مرگ در پیراهن جوامع فارس و تورک افتاده است
قدرت لغوی زبان تورکی نسبت به زبان فارسی، بسیار گسترده تر است.
این یک ادعا است که می توان آن را به "پانترکیسم" نسبت داد ولی اگر واحدهای اندازه گیری قدرت یک زبان را مشخص بکنیم، در آن صورت قدرت زبان ها را می توان با هم مقایسه کرد.
زبان عربی (خوشحال شویم یا بد حال) جزو یکی زبان های قدرتمند دنیای امروز است. اگر به صفحه "زبان های رسمی سازمان ملل برویم، عربی در صدر لیست زبان های این سازمان قرار دارد. ساید این صدر نشینی به خاطر تقدم الفبایی این زبان بر پنج زبان دیگر است ولی به هر حال، این شش زبان، در سازمان های بین المللی رسمی هستند: عربی، چینی، انگلیسی، فرانسه، روسی و اسپانیایی.
این یک ادعا است که می توان آن را به "پانترکیسم" نسبت داد ولی اگر واحدهای اندازه گیری قدرت یک زبان را مشخص بکنیم، در آن صورت قدرت زبان ها را می توان با هم مقایسه کرد.
زبان عربی (خوشحال شویم یا بد حال) جزو یکی زبان های قدرتمند دنیای امروز است. اگر به صفحه "زبان های رسمی سازمان ملل برویم، عربی در صدر لیست زبان های این سازمان قرار دارد. ساید این صدر نشینی به خاطر تقدم الفبایی این زبان بر پنج زبان دیگر است ولی به هر حال، این شش زبان، در سازمان های بین المللی رسمی هستند: عربی، چینی، انگلیسی، فرانسه، روسی و اسپانیایی.
(http://www.un.org/en/sections/about-un/official-languages/)
به دومین جمله این نوشته دقت فرمایید:
There are six official languages of the UN. These are Arabic, Chinese, English, French, Russian and Spanish. The correct interpretation and translation of these six languages, in both spoken and written form, is very important to the work of the Organization, because this enables clear and concise communication on issues of global importance.
نه تنها زبان های فارسی و تورکی بلکه بسیاری از زبان ها هم در این لیست جای ندارند. به احتمالی، رسمیت این زبان ها، جنبه سیاسی داشته است. با این حال، نمی توان انکار کرد که یکی از ملاک های قدرت زبان است.
یکی از واحدهای اندازه گیری قدرت یک زبان، ترجمه یک اثر مهم و قابل احترام دینی از یک زبان به زبان ها دیگر و ملاحظه قدرت آن هاست.
چرا کتاب مقدس؟
برای این که، می توان در کتاب های دیگر دست برد و معنا و مفهوم ذهنی مترجم را داخل متن اثر ترجمه شده کرده و به نویسنده اصل آن نسبت داد یا می توان با توجه به درک مترجم، معانی متفاوتی از یک کلمه را در ترجمه بکار برد. چنین احتمال هایی در کتاب های علمی، سیاسی، اجتماعی و حتی دینی رایج و حتا تحریف و نسبت دروغ در ترجمه (افزودن یا حذف کردن)، بسیار رایج است. مثلا کتاب "هنر جنگ" (سان تسو) در زبان انگلیسی چنجاه شش صحفه است اما جناب دکتر حسن جبیبی از آن، یک کتاب 204 صفحه ای بدست می دهند.
در میان کتاب های دینی هم "قرآن" کتاب بسیار حساسی است که نه می توان و نه امکان دارد که کلماتی را از آن حذف کرده یا بر آن افزود. بخصوص در عصر حاضر که علاوه بر قاریان و حافظان قرآن، نرم افزارهایی هم بکمک مسلمانان آمده اند تا بیش از گذشته در تعداد حروف، صداها و کلمات قرآن دقت بکار ببرند.
این حساسیت بیش از حد به قرآن، دست و بال مترجم را می بندد. مترجم باید بهترین و سلیس ترین کلمات معادل برای کلمات عربی قرآن در زبان مورد ترجمه را پیدا کرده و در جملات خود بکار گیرد.
حال می خواهیم قدرت زبان تورکی و فارسی را نسبت به زبان عربی و در ترجمه قرآن بفهمیم.
وبسایت روزنامه "همشهری" در لینک زیر، چنین ادعا کرده است:
یکی از واحدهای اندازه گیری قدرت یک زبان، ترجمه یک اثر مهم و قابل احترام دینی از یک زبان به زبان ها دیگر و ملاحظه قدرت آن هاست.
چرا کتاب مقدس؟
برای این که، می توان در کتاب های دیگر دست برد و معنا و مفهوم ذهنی مترجم را داخل متن اثر ترجمه شده کرده و به نویسنده اصل آن نسبت داد یا می توان با توجه به درک مترجم، معانی متفاوتی از یک کلمه را در ترجمه بکار برد. چنین احتمال هایی در کتاب های علمی، سیاسی، اجتماعی و حتی دینی رایج و حتا تحریف و نسبت دروغ در ترجمه (افزودن یا حذف کردن)، بسیار رایج است. مثلا کتاب "هنر جنگ" (سان تسو) در زبان انگلیسی چنجاه شش صحفه است اما جناب دکتر حسن جبیبی از آن، یک کتاب 204 صفحه ای بدست می دهند.
در میان کتاب های دینی هم "قرآن" کتاب بسیار حساسی است که نه می توان و نه امکان دارد که کلماتی را از آن حذف کرده یا بر آن افزود. بخصوص در عصر حاضر که علاوه بر قاریان و حافظان قرآن، نرم افزارهایی هم بکمک مسلمانان آمده اند تا بیش از گذشته در تعداد حروف، صداها و کلمات قرآن دقت بکار ببرند.
این حساسیت بیش از حد به قرآن، دست و بال مترجم را می بندد. مترجم باید بهترین و سلیس ترین کلمات معادل برای کلمات عربی قرآن در زبان مورد ترجمه را پیدا کرده و در جملات خود بکار گیرد.
حال می خواهیم قدرت زبان تورکی و فارسی را نسبت به زبان عربی و در ترجمه قرآن بفهمیم.
وبسایت روزنامه "همشهری" در لینک زیر، چنین ادعا کرده است:
http://ostani.hamshahrilinks.org/Ostan/Iran/Zanjan/Contents/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%88%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C
"آمارها نشان می دهد که زبان ترکی در ترجمه قرآن، گوی سبقت را از دیگر زبان ها ربوده است. تعداد ترجمه های ترکی قرآن را بالغ بر 1600 ترجمه معرفی می کنند."
وبسایت "ئانشنامه موضوعی قران" هم در مقاله ای در باره ترجمه قرآن بفارسی اینگونه نوشته است:http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,4104
وبسایت "ئانشنامه موضوعی قران" هم در مقاله ای در باره ترجمه قرآن بفارسی اینگونه نوشته است:http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,4104
"تا كنون بيش از هزار بار قران كريم به زبان فارسى ترجمه شده است از اين رو زبان فارسى اين افتخار را دارد از بين يکصد و شش زبان زنده دنيا که قرآن به آنها ترجمه شده است[1] نخستين و بيشترين ترجمه قران را به نام خود ثبت کند."
ملاحظه می کنیم که در این دو مقاله، آمارها "تقریبی" و با "احتیاط" بکار رفته اند. در یکی "بالغ بر 1600" و در دیگری "بیش از 1000" ترجمه از قرآن سخن گفته شده است.
"بالغ" واژه ای برای کمتر نشان دادن و "بیش" واژه ای برای بیشتر نشان دادن بکار می روند. هر دوی این کلمان بار "مخالفت با توان یک زبان" و "تاکید بر قدرت زبان دیگر" دارند.
نویسنده ها تلاش کرده اند از قدرت زبان تورکی کاسته و بر قدرت زبان فارسی بیفزایند و این نوعی از داوری "طرفدارانه"، غیر علمی، نژادپرستانه و ضد تورک است.
علی الاصول، نباید در شمارش "عددی" شک و تردید و "قضاوت دوستانه یا دشمنانه" کرد.
1. پس فقط در ترجمه قرآن، در زبان تورکی 600 اثر بیشتر از فارسی موجود است و این به معنی قدرت زبان است.
2. اگر به ترجمه های قرآن در زبان فارسی دقت کرده باشید، فهم و درک کلمات و جملات عربی قرآن برای یک فارس زبان، از فهم و ادراک کلمات فارسی در زیر آیه های قرآن بسیار دشوارتر است.
3. می دانیم که در ترجمه قرآن به زبان فارسی، حداقل، 60 تا 70 درصد کلمات فارسی نیستند و عربی هستند.
4. یعنی زبان فارسی توانایی و ظرفیت و قدرت ترجمه قرآن را ندارد.
5. بخش مهمی از کلمات و جملات زبان قرآن، به معنا و مفاهیم "انتزاعی"، "ذهنی"، "غیر ملموس" و"از جنس تفکر خالص" هستند.
6. اغلب موضوعات و مباحث مطروحه در زمینه های آلله، ریاضیات، هندسه، نجوم، زمان، فلسفه، منطق، حقوق، موسیقی، تفکر، روان و روانشناسی، روح، آینده نگری و معادشناسی، ملائکه، جن، شیطان، تخیل و قوه خیال و ... مباحثی هستند که انتزاعی و ذهنی بوده و از دایره احساس های ما خارج هستند. بخش مهمی از مفهیم مطروجه در قران از این جنس ها هستند که متاسفانه یا خوشبختانه زبان فارسی برای آن ها مکعادلی ندارد و مجبور است، لغات این مباحث و علوم را از زبان عربی و دیگر زبان ها قرض بگیرد و بکار ببرد.
7. حتی لغات علوم جدید و تکنولوژی های جدید مثل کامپیوتر، فیزیک، شیمی، نرم افزارها، اینترنت، عکاسی و فیلم، سینما و تاتر، پزشکی و جراحی، دارو سازی، رنگ، طراحی و مدلینگ، مهندسی، روانشناسی، روانپزشکی، نانو، ماهواه، رباتیک، و انرژی ها، تغذیه و دایت ها (رژیم های تغذیه) و ... هم فارسی نیستند. زبان فارسی توانایی معادل سازی برای همه این علوم و تخصص ها را هم ندارد.
8. چرا که اکثر فرهنگ و تمدن ها، کلماتی تولید می کنند که در رابطه با حواس انسانی و قابل لمس برای ایجاد رابطه در میان انسان ها باشد و همچنین به میزان تولیدات فکری و اختراعات و ابتکارات و اکتشافات هر جامعه بستگی دارد که باید برای آن چه ساخته و ارئه کرده است، (فکری یا تکنولوژیک) کلمه بسازد تا بتواند در باره آن دست آوردش، با دیگران رابطه و دیالوگ برقرار کند.
9. براحتی می توان ادارک کرد؛ آن زبانی قدرتمند است که اختراعات، اکتشافات، تولیدات فکری و تکنولوژیکی بیشتری دارد و می تواند در پروسه دیگری و انتزاعی، برای دستاوردهای جدیدش، کلماتی را ایجاد کند تا در قالب آن کلمات، هم دایره و وسعت قدرت انتزاعی انسان گسترش یابد و هم توان ارتباطی آدم ها توسعه بیابد.
10 چرا در یک زبان و فرهنگ، انسان ها از نظر توانایی فکری، قوه تخیل، انتزاع، توانایی ذهنی، سفر در دل واژه ها، در تولید علم و تکنولوژی (حتی ملموس) عقیم است و نمی تواند یک هزارم فرهنگ رقیب را تولید کند؟
11. چرا مردم، زبان، فرهنگ و تکنولوژی یک جامعه ای، تولید کننده نیست و مصرف کننده است؟ مصرفگرایی، یعنی نشخوار کردن اندیشه ها و تولیدات دیگران. یعنی تنبلی. یعنی آسان خوری و راحت طلبی و استراحت. یعنی توانایی ذهنی و تولیدات ذهنی و فکری این جامعه تعطیل است. یعنی این جامعه تعطیل است.یعنی جامعه مرده است. بی حرکت است. جامعه ای است که در میان گورستانی از مرده ها، نقش مرده را بازی می کند. از زیستن، تنها خوردن، مصرف، شاشیدن و ریدن، جفتگیری را دارد. یعنی سلول های مغزی این جامعه و جمعیت مرده است. تولید نمی کند. در دست افیون گرفتار است.
12. اگر جامعه ای تحرک تولیدی ذهنی، انتزاعی، فکری و تکنولوژیک را دارد ولی کم دارد، حرکت می کند ولی آرام حرکت می کند، نمرده است و راه می رود و ایستا نیست، این جامعه می تواند از جوامعه دیگر گرفته، آن را هضم کند و تلاش کند تا از نشخوار ان خودداری کند بلکه تلاش می کند تا آن مفاهیم را درک کند. بفهمد. لمس کند. درونی کند. مال خودش بکند. به آن ها ایمان بیاورد و تلاش بکند، راه جدیدی از دل آن ها برای حرکت و جنب و جوش خود بجوید. این جامعه اگر هوس زنده ماندن دارد، روزی خواهد توانست به مرحله تولید و انتزاع و ساختن برسد. سرعت حرکت ان جامعه، به میزان هوس جلمعه برای نشان دادن سر زنده بودنش دارد.
13. ژاپن، کره، چین و هندوستان در این مثال جای گرفته اند. آن ها در زمانی ایستا بوده و نقش مرده اجتماعی را در میان جوامع در حال توسعه و تولید بازی می کردند. قدرت تولیدان انتزاعی از آن ها سلب شده بود. در گوشه ای از قبرستان و در حال نشخوار کردن تولیدات فکری و تکنولوژیک دیگر زنده ها بودند ولی هوس زنده ماندن در اندکی از سلول های آن ها می چرخید. برای همین، دستاوردها و تولیدات فکری، انتزاعی، ذهنی و محصولات تکنولوژیکی زنده ها را گرفتند. خودشان را برای ادراک آن تولیدات در سختی ها قرار دادند. برای ادارک شرایط و چگونی پروسه و روند تولیدا آن ها قرار دادند. هوس زنده شدن در آن ها رو به افزایش بود. هر آشنایی و بومی کردن و درک و ادراک تولیدات وارداتی، به آن ها لذت نمی داد بلکه آگاهی به عقب ماندگی خود و توسعه یافتگی تولید کننده و هوس بیشتر برای دسیدن به پای تولید کننده، آن ها را برای زنده ماندن سمج تر می کرد. برای همین، آن ها ژاپن، کره، چین و هندوستان شدند. چون از تقلید و تسلیم و مردن و از مرده بودن، خوششان نمی آمد. آن ها می خواستند، زنده باشند و از زنده بودن، زندگی را زندگی کنند.
آن ها در نوع سیستم حاکمیت در اجتماع انقلاب نکردند. آن ها در نوع نگرش و رهایی از بند گذشته و شکستن بندها و زنجیرهای بسته شده به پای هوس و احساس زنده بودن و رسیدن به اوج لذت زنده بودن، انقلاب کردند. انقلاب آن ها مربوط به فکر و استفاده از ظرفیت های قوه تخیل و انتزاعی ذهنشان بود. آن ها چگونه دیدنف چ.نه شنیدن، چگ.نه فهمیدن و چگونه ساختن و انتزاع کردن را آموختند و آزادی در این بود و این انقلاب بود که همه آزادی های دیگر را هم آورد. چون فکر اگر در زندان باشد و زاندانی باشد و از زاندانی بودن لذت ببرد، جامعه و فرد مرده است. آن ها زندگی و زنده بودن را بر مردن و مرگ ترجیح دادند.
در نتیجه، بعد از مدتی (یک نسل تلاش بی پایان) به مرحله جدیدی از انتزاع در فکر، در ذهن، در تولیدات فکری، طراحی ها و مهندسی ها دست یافتند که متفاوت از آمریکا، انگلستان، آلمان، فرانسه، ایتالیا، روسیه و ... بودند. این تفاوت ها را در اندیشه و نوع تولیدات صنعتی و تکنولوژیک آن ها می بینیم.
14. مالزی، اندونزی، تورکیه و تعداد دیگری از کشورهای مسلمان که دینشان هم مانند دیگر کشورهای مرده که خواب زندگی می بینند، اسلام است، راهشان را و دیدشان را تغییر داده اند. یا بیدار شده اند و یا در بین خواب و بیداری دست و پا می زنند.
بخشی از کشورهای عربی هم در همین تلاش هستند چرا که آن ها هم متوجه شده اند که زبان عربی استا شده است. هیچ چیز جدیدی برای ارائه به بشریت نداردو اگر پدرانشان 1400 سال قبل چیزی به چامعه بشری ارائه داده اند و این عرب ها در این همه سال ها از آن ارثیه نشخوار کرده اند، اکنون آن ارثیه نمی تواند برایشان سودی برساند و آن ها را تامین کند. باید راه برای برون رفت از این حادثه یافت. زبان و دهن، قوه تخیل، اغدراک . قوه تولید عرب مست تاریخ 1400 ساله شده و در مستی بخوای رفته است. زبان و فرهنگشان دیگر تولید نمی کند. قوه تخیلشان نابود شده است. چیزی ندارند که به بشریت بدهند و در مقابلش چیزی بگیرند. فقط نقت را از چاه ها بیرون می کشند که آن را هم غربی ها برایشان انجام می دهند.
آن ها می بینند که میراث قدیم دارد تمام می شود و باید چیز جدیدی جایگزین آن بکنند. در دبی، در کویت، در عربستان، در ... دست و پا می زنند تا بیدار شوند و از گوشه قرستان ملل مرده، به بیرون بخزند. همه راه های احتمالی را آزمایش می کنند تا راهی مناسب خروج از گورستان تاریخ و مردگان بیابند. تا زبان و فکر و تکنولوژی هایشان دوباره تولیدگر باشند.
خوبی این، در آن است که فهمیده اند که دیگر تولید ذهنی، فکری، انتزاعی و خیالی ندارند. فهمیده اند که باید از این بن بست باید بیرون رفت. چگ.نه؟ دارند دست و پا می زنند تا قوایی از صاحبات تخیل، فکر، انتزاع، ذهن، اختراع، کشف و جسارت داشتن برای حرکت در مسیر تولیدات را به جوامعشان بیاورند تا از آن ها یاد بگیرند و جامعه را بحرکت در بیاورند. عرب ها می خواهند کاوران بگل و باتلاق نشسته خودشان را به لوکوموتیو در حال حرکت غرب و تولیدات غرب ببندند تا بلکه مجبور بحرکت شوند. شاید، حرکت آن لکوموتیو، چرخ های اندیشه، انتزاع، فکر، اختراع و اکتشاف این ها را هم بحرکت در آورد.
15. همه این اتفاق های مردگی و دست و چا زدن ها و حرکت تند و شتابان، ابتدا در جهان ذهن، خیال، انتزاع، افکار و اندیشه ها رخ می دهد. زندگی از سلول بدون هدف آغاز نمی شود. زندگی از هدف و حرکت بسوی هدف آغاز می شود. فرق مرگ و زندکی در حرکت سلولی نیست در حرکت زاینده تخیل، قوه اندیشه و تولیدات نتزاعی است که به زبان وابسته است. زبان باعث رشد انبان انتزاع و انتزاع هم موجب جرکت و چاقی زبان می شود تا دست بدست هم داده دو بال حرکت انسان و توسعه جامعه را بحرکت در بیاورند.
16. این طبیعی است که هر زبانی و فرهنگ و تمدنی، همه تولیدات انتزاعی، ذهنی، فکری و تخیلی و تکنولوژیکی همه جوامع را نداشته باشد و نه تنها آن تکنولوژی ها را بلکه آن کلمات را هم از دیگران بگیرد اما باید آن معانی و مفاهیم را درونی کرده و به ادراک آن ها دست یابد. به نوع جدید از آن واردات دست یابد و تولید کندو مقلد صرف و مصرف کننده صرف نباشد. در چند جنبه از واردات، مهر و آرم خود را بزند.17. این بسیار مهم است که رسانه های تورکیه غذاهایی را بنمایش بگذارند و به مردم بفهمانند که این غذا تورکی است اما از تورکی بودن غذا، تنها نامش تورکی است و مواد تشلیل دهنده آن دیگر در تورکیه تولید نمی شود بلکه هر کدام از آن مواد از کشور دیگری وارد شده و خوارکشان را تامین می کند. شاید این مثال به مردم و جامعه تورکیه گوشزد بکند که زبان تورکیه هم دیگری تورکی نیستو مخلوطی از ده ها زبان است. عربی، انگلیسی، المانی، فرانسوی، ایتالیایی، روسی، فارسی، یونانی، و ... زبان آن ها را ساخته اند. این که آن ها به مبارزه با این واقعیت نپرداخته اند و می دانند که اگر تولید نکنند و به مصرف کننده صرق بدل شوند، باید واژه ها را هم بپذیرند که اگر در مقابل پذیرش کلمات مقاومت بکنند و همه توان و تلاششان را صرف وظع لغاتی بکنند که برای جامعه ملموس نیست و خودش تولیدگر آن ها نبوده است، منابعش را به هدر خواهد داد. ولی باید هم بپذیرد کهبرای زنده ماندن، باید به مرحله تولید برسد. باید تولید او بیشتر از مصرفش باشد. باید واردات او کمتر از صادراتش باشد. تا زبان و فرهنگ او نه تنها شکوفا شود بلکه وارد دیگر زبان ها شوند. این زور نیست که یک زبان و فرهنگ را وارد زبان و فرهنگ و تمدن دیگری می کند بلکه نیاز، تولید، صادرات مناسب کلاهای فکری و صنعتی است که به نیازهای طبیعی و یا دستکاری شده دیگر جوامع پاسخ بدهد. هر تولید فکری و تکنولوژیکف به نیازهایی پاسخ می دهد. هر چه ح..زه نفوذ و چاسخ دهی تولیدان فکری و صنعتی گسترده تر باشد، پذیرش آن هم بیشتر خواهد بود.
18. واقعیت آن است که تورکیه و ایران مانند زبان هایشان در روی سنگ مرده شورخانه تاریخ قرار دارند. تا این جوامع به تولید کننده و ایر قدرت در تولیدات ذهنی، فکری، تخیلی، و محصولات تکنولوژیک بدل نشده و از طریق آن ها در دنیا نفوذ نکنند، جوامع مصرف کننده و در حال مرگ فکری، ذهنی، تخیلی و تکنولوژیک خواهند بود.
19. توریسم یکی از راه های برون رفت از بحران است اما بسیار موقت است. آیا توریسم یک نیاز دایمی و ضروری است یا یک نیاز وابسته به سطحی خاص از رفاه اقتصادی است. توریسم تنها با خود پول نمی آورد بلکه سبک زندگی، زبان، اندیشه و نوع نگرش افراد را هم وارد می کند. ولی هیچ چیز عمیق نیست. توریسم و گردش، بسیار مناسب است و به رفاه انسان ها در جوامع هدف یاری می کند ولی از طرف دیگر، گرچه مصرف کننده خوراک است ولی زبان و ادبیات و درک و فهم توریست هم وارد زندگی جامعه هدف می شود. ولی چون عمیق نیست و سطحی و ظاهری است و با قضاوت سطح درآمد و سطح پول مرتبط است، قضاوت های نادرستی به جامعه توریست پذیر می دهد. آن ها را گمراه می کند.
20. جوامع توریست پذیر، باید از این پدیده استقبال بکنند ولی در عین حال، باید مانند عربستان سعودی شهرک های علمی و صنعتی مدرن تاسیس کرده و نخبگان علم، تفکر، انتزاع، اختراع، طراحی، تولید و ... را به این مناطق بکشند. تا ازتوان آن ها در ساختن جامعه ای جدید و بسیار متفاوت از گذشته عمل کنند. شاید این شهرک هاف بتوانندف مرحله گذار از شفیرگی جوامع عقب مانده به پروانگی و جهش و تولید تخیل و انتزاع و تکنولوزیک را تسریع بکند
21. این شهرک ها می توانند، به گذر ما از ضفیرگی یاری برسانند ولی اگر همه بخش های جامعه و بخصوص بخش های تولیدی، طراحی، تخیلی، انتزاعی، فکری و صنعتی و بخصوص دانشگاه ها و جوانان این جوامع از آن شهرک ها دور باشند و از آن ها بمانند دانشگاهی و اسکله هایی برای بارگیری و حرکت استفاده بکنند، جز مصرف صرف، تاثیر دیگری نخواهند داشت و حتی غرب باهوشف ممکن است، از آن ها برای خود سکوهای پرتاب به اعماق فضای تخیل، انتزاع و تولیدات فرا صنعتی استفاده بکند.
22. می توانم ادعا بکنم که وضعیت تورکان و زبان تورکی بهتر از بان فارسی و فارس ها است ولی واقعیت این نیست. هر دو در یک محدوده بسیار کمی با هم در وضعیت ایستایی و مرگ قرار دارند. هنوز ابرام جدی برای برخواستن از قبر در هیچ کدام این ملل دیده نمی شود. هر دو این ملل مصرف کنند و بازنده هستند. مرگ را با عشق در آغوش گرفته اند. عاشق خودکشی و خود کشی را تنها راه راهایی می دانند. افسردگیف خمودگی، راه مورد علاقه آن هاست و برای آن ها لغات بسیار ارزشمندی افریده اند تا خودشان را برای هر چه عمیق تر فرو رفتن در باتلاق بفریبند. مرگ را عین زندکی فرض کرده و پذیرفته اند. عاشق مرگند و از زندگی بیمناکند. زندگی برایشان روشن و جذاب نیست. نمی خواهند کار بکنند و نمی خواهند از استعدادها و پتانسیل های فکری خودشان بهره برداری بکنند. واقعیت آن است که هر دو در میان مردگان و مدفون شدگان تاریخ دست و پا می زنند.
چرا که هیچ چیزی با ارزشی برای ارائه به انسانیت، علم، تخیل، انتزاع، و تکنولوژی ندارند. یعتی فاقد توان و قوه تولید هستند. یعنی مرگ بر آن ها حکم می کند. تنها نفس می کشند اما این تنفس چند روز دوام خواهد داشت، معلوم نیست.
باید این معادله ها را برهم زد و خود را رهانید. باید راه جدیدی نه عربی، نه سنتی، نه مذهبیف نه شرقی و نه ... پیدا کرد. باید راهی منحصر بفرد و مخصوص این جوامع باشد. تا بتواند به تنوع خواهی انسان ها رنگی بزند. این ممکن نخواهد بود الا این که انسان های این جوامع، بطور مطلق، آزادی در همینه زمینه های را بپیمایند. آزادی از هر نوع قید و بند فکری، دینی، سیاسی، اعتقادی، جهان بینی، و ... راه پرواز آن ها را هموار خواهد کرد.
حال سوال این است: در کدام یک از این دو زبان، دو ملت، دو فرهنگ و دو تمدن، اثر تخیلی، فکری، انتزاعی، علمی و تکنولوژیکی بیش از دیگری تولید شده است؟
در کدام یک به جای عشق به مردن و مرده زیستن و مرده پرستی، عشق به زندگی، زنده زیستن، زنده پرستی تولید و مصرف شده است؟
برای تولید چه چیزهایی سرمایه های انسانی، تخیلی، انتزاعی، فکری، دانشگاهی، صنعتی ... این دو بسیج و مهیا شده اند؟
قبله کدام یک به سوی اینده ای است که در سایه تخیل های خیالپردازان، روشن شده و دیگر ترسناک نیستند؟
کدام یک خودشان را از زیر خروارها و میلیون ها تن آوارهای تاریخی می خواهد رها کند و گدامیک می خواهد با افتخار در زیر آواز تاریخ دفن شود و خود به تاریخی برای آیندگان بدل شود؟
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
پانزدهم ژانویه 2018
hedayat222@yahoo.com
"بالغ" واژه ای برای کمتر نشان دادن و "بیش" واژه ای برای بیشتر نشان دادن بکار می روند. هر دوی این کلمان بار "مخالفت با توان یک زبان" و "تاکید بر قدرت زبان دیگر" دارند.
نویسنده ها تلاش کرده اند از قدرت زبان تورکی کاسته و بر قدرت زبان فارسی بیفزایند و این نوعی از داوری "طرفدارانه"، غیر علمی، نژادپرستانه و ضد تورک است.
علی الاصول، نباید در شمارش "عددی" شک و تردید و "قضاوت دوستانه یا دشمنانه" کرد.
1. پس فقط در ترجمه قرآن، در زبان تورکی 600 اثر بیشتر از فارسی موجود است و این به معنی قدرت زبان است.
2. اگر به ترجمه های قرآن در زبان فارسی دقت کرده باشید، فهم و درک کلمات و جملات عربی قرآن برای یک فارس زبان، از فهم و ادراک کلمات فارسی در زیر آیه های قرآن بسیار دشوارتر است.
3. می دانیم که در ترجمه قرآن به زبان فارسی، حداقل، 60 تا 70 درصد کلمات فارسی نیستند و عربی هستند.
4. یعنی زبان فارسی توانایی و ظرفیت و قدرت ترجمه قرآن را ندارد.
5. بخش مهمی از کلمات و جملات زبان قرآن، به معنا و مفاهیم "انتزاعی"، "ذهنی"، "غیر ملموس" و"از جنس تفکر خالص" هستند.
6. اغلب موضوعات و مباحث مطروحه در زمینه های آلله، ریاضیات، هندسه، نجوم، زمان، فلسفه، منطق، حقوق، موسیقی، تفکر، روان و روانشناسی، روح، آینده نگری و معادشناسی، ملائکه، جن، شیطان، تخیل و قوه خیال و ... مباحثی هستند که انتزاعی و ذهنی بوده و از دایره احساس های ما خارج هستند. بخش مهمی از مفهیم مطروجه در قران از این جنس ها هستند که متاسفانه یا خوشبختانه زبان فارسی برای آن ها مکعادلی ندارد و مجبور است، لغات این مباحث و علوم را از زبان عربی و دیگر زبان ها قرض بگیرد و بکار ببرد.
7. حتی لغات علوم جدید و تکنولوژی های جدید مثل کامپیوتر، فیزیک، شیمی، نرم افزارها، اینترنت، عکاسی و فیلم، سینما و تاتر، پزشکی و جراحی، دارو سازی، رنگ، طراحی و مدلینگ، مهندسی، روانشناسی، روانپزشکی، نانو، ماهواه، رباتیک، و انرژی ها، تغذیه و دایت ها (رژیم های تغذیه) و ... هم فارسی نیستند. زبان فارسی توانایی معادل سازی برای همه این علوم و تخصص ها را هم ندارد.
8. چرا که اکثر فرهنگ و تمدن ها، کلماتی تولید می کنند که در رابطه با حواس انسانی و قابل لمس برای ایجاد رابطه در میان انسان ها باشد و همچنین به میزان تولیدات فکری و اختراعات و ابتکارات و اکتشافات هر جامعه بستگی دارد که باید برای آن چه ساخته و ارئه کرده است، (فکری یا تکنولوژیک) کلمه بسازد تا بتواند در باره آن دست آوردش، با دیگران رابطه و دیالوگ برقرار کند.
9. براحتی می توان ادارک کرد؛ آن زبانی قدرتمند است که اختراعات، اکتشافات، تولیدات فکری و تکنولوژیکی بیشتری دارد و می تواند در پروسه دیگری و انتزاعی، برای دستاوردهای جدیدش، کلماتی را ایجاد کند تا در قالب آن کلمات، هم دایره و وسعت قدرت انتزاعی انسان گسترش یابد و هم توان ارتباطی آدم ها توسعه بیابد.
10 چرا در یک زبان و فرهنگ، انسان ها از نظر توانایی فکری، قوه تخیل، انتزاع، توانایی ذهنی، سفر در دل واژه ها، در تولید علم و تکنولوژی (حتی ملموس) عقیم است و نمی تواند یک هزارم فرهنگ رقیب را تولید کند؟
11. چرا مردم، زبان، فرهنگ و تکنولوژی یک جامعه ای، تولید کننده نیست و مصرف کننده است؟ مصرفگرایی، یعنی نشخوار کردن اندیشه ها و تولیدات دیگران. یعنی تنبلی. یعنی آسان خوری و راحت طلبی و استراحت. یعنی توانایی ذهنی و تولیدات ذهنی و فکری این جامعه تعطیل است. یعنی این جامعه تعطیل است.یعنی جامعه مرده است. بی حرکت است. جامعه ای است که در میان گورستانی از مرده ها، نقش مرده را بازی می کند. از زیستن، تنها خوردن، مصرف، شاشیدن و ریدن، جفتگیری را دارد. یعنی سلول های مغزی این جامعه و جمعیت مرده است. تولید نمی کند. در دست افیون گرفتار است.
12. اگر جامعه ای تحرک تولیدی ذهنی، انتزاعی، فکری و تکنولوژیک را دارد ولی کم دارد، حرکت می کند ولی آرام حرکت می کند، نمرده است و راه می رود و ایستا نیست، این جامعه می تواند از جوامعه دیگر گرفته، آن را هضم کند و تلاش کند تا از نشخوار ان خودداری کند بلکه تلاش می کند تا آن مفاهیم را درک کند. بفهمد. لمس کند. درونی کند. مال خودش بکند. به آن ها ایمان بیاورد و تلاش بکند، راه جدیدی از دل آن ها برای حرکت و جنب و جوش خود بجوید. این جامعه اگر هوس زنده ماندن دارد، روزی خواهد توانست به مرحله تولید و انتزاع و ساختن برسد. سرعت حرکت ان جامعه، به میزان هوس جلمعه برای نشان دادن سر زنده بودنش دارد.
13. ژاپن، کره، چین و هندوستان در این مثال جای گرفته اند. آن ها در زمانی ایستا بوده و نقش مرده اجتماعی را در میان جوامع در حال توسعه و تولید بازی می کردند. قدرت تولیدان انتزاعی از آن ها سلب شده بود. در گوشه ای از قبرستان و در حال نشخوار کردن تولیدات فکری و تکنولوژیک دیگر زنده ها بودند ولی هوس زنده ماندن در اندکی از سلول های آن ها می چرخید. برای همین، دستاوردها و تولیدات فکری، انتزاعی، ذهنی و محصولات تکنولوژیکی زنده ها را گرفتند. خودشان را برای ادراک آن تولیدات در سختی ها قرار دادند. برای ادارک شرایط و چگونی پروسه و روند تولیدا آن ها قرار دادند. هوس زنده شدن در آن ها رو به افزایش بود. هر آشنایی و بومی کردن و درک و ادراک تولیدات وارداتی، به آن ها لذت نمی داد بلکه آگاهی به عقب ماندگی خود و توسعه یافتگی تولید کننده و هوس بیشتر برای دسیدن به پای تولید کننده، آن ها را برای زنده ماندن سمج تر می کرد. برای همین، آن ها ژاپن، کره، چین و هندوستان شدند. چون از تقلید و تسلیم و مردن و از مرده بودن، خوششان نمی آمد. آن ها می خواستند، زنده باشند و از زنده بودن، زندگی را زندگی کنند.
آن ها در نوع سیستم حاکمیت در اجتماع انقلاب نکردند. آن ها در نوع نگرش و رهایی از بند گذشته و شکستن بندها و زنجیرهای بسته شده به پای هوس و احساس زنده بودن و رسیدن به اوج لذت زنده بودن، انقلاب کردند. انقلاب آن ها مربوط به فکر و استفاده از ظرفیت های قوه تخیل و انتزاعی ذهنشان بود. آن ها چگونه دیدنف چ.نه شنیدن، چگ.نه فهمیدن و چگونه ساختن و انتزاع کردن را آموختند و آزادی در این بود و این انقلاب بود که همه آزادی های دیگر را هم آورد. چون فکر اگر در زندان باشد و زاندانی باشد و از زاندانی بودن لذت ببرد، جامعه و فرد مرده است. آن ها زندگی و زنده بودن را بر مردن و مرگ ترجیح دادند.
در نتیجه، بعد از مدتی (یک نسل تلاش بی پایان) به مرحله جدیدی از انتزاع در فکر، در ذهن، در تولیدات فکری، طراحی ها و مهندسی ها دست یافتند که متفاوت از آمریکا، انگلستان، آلمان، فرانسه، ایتالیا، روسیه و ... بودند. این تفاوت ها را در اندیشه و نوع تولیدات صنعتی و تکنولوژیک آن ها می بینیم.
14. مالزی، اندونزی، تورکیه و تعداد دیگری از کشورهای مسلمان که دینشان هم مانند دیگر کشورهای مرده که خواب زندگی می بینند، اسلام است، راهشان را و دیدشان را تغییر داده اند. یا بیدار شده اند و یا در بین خواب و بیداری دست و پا می زنند.
بخشی از کشورهای عربی هم در همین تلاش هستند چرا که آن ها هم متوجه شده اند که زبان عربی استا شده است. هیچ چیز جدیدی برای ارائه به بشریت نداردو اگر پدرانشان 1400 سال قبل چیزی به چامعه بشری ارائه داده اند و این عرب ها در این همه سال ها از آن ارثیه نشخوار کرده اند، اکنون آن ارثیه نمی تواند برایشان سودی برساند و آن ها را تامین کند. باید راه برای برون رفت از این حادثه یافت. زبان و دهن، قوه تخیل، اغدراک . قوه تولید عرب مست تاریخ 1400 ساله شده و در مستی بخوای رفته است. زبان و فرهنگشان دیگر تولید نمی کند. قوه تخیلشان نابود شده است. چیزی ندارند که به بشریت بدهند و در مقابلش چیزی بگیرند. فقط نقت را از چاه ها بیرون می کشند که آن را هم غربی ها برایشان انجام می دهند.
آن ها می بینند که میراث قدیم دارد تمام می شود و باید چیز جدیدی جایگزین آن بکنند. در دبی، در کویت، در عربستان، در ... دست و پا می زنند تا بیدار شوند و از گوشه قرستان ملل مرده، به بیرون بخزند. همه راه های احتمالی را آزمایش می کنند تا راهی مناسب خروج از گورستان تاریخ و مردگان بیابند. تا زبان و فکر و تکنولوژی هایشان دوباره تولیدگر باشند.
خوبی این، در آن است که فهمیده اند که دیگر تولید ذهنی، فکری، انتزاعی و خیالی ندارند. فهمیده اند که باید از این بن بست باید بیرون رفت. چگ.نه؟ دارند دست و پا می زنند تا قوایی از صاحبات تخیل، فکر، انتزاع، ذهن، اختراع، کشف و جسارت داشتن برای حرکت در مسیر تولیدات را به جوامعشان بیاورند تا از آن ها یاد بگیرند و جامعه را بحرکت در بیاورند. عرب ها می خواهند کاوران بگل و باتلاق نشسته خودشان را به لوکوموتیو در حال حرکت غرب و تولیدات غرب ببندند تا بلکه مجبور بحرکت شوند. شاید، حرکت آن لکوموتیو، چرخ های اندیشه، انتزاع، فکر، اختراع و اکتشاف این ها را هم بحرکت در آورد.
15. همه این اتفاق های مردگی و دست و چا زدن ها و حرکت تند و شتابان، ابتدا در جهان ذهن، خیال، انتزاع، افکار و اندیشه ها رخ می دهد. زندگی از سلول بدون هدف آغاز نمی شود. زندگی از هدف و حرکت بسوی هدف آغاز می شود. فرق مرگ و زندکی در حرکت سلولی نیست در حرکت زاینده تخیل، قوه اندیشه و تولیدات نتزاعی است که به زبان وابسته است. زبان باعث رشد انبان انتزاع و انتزاع هم موجب جرکت و چاقی زبان می شود تا دست بدست هم داده دو بال حرکت انسان و توسعه جامعه را بحرکت در بیاورند.
16. این طبیعی است که هر زبانی و فرهنگ و تمدنی، همه تولیدات انتزاعی، ذهنی، فکری و تخیلی و تکنولوژیکی همه جوامع را نداشته باشد و نه تنها آن تکنولوژی ها را بلکه آن کلمات را هم از دیگران بگیرد اما باید آن معانی و مفاهیم را درونی کرده و به ادراک آن ها دست یابد. به نوع جدید از آن واردات دست یابد و تولید کندو مقلد صرف و مصرف کننده صرف نباشد. در چند جنبه از واردات، مهر و آرم خود را بزند.17. این بسیار مهم است که رسانه های تورکیه غذاهایی را بنمایش بگذارند و به مردم بفهمانند که این غذا تورکی است اما از تورکی بودن غذا، تنها نامش تورکی است و مواد تشلیل دهنده آن دیگر در تورکیه تولید نمی شود بلکه هر کدام از آن مواد از کشور دیگری وارد شده و خوارکشان را تامین می کند. شاید این مثال به مردم و جامعه تورکیه گوشزد بکند که زبان تورکیه هم دیگری تورکی نیستو مخلوطی از ده ها زبان است. عربی، انگلیسی، المانی، فرانسوی، ایتالیایی، روسی، فارسی، یونانی، و ... زبان آن ها را ساخته اند. این که آن ها به مبارزه با این واقعیت نپرداخته اند و می دانند که اگر تولید نکنند و به مصرف کننده صرق بدل شوند، باید واژه ها را هم بپذیرند که اگر در مقابل پذیرش کلمات مقاومت بکنند و همه توان و تلاششان را صرف وظع لغاتی بکنند که برای جامعه ملموس نیست و خودش تولیدگر آن ها نبوده است، منابعش را به هدر خواهد داد. ولی باید هم بپذیرد کهبرای زنده ماندن، باید به مرحله تولید برسد. باید تولید او بیشتر از مصرفش باشد. باید واردات او کمتر از صادراتش باشد. تا زبان و فرهنگ او نه تنها شکوفا شود بلکه وارد دیگر زبان ها شوند. این زور نیست که یک زبان و فرهنگ را وارد زبان و فرهنگ و تمدن دیگری می کند بلکه نیاز، تولید، صادرات مناسب کلاهای فکری و صنعتی است که به نیازهای طبیعی و یا دستکاری شده دیگر جوامع پاسخ بدهد. هر تولید فکری و تکنولوژیکف به نیازهایی پاسخ می دهد. هر چه ح..زه نفوذ و چاسخ دهی تولیدان فکری و صنعتی گسترده تر باشد، پذیرش آن هم بیشتر خواهد بود.
18. واقعیت آن است که تورکیه و ایران مانند زبان هایشان در روی سنگ مرده شورخانه تاریخ قرار دارند. تا این جوامع به تولید کننده و ایر قدرت در تولیدات ذهنی، فکری، تخیلی، و محصولات تکنولوژیک بدل نشده و از طریق آن ها در دنیا نفوذ نکنند، جوامع مصرف کننده و در حال مرگ فکری، ذهنی، تخیلی و تکنولوژیک خواهند بود.
19. توریسم یکی از راه های برون رفت از بحران است اما بسیار موقت است. آیا توریسم یک نیاز دایمی و ضروری است یا یک نیاز وابسته به سطحی خاص از رفاه اقتصادی است. توریسم تنها با خود پول نمی آورد بلکه سبک زندگی، زبان، اندیشه و نوع نگرش افراد را هم وارد می کند. ولی هیچ چیز عمیق نیست. توریسم و گردش، بسیار مناسب است و به رفاه انسان ها در جوامع هدف یاری می کند ولی از طرف دیگر، گرچه مصرف کننده خوراک است ولی زبان و ادبیات و درک و فهم توریست هم وارد زندگی جامعه هدف می شود. ولی چون عمیق نیست و سطحی و ظاهری است و با قضاوت سطح درآمد و سطح پول مرتبط است، قضاوت های نادرستی به جامعه توریست پذیر می دهد. آن ها را گمراه می کند.
20. جوامع توریست پذیر، باید از این پدیده استقبال بکنند ولی در عین حال، باید مانند عربستان سعودی شهرک های علمی و صنعتی مدرن تاسیس کرده و نخبگان علم، تفکر، انتزاع، اختراع، طراحی، تولید و ... را به این مناطق بکشند. تا ازتوان آن ها در ساختن جامعه ای جدید و بسیار متفاوت از گذشته عمل کنند. شاید این شهرک هاف بتوانندف مرحله گذار از شفیرگی جوامع عقب مانده به پروانگی و جهش و تولید تخیل و انتزاع و تکنولوزیک را تسریع بکند
21. این شهرک ها می توانند، به گذر ما از ضفیرگی یاری برسانند ولی اگر همه بخش های جامعه و بخصوص بخش های تولیدی، طراحی، تخیلی، انتزاعی، فکری و صنعتی و بخصوص دانشگاه ها و جوانان این جوامع از آن شهرک ها دور باشند و از آن ها بمانند دانشگاهی و اسکله هایی برای بارگیری و حرکت استفاده بکنند، جز مصرف صرف، تاثیر دیگری نخواهند داشت و حتی غرب باهوشف ممکن است، از آن ها برای خود سکوهای پرتاب به اعماق فضای تخیل، انتزاع و تولیدات فرا صنعتی استفاده بکند.
22. می توانم ادعا بکنم که وضعیت تورکان و زبان تورکی بهتر از بان فارسی و فارس ها است ولی واقعیت این نیست. هر دو در یک محدوده بسیار کمی با هم در وضعیت ایستایی و مرگ قرار دارند. هنوز ابرام جدی برای برخواستن از قبر در هیچ کدام این ملل دیده نمی شود. هر دو این ملل مصرف کنند و بازنده هستند. مرگ را با عشق در آغوش گرفته اند. عاشق خودکشی و خود کشی را تنها راه راهایی می دانند. افسردگیف خمودگی، راه مورد علاقه آن هاست و برای آن ها لغات بسیار ارزشمندی افریده اند تا خودشان را برای هر چه عمیق تر فرو رفتن در باتلاق بفریبند. مرگ را عین زندکی فرض کرده و پذیرفته اند. عاشق مرگند و از زندگی بیمناکند. زندگی برایشان روشن و جذاب نیست. نمی خواهند کار بکنند و نمی خواهند از استعدادها و پتانسیل های فکری خودشان بهره برداری بکنند. واقعیت آن است که هر دو در میان مردگان و مدفون شدگان تاریخ دست و پا می زنند.
چرا که هیچ چیزی با ارزشی برای ارائه به انسانیت، علم، تخیل، انتزاع، و تکنولوژی ندارند. یعتی فاقد توان و قوه تولید هستند. یعنی مرگ بر آن ها حکم می کند. تنها نفس می کشند اما این تنفس چند روز دوام خواهد داشت، معلوم نیست.
باید این معادله ها را برهم زد و خود را رهانید. باید راه جدیدی نه عربی، نه سنتی، نه مذهبیف نه شرقی و نه ... پیدا کرد. باید راهی منحصر بفرد و مخصوص این جوامع باشد. تا بتواند به تنوع خواهی انسان ها رنگی بزند. این ممکن نخواهد بود الا این که انسان های این جوامع، بطور مطلق، آزادی در همینه زمینه های را بپیمایند. آزادی از هر نوع قید و بند فکری، دینی، سیاسی، اعتقادی، جهان بینی، و ... راه پرواز آن ها را هموار خواهد کرد.
حال سوال این است: در کدام یک از این دو زبان، دو ملت، دو فرهنگ و دو تمدن، اثر تخیلی، فکری، انتزاعی، علمی و تکنولوژیکی بیش از دیگری تولید شده است؟
در کدام یک به جای عشق به مردن و مرده زیستن و مرده پرستی، عشق به زندگی، زنده زیستن، زنده پرستی تولید و مصرف شده است؟
برای تولید چه چیزهایی سرمایه های انسانی، تخیلی، انتزاعی، فکری، دانشگاهی، صنعتی ... این دو بسیج و مهیا شده اند؟
قبله کدام یک به سوی اینده ای است که در سایه تخیل های خیالپردازان، روشن شده و دیگر ترسناک نیستند؟
کدام یک خودشان را از زیر خروارها و میلیون ها تن آوارهای تاریخی می خواهد رها کند و گدامیک می خواهد با افتخار در زیر آواز تاریخ دفن شود و خود به تاریخی برای آیندگان بدل شود؟
انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
پانزدهم ژانویه 2018
hedayat222@yahoo.com
Comments
Post a Comment