فرق "نژادپرستی انکار گرایانه" و "نژادگرستی حق طلبانه"




جناب یونس شاملی در زیر مطلبی که من کپی پیست کرده ام، نقد جالبی را مطرح کرده اند که نمی توانم نادیده بگیرم
ایشان مرقوم فرموده اند:
جناب انصافعلی"
نقدتان به یک برنامه تلویزیون درست. آما شما هیچ دقتی در نوشتن ندارید و مفاهیم بسیار سنگین و حتی نژادپرستانه را در این نقدتان که میتوانست خیلی هم معقول باشد، مورد استفاده قرار داده اید.
وقتی شما مینویسید؛ «کل ملت ترک و آزربایجان مظلوم هستند چرا که با یک ملت جاهل و افکار عشیره ای هموطن هستند»، قلم تان را به نژادپرستی می آلایید و در اینجا نه متخصص برنامه تلویزیون را بلکه تمام یک ملت (ملت فارس) را جاهل با افکار عشیره ایی معرفی میکنید!!
نیمی از این ملت مد نظر شما زنان و شاید سه چهارم این ملت مورد نظر شما کودکان هستند. اگر به این آمار کارگران و کشاورزان و زحمت کشان فلک زده این ملت را اضافه کنید،‌ می بینید که چه خطای بزرگی را در استفاده از قلم به کار برده اید....
شما قبلا هم به جای انتقاد از وزارت آموزش و پرورش در تحقیر لهجه ها، ملت فارس را مورد خطاب قرار داده اید...
به نظرم بایستی بسیار در استفاده از مفاهیم دقت کنید تا ناخواسته در دام تحقیر ملت ها و نژادپرستی حاصل آن در نیافتید."
  

 پاسخ من: انصافعلی هدایت به حضرت دوست
جناب یونس شاملی گرامی
همان طور که در بالای مطلب می بینید، مطلب متعلق به یک فرد دیگری است و من فقط آن را کپی-پیس کرده ام.  برایم جالب بود و خواستم با دیگران شریک بشوم!

البته من به مردم آزربایجان تورک، ایمان و اعتقاد دارم و حتی آن ها را می پرستم. خدای من در روی زمین، تورکان آزربایجان هستند! با این همه، تلاش می کنم تا در دام نژادپرسی هم نیفتم.

نژادپرستی چیست؟ 

 به درست یا به غلط، تصور می کنم که من و امثال من، نژادپرست نیستیم. حتی اگر افراطی بنظر بیاییم. بلکه ما قربانیان یک سیستم تکوین یافته نژادپرستانه انکارگرایانه هستیم. 

با این همه، شما به عنوان یک نویسنده و متفکر، بهتر از من می دانید که ما به عنوان کسانی که قلم در دست داریم، در هر نوشته (بخصوص) کوتاه، به تعریف و باز تعریف مفاهیم مورد نظرمان نمی پردازیم. 

مفاهیم مورد نظرمان را در مقاله ها و نوشته های گوناگون دیگری تعریف کرده ایم ولی اگرباز هم  نیاز به باز تعریف باشد، در عقاید و ادراک خود هم تجدید نظر می کنیم و آن ها را در نوشته های کوتاه هم باز تعریف می کنیم.

 من "فارس" را معادل "فارشیسم" و شوونیسم تلقی می کنم اما منظور من و یا دیگر فعالان ملل تحت ستم و خواهان آزادی، آن چه شما شمرده اید، نیستند.

از طرف دیگر، روشنفکران، نویسندگان و فعالان و افراد جان به لب رسیده عرب، تورک، بلوچ، تورکمن و ... به ظاهر افراطی و رادیکال را هم نژادپرست نمی دانم. 
چرا که آن ها برای مبارزه با سلطه سیستماتیک نژادپرستان انکارگر، مجبور به عکس المعمل های بنظر افراطی، شده اند

اتفاقا فرق بین دو نوع نژادپرستی در همین نکته ظریف است: آن ها و من، نمی خواهیم و نمی توانیم افکار خودمان را بطور سیستماتیک، حساب شده، با پرسنل، نیرو، بودجه، فشار ارتش و نیروهای نظامی و امنیتی (اسلحه)، آموزش و پرورش، اهرم عدم استخدام، استخدام یا اخراج، نشر افکار ضد نژادیمان در رادیوها و تلویزیون ها، به نشر آن ها در نشریاتی که زیر نظر ما هستند، یا از طریق چاپ و انتشار میلیون ها جلد کتاب و تدریس آن ها در مدارس و دانشگاه ها، توزیه رایگان صدها میلیون جلد کتاب یا فروش اجباری آن ها به مخاطب مورد نظر، یا از طریق تحریف تاریخ و تحریف ترجمه ها از دیگر زبان ها و ... فیلم ها، سریال ها، تاتر ها، موسیقی ها و ... سخنرانی ها و ... اعمال کنیم.

ما اگر متهم به نژادپرستی هم شده باشیم، نمی خواهیم فارس را له کرده و حقوق فارس را از بین ببریم و در ذهنیت ملل، برتری نژادی تورک یا نژاد دیگر را جا انداخته باشیم.

زمانی نژادپرستی، ضد انسانی است که دیگر نژادها را پست تر از خود و نژاد خودی بدانند و امکانات لازم برای سرکوب آن نژادها و از بین بردن اراده و حقوق آن ها را هم مهیا کرده باشند. 

نژادپرستی، واژه دیگر و معادلی برای "پان تورکیسم" است. این دو، دو روی یک سکه اند. برای این که مبارزان و متفکران ملل تحت ستم و بخصوص تورکانف خاموش شوند و تسلیم نژادپرست حاکم گردند.
تعریف ما از ملت فارس، نه آن زنی است که نمی داند که در این کشور، مللی غیر از فارس هم هستند. البته زنانی هستند که با جد و جهد هم در انکار ما و حقوق ما، نژادپرستانه عمل می کنند. زن بودن، دلیل بر نژادپرست نبودنشان نیست.

منظور ما از فارس، آن مردان، کارگران و برزگران هم نیستند که نمی دانند، تورکان چه می خواهند؟ 

منظورمان کودکان هم نیستند که رژیم فارس محور نژادپرست انکارگر، ذهن آنان را بر ضد حقوق ملل تحت ستم، پر از دروغ و تحریف می کند.

منظور ما از فارس، مردم کوچه و بازار که در پی لقمه نانی از صبح تا شب، تن به هر خفت و خوای می دهند هم نیست. 

البته که این اقشار هم جرء فارس هستند اما همه می دانیم که سخن یک نویسنده و متفکر، مخاطبانی دارد و قلم و فکر او، با آن گروه در تماس و گفتگو است. 

طبیعی است که عمومیت دادن به یک موضوع و "جنرالیزیشن" آن، دردی را دوا نمی کند. بلکه جنرالیزیشن مورد نظر متفکران و نویسندگان از واژه "فارس" یا "فارس ها"، طبقات روشنفکر، سیاستمدار، اعضای احزاب و جمعیت ها، استادان دانشگاه ها، معلمان و دانشجویان، حقوقدانان و تحصیل کردگان عالی، پزشکان و مهندسان، هنرمندان و بازیگران رسانه ها، فعالان حقوق بشر، رورنامه نگاران و ... و آن هایی هستند که در پی اصلاح یا تغییر ساختار حکومت و حاکمیت در ایران، هستند. 

با این وجود، چطور می توان افراطی ترین افراد ملل تحت ستم را که در مبارزه با نژادپرستی انکارگرایانه، سلاح بدست گرفته و نژادپرستان را می کشند را نژادپرست نامید؟

آیا می توان و حق است که آفریقای سیاه را که علیه نژادپرستی سلاح بدست گرفته و نژادپرستان (آن هم درحمایت از نژاد سیاه) می کشتند را نژادپرست نامید؟

آیا می توان این نوع نژادپرستی برای احقاق حقوق انسانی یک ملت و نژاد را "نژادپرستی نامیده و همردیف نژادپرستی سیستماتیک و انکارگرایانه قرار داده و مبارزاتشان را محکوم کرد؟

آیا نلسون ماندلا یک نژادپرست (سیاه پوست) نبود و با نژادپرستی یک نژاد دیگر(سفید پوستان)، مبارزه مسلحانه نمی کرد؟ سفید ها را بخاطر سفید بودنشان نمی کشت تا بدنه نژادپرستی (پایه عریض هرم نژادپرستی که حاکمیت بر دوش آن سوار است) هم آگاه شود که نژادپرستی انکارگرایانه هم هزینه و درد دارد؟

آیا ما، توان مالی، نظامی، سازمانی و ... آن نژادپرستی سیستماتیک و سازمان های لازم برای اعمال نژادپرستی خودمان را داریم؟

در راس هرم همه این ها، آیا ما حاکمیت و دولت دیکتاتوری را در اختیار داریم تا بتوانیم عقاید خودمان را بر نژاد(های) دیگر تحمیل کنیم؟

به نظر می رسد، نژادپرستی بدون پشتوانه بودجه، دولت، سازمان ها، قوانین، عدلیه،  مجلس، سلاح، آموزش و پرورش، و ... معنایی ندارد و خطر ناک هم نیست.
الا این که سلاحی در دست اتهام زنندگان است تا آب سرد را بر تنور گرم مبارزه ملل تحت ستم و آزادیخواه بریزند و ما هم دانسته و ندانسته در صف آن ها هستیم.

راس هرم و آخرین نقطه ای که (اگر نژادپرست رادیکال باشم) انگشت می گذارم، نفی وجود حقیقی و حقوقی فارس و نفی حقوق آن ها، نفی زبان آن ها، غارت منابع مالی و زیر زمینی آن ها، و تغییر زبان و تاریخ آن ها و تلاش برای از بین بردن حقوق شهروندی آن ها و کاستن از جایگاه حقوق شهروندی آن ها به درجه چندم نیست بلکه استقلال ملت تورک است که قربانی نژادپرستی هستند. 

این نوع نژادپرستی اگر هم باشد و متهم شوم، برای تسلز و برتری بر ملل دیگر نیست بلکه برای بدست آوردن آزادی و رهایی از زیر یک قرن ستم سیساماتیک فارس است.

 این نژادپرستی نیست بلکه اتهامی است که باعث می شود تا روشنفکرانملل، از نیروهای پیشرو و آزادیخواه گریزان شوند و تن به ذلت در زیر سایه سیستمی نژادپرست انکارگرایانه بدهند.
 
آیا ما وجود خارجی و انسانی فارس را کتمان می کنیم؟ 
آیا ما هستی فارس را نادیده می گیریم؟ 
آیا ما فارس را انکار می کنیم؟ 
آیا ما تلاشی در جهت تحریف حقوق و خواست فارس انجام می دهیم؟ 
آیا فارس را از داشتن حقوق مساوی با خودمان محروم کرده ایم؟

طبیعی است که برای اتحاد ملت خود مان و ملل دیگر بر علیه یک سیستم نژادپرست انکارگرایانه، باید نژادپرست بود.

این نژادپرستی، در تضاد با حقوق دیگر ملل نیست و در تحقیر آن ها هم نیست. بلکه در خدمت اتحاد و سازماندهی ملت مظلوم برای غلبه بر ظالم است. برای دستیابی به آزادی است. برای آگاهانیدن یک نژاد از ظلم نژاد دیگر است! 

به نظر من، باید بین "نژادپرستی انکار گرایانه" و "نژادگرستی حق طلبانه" فرق گذاشت. 

آیا کشوری یا ملتی در کره زمین سراغ دارید که بر اساس "ناسیونالیسم" نبوده، مبارزه نکرده و دولت-ملتش را تاسیس نکرده باشد؟

آیا وجود خارجی دولت-ملت ها، خود، دلیلی بر حاکمیت نژادپرستی در این کره خاکی نیست؟

 سخن در این است که اگر من و مایی هستیم که متهم به نژادپرستی می شویم، این نوع نژادپرستی، ضد حقوق انسانی فردی و جمعی و "انکارگرایانه" نیست بلکه به تساوی حقوقی آنسان ها در عین تاکید بر حقوق و منافع ملی خود می اندیشد و بر آن مبنا عمل می کند. 
اصلا، وقتی سخن از "منافع" ملی است، سخن از نژادپرستی هم نیست؟


 ...

Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر