتوانسته بودند، جنایت بکنند را از "جمال پاسئوان" (پاسبان) جوان بگیرند. جمال پاسئوانی را که تسلیم شده و مقاومتی هم نمی کرد. او تصور هم نمی کرد که هم محله ای هایش، با او در مقابل زن و کودکانش چنان رفتاری را بکنند. چه برسد که بخواهند، او را از درون خانه اش و با لباش زیر بیرون آورده و به قصد کشت، بزنند ولی عقده ای های فرصت طلب، در حالی که تا می توانستند، او را می زدند، از خانه اش به بیرون کشیدند. نمی دانم بکجا بردند و بعد شنیدم که جمال پاسئوان جوان را بطرز فجیعی بقتل رسانده اند.
گر چه من کوچک بودم اما برخی از آنانی که جمال پاسئوان را می زدند، می شناختم. اغلب شان سگبازان بودند. این افراد دایما سگ های ولگرد را به جان هم می انداختند و مسابقه "ایت داواسی" برگزار می کردند و برای دعوا با لات های دیگر محله هایی که بر سگ ولگرد محله ما، سنگ پرتاب کرده بودند، یا بر سر دختری از یکی از محله ها، حرفشان شده بود، به اطراف آچی چای می رفتند و با لات های محله های دیگر دعوا می کردند. بخشی از آن عقده ای ها هم عیاش ها، قمار بازها، مزاحمان زنان و دختران محله، مست ها و عربده کشان محله بودند که دایم چشم به ناموس مردم داشتند و به زنان و دختران مردم در کوچه ها، دست درازی می کردند.
به هر حال، این قماش افراد چاقوکش بودند که جمال پاسئوان را به سوی قتلگاهش می برند. من از رفتار این عده با جمال، بسیار ناراحت شدم. رفتارها خیلی خیلی ضد انسانی و دور از آرمان هایی بود که من در رویاهایم برای خودم می ساختم.
برای همین، با آن جمعیت ضد انسان و عقده ای همراه نشدم تا شاهد قتل فجیع جمال پاسئوان جوان نباشم. گر چه، حدود 40 سال از آن ماجرا می گذرد و من شاهد همه ماجرا نبوده ام، اما هنوز هم دختران گریان او که از ترس، چشمانشان از حدقه در آمده و سرخ شده بودند را می بینم. هنوز می بینم که هر دو دختر، لباس سفید عروس پوشیده اند و تمیزترین بچه های سرتاسر محله ما بودند ولی با ترس فریاد زده و التماس می کردند ...
در همان روز، راهم از انقلابی هایی از آن قماش جدا شد. هیچ وقت عضو بسیج نشدم. گر چه انقلابی بودم و هنوز هم انقلابی هستم اما نه از قماش خمینی و طرفداران ازذل و اوباش او. من طرفدار قانون و انسانیت بودم و هستم.
بعدها، گزارشی برای "رادیو فردا" تهیه کردم که لات های عقده ای (یکی از شهرهای نزدیک تبریز که الآن اسم شهر را بخاطر ندارم. بیناب؟ عجب شئر؟ رادیو فردا به خاطر مخالفت با من، همه نوشته ها و کارهای تولیدی من را از وبسایتش دیلیت کرده است) یکی از شهرهای آزربایجان شرقی، بیش از 24 پاسبان آموزشی، پاسبان تازه کار و پاسبان کهنه کار را کشتار کرده و جسد های آن ها را قطعه قطعه، سلاخی کرده و بر کف خیابان ها ریخته بودند.
دل عقده ای و بیمار آن قصاب های انسان، خنک نشده بود و هم آن ها بودند که می خواستند، حکومت دینی و عدالت گستر برپا کنند تا جنایت هایشان علیه بشریت را در سایه جنایت های جدید، چنهان و مشروعف سازند. برای همین است که همان خونریزی ها تا همین امروز دوام یافته است. آن ها قصابان انسان، برای چند روز متوالی، اتومبیل های عبوری میان تبریز، آزربایجان غربی و کردستان را مجبور می کرده اند تا از روی اجساد تکه تکه پاسبان ها عبور بکنند. ...
بعد از سه روز، حتی استخوان های قطعه قطعه شده پاسبان ها هم خمیر شده و به کف آسفالت خیابان اصلی شهر چسبیده بود.
لات هایی که آن ها را کشتار کرده بودند، ازاذل و اوباشان دوره شاه در آن شهر بودند که ماموران با آن ها برخورد کرده بودند. گر چه ممکن است، در میان آنانی که این ماموران با آن ها، به عنوان متهم یا مجرم، برخورد کرده بودند، تعدادی هم بیگناه وجود داشته است ولی حالا که این لات ها، فرصت انتقام گیری بدست آورده بودند، بنام "انقلاب" و اسلام و "ساواکی"، جوانان تورک و همشهریان مامور خودشان را کشتند و "انقلابی" شدند. انقلابی برای کشتار انسان ها، بدون توجه به میزان جرم افراد و قانون.
به عقیده من، اگر ملایی، پاسداری، کارمندی، قاضی ای، ماموری، مدیری، معاونی و ... هم جیانت هایی کرده است، باید زندانی شده و توسط محاکم بیطرف و با توجه به قوانین حقوق بشری، محاکمه شوند. در صورتی که دادگاه آن ها را به جزایی محکوم کرد، باید به حکمی که صادر می شود، تسلیمشان کرد.
نباید اجازه و رضایت داد که چون "من" یا "ما" با دین و ملا و هر کس و هر مسئولی و در هر مقامی و لباسی، مخالفیم و آن ها یک زمانی بر ما ظلم کرده اند و یا مجبور به اجرای دستور فرماندهانشان بوده اند، (حق نداریم) از آن ها قصاص بگیریم.
باید این افرادی که ظلم کرده اند، دستور داده اند و دستور را اجرا کرده اند، چه ملا باشد یا دیندار، چه پاسدار باشد یا قاضی دادگاه های ظلم و ستم، چه کارمندان رشوه خوار باشند و چه مدیران و معاونان و ... و ... باید محاکمه شوند.
باید در یک نقطه ای، بر عقده گشایی های شخصی و خارج از چهار چوب قانون و حقوق بشر، نقطه پایان گذاشت.
من هنوز هم فکر می کنم که نمی شود، عقده ها را با قتل و کشتار و خونریزی خالی کرد و بر روی کشته ها و خون های ریخته شده توسط عقده ها، کاخ عدالت و انسانیت و حقوق بشر ساخت.
اگر شما امروز، عقده هایتان را با کشتار باز کنید، ده ها، صدها و بلکه هزاران آدم بیگناه یا با گناه اندک هم کشته خواهند شد که جزایشان، مرگ نیست.
فرزندان آن ها، مدتی بعد، انقلابی دیگر خواهند کرد. انتقام خواهند گرفت. جامعه در دایره عقده گشایی های بسته و خونین گیر افتاده و خواهد ماند.
بنا بر این، نباید از فکر تک تک ما خطور کند که باید انتقام همه ظلم هایی که سیستم سیاسی، اداری، قضایی، امنیتی و ... بر ما وارد کرده است را به دور از نظارت دقیق قانون، بگیریم. فرقی نمی کند که این نوع انتقامگیری توسط پلیس انجام بگیرد یا توسط مردم کوچه و بازار یا خودمان.
این خودسری و عقده گشایی و ضدیت با حقوق انسان ها، همانی است که پلیس و نیروهای نظامی و امنیتی و چماقداران ایران اسلامی و شاهی، در قبل از 1357 انجام می دادند و هم اکنون هم همین عقده گشایی ها و ظلم و ستم ها را بر مبارزان ملل و فعالان مدنی و سیاسی بکار می برند.
اگر ما می خواهیم، همین سیستم بی قانونی آن ها را اعمال کنیم، چرا این همه زحمت می کشیم که رژیم عوض شود؟///چرا به خیابان نمی رویم و ملاها و پاسدارها را نمی کشیم و عقده هایمان را آزاد نمی کنیم؟
آیا با خونریزی گور و انتقامجویی های غیر انسانی، مشکل اجتماع ما حل می شود؟
باید از خونریزی پرهیز و دوری کرد و اجازه داد تا قانون، در مورد همه اجرا شود. ما باید طرفدار اجرای قانون باشیم. حتی اگر قانون ظلم علی السویه باشد، بهتر از عقده گشایی و بی قانونی و لات بازی است.
چون هر کسی با توجه به منافع و مضاری که دریافته و داشته و دارد، می تواند، دیگران را متهم کرده و با کشتن آن ها، عقده گشایی بکند. در صورت همه گیر شدن این نگرش، خود ما هم ممکن است، قربانی این تفکر بشویم.
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
دوازدهم ژانویه 2018
hedayat222@yahoo.com


https://www.facebook.com/100010108874143/videos/566552473691710/

Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر