زبان فارسی اذهان را فلج و راه توسعه را سد می کند (بررسی علل عدم توسعه یافتگی جوامع ایرانی)
انصافعلی هدایت
بیست و ششم سپتامبر 2017
تورنتو - کانادا
hedayat222@yahoo.com
در پی انتشار مقاله دیروز من با هنوان "نقش زبان فارسی ...، جایگزین آن" دوستی در فیس بوک این گونه نوشته است:
سعید شکورپناه نویری
باز انصافعلی خان ساز جدایی زد حتما میخواد وزیر تبلیغات اذربایجان جنوبی بشه هههههههه
http://ensafali.blogspot.ca/2017/09/blog-post_24.html
پاسخ من با اندگی تغییر و اصلاح بدین نمط بود:
عزیز جان، آقای شعید شکورپناه نوبری گرامی، من وارد میدان سیاست شده ام. آیا می دانید معنای "سیاست" و "فعالیت سیاسی" یعنی چه؟
یا شما معنی فعالیت و اراده سیاسی را نمی دانید و یا مخاطبان را احمق فرض می کنید.
اما من فرض دوم را انتخاب می کنم و احتمال می دهم که شما معنا و مفهوم سیاست و فعالیت سیاسی را نمی دانید.
برای همین، یک توضیح بسیار کوتاه، به خدمت شما ارائه می دهم. شاید مفید واقع افتد.
فعال سیاسی یا حزب سیاسی، برای نیل و رسیدن به هدف و آرمان سیاسی در یک جغرافیا بفعالیت می پردازد.
اگر دولت و حاکمیت در آن منطقه، اجازه فعالیت سیاسی به اپوریسیون قانونی بدهد، فعال یا فعالان سیاسی در حکم مخالفان سوار بر اسب قدرت به میدان می آیند و تلاش می کنند تا با ارائه برنامه ها، اهداف و شعارهای آلترناتیو، دولت مستقر و حاکم را در انتخابات شکست داده و قدرت را بدست بگیرد(ند) تا خودشان به عنوان مقام های ارشد قدرت سیاسی، سیاست و اداره سیاستمداران را اعمال کنند.
ولی اگر این مخالفان دولت نتوانند بطور قانونی برای دستیابی به اهداف، برنامه ها و شعارهایشان اقدام کنند، فعالیتشان از مسیر "اصلاحات" ممکنه در جامعه، خارج شده و به سرنگونی دولت و قدرت حاکم دست می زنند.
چرا؟
برای این که آن ها اهداف سیاسی دارند و می خواهند با به روی کار آمدن خودشان، مجلس، دولت و ... را بدست بگیرند و اهدف و برنامه هایشان را به اجرا در آورند.
حال که ما تورکان آزربایجان جنوبی در یکصد سال گذشته حق "مخالف قانونی" یا اپ
وزیسیون بودن و تشکیل دولت در مقابل دولت فارس ها را نداشته ایم، و قدرت، سیاست، حاکمیت در ایران را مطلق گرا و تمامیت خواه و غیر قابل اصلاح می دانیم، در پی سرنگونی حاکمیت نژادپرستانه فارس و تشکیل دولت مستقل آزربایجان جنوبی فدرال هستیم.
طبیعی است که برای اجرای اهدافمان، باید رئیس جمهور، نماینده یا وزیر بشویم. ایندر گفتار و نگرش شما به سیاست و فعالیت سیاسی نوعی تحقیر دیده می شود ولی مگر خود رهبران سیاسی فارسیستان و ملاها، برای رسیدن به سیاست با هم رقابت نمی کنند؟
آیا شما فکر می کنید که ما می خواهیم دولت مستقل تشکیل بدهیم ولی مقام های سیاسی، اجرایی، آموزشی، حقوقی، قضائی را به فارس ها بسپاریم؟
باید یاد آوری بکنم که سیاست مداران حرفه ای و قانونی (محافظه کار و اصلاح طلب) به اصلاح جزئی در درون سیستم مستقر و حاکم، اهمیت می دهند.
این اصلاحات ریز و جزئی، بزرگترین آرمان آن هاست اما فعالیت سیاسی ما آزربایجانی ها، برتر از اپوزیسیون حاکمیت است.
چرا؟
چون ما در پی فرو ریختن مرزهای سیاسی، جغرافیایی، حقوقی و اداری یک دولت-ملل و تشکیل ملت-دولت مدرن جدیدی در همسایگی آن هستیم. ما وضعیت موجود را رابطه استعمار و مستعمره می دانیم.
این نوع فعالیت سیاسی که ما آزربایجانیان در پیش گرفته ایم، نه تنها اهداف سیاستمداران معمولی را دارد، بلکه بسیار عمیق تر از آن نوع سیاست، رفتار و اهداف سیاسی است.
چرا که ما نمی خواهیم در درون رژیم موجود دست به اصلاحات بزنیم، بلکه می خواهیم در رژیم حقوقی-سیاسی و اداری منطقه، تغییرات بسیار عمیقی را بوجود بیاوریم.
درنتیجه، من و فعالان سیاسی آزربایجان، فرای فعالیت سیاسی رایج عمل کرده ودر عالم سیاست، بکار بسیار متفاوتی اقدام کرده و قدم به میدان مبارزه گذاشته ایم.
ما فعالان سیاسی آزربایجان جنوبی، هر روز، به آن لحظه و هدفی که در نظر داریم، نزدیک تر می شویم و امیدواریمان برای رسیدن به اهدافمان و تشکیل یک دولت-ملت دموکراتیک و حقوق بشری، روز به روز بیشتر می شود.
انجماد و مسمومیت ذهنی از طریق زبان فلج کننده فارسی
اما در نوشته روز قبل من، هدف سیاست و تشکیل دولت نبود بلکه به بیماری و موضوع بسیار عمیقی انگشت اشاره رگفته بودم. البته فکر می کنم که برای روشن شدن مطلب، باید یک کتاب بنویسم.
آن نوشته، بیشتر می خواست به شما نشان بدهد که در رشته علمی "زبانشناسی"، متخصصان زبان و کارکرد زبان، دیگر از دایره تعاریف قدیمی فراتر رفته و زبان را تنها عامل ارتباط انسان ها در یک جامعه محدود نمی دانند.
در تعاریف جدید و مدرن (تعریف زبان و کارکرد آن، مانند تکنولوژی های روز، در حال تغییر و دگرگونی است)، زبان را عامل قدرت تفکر و فعالیت خلاقانه یا انسدادی و جمودی ذهنی افراد می دانند.
متخصصان این رشته علمی، معتقد هستند که انسان در خلاء فکر نمی کند. یعنی هر نوع تصور و فکر انسانی، دفعتا در ذهن پدیدار نمی شود، بلکه هر تصور و ذهنیتی، که در ذهن رخ می دهد، در دایره زبان و لغاتی که آن زبان در ذهن و مغز هر فرد ایجاد کرده است، بوقوع می پیوندد و شکل می گیرد. یعنی لغات هر زبانی، تفکر هر انسان و جامعه را می سازند و نقاشی می کنند.
یعنی میران و عمق تفکر افراد، با وسعت دایره و نوع عملکرد زبان و واژه های آن، در ارتباط است. یعنی توانایی فکر و اندیشه هر فرد انسانی یا یک جمع و جامعه، به بافت و میزان لغت، و مسیر و جهتی که معانی در آن لغت جاسازی کرده اند، مربوط است.
یعنی، در نگرش مثبت، این زبان و تعداد لغاتی که دارد، است که قدرت و بالندگی تفکر انسانی را شکل می دهد. آن را بحرکت در می آورد. سازنده می کند.
در نگرش و جهتگیری منفی، این زبان و تعداد لغاتی که دارد، است که مغز و انسان و جامعه را به ایستایی، فروکش، ترمز کردن، و حتی عقب گرد به گذشته سوق می دهد.
من در این مقاله خواستم نشان بدهم که نقش زبان فارسی تنها باعث عقب ماندگی ملل تحت استعمار فارس نبوده است.
چرا که زبان فارسی نتوانسته است تا جامعه خود فارس زبان ها را هم بحرکت در بیاورد.
اگر ما ملل مستعمره، عقب مانده بودیم ولی فارس ها جامعه ای توسعه یافته بودند، می شد نتیجه گرفت که ما ملل مستعمره، نتوانسته ایم با محتوای زبان فارسی انس و الفت بگیریم و نتوانسته ایم سوار ماشین زبان فارسی شده و همگام با جامعه فارس، پیش رفته و توسعه بیابیم اما با نگاهی به جامعه فارس زبان، در می یابیم که خود جامعه فارس هم بیش از جوامع مستعمره، توسعه نیافته، عقب مانده و به گذشته گرایی و عقب گرد فکری گرفتار شده است.
همه اندیشمندان جوامع در ایران، معتقدند که جوامع تحت سیطره فارس، از دوران مشروطه تا کنون، نه تنها به جلو پیشرفت نکرده است، بلکه نسبت به دوره مشروطه و اصلاحات از بالای قاجار، به اندازه یک قرن توسعه نیافته و به عقب رفته است.
با گذشت بیش از 110 سال از مشروطه، هنوز به نقطه آغازین مشروطه هم نرسیده ایم.
باید بپرسیم:
علت چیست که این همه پسرفت داشته ایم؟
و از اهداف مشروطه دور افتاده ایم؟
علت را باید در نوع و رنگ شکل گیری ذهنی تک تک افراد و کل جامعه جستجو کرد.
در پاسخ، به علت شیوع علت و منشاء این بیماری می رسیم و باید از خو بپرسیم:
چه چیزی بین این همه مردمان جوامع ایرانی مشترک است که شاید عامل انتقال بیماری باشد؟
در بیان علل، در می یابیم که مذهب شیعه، مورد پذیرش همه و بخصوص همه تحصیل کردگان و متخصصان ایرانی نیست و باور مشترک همه ملل و افراد هم نیست.
اسلام هم همین طور است.
نژادها هم همین طور است و ده ها نژاد در این سرزمین ها ساکن هستند.
آن چه مشترک بوده و هنوز هم در میان ایرانیان مشترک است، تزریق اجباری زبان فارسی به همه ملل است.
این دارو که زبان فارسی نام دارد و تشکیل دهنده سلول های توانایی ذهنی ماست، شفا بخش و محرک جامعه و افراد نبوده و نیست.
تنها کارکرد زبان مشترک فارسی، تزریق ناتوانی، ایستادن و به حرکت در آوردن ترمز و آنگاه به حرکت در آوردن دنده عقب گرد بوده و است.
چرا؟
چون زبان فارسی و واژه هایش، نقاشگر ذهن افراد است.
آیا این نقاشگر ذهن ما، در مغز ما جریانسازی و فکر آفرینی و نو آفرینی و ابتکار ترسیم می کند؟
نه.
تاریخ همین 110 سال بعد از اصلاحات عمیق قاجار، نشان می دهد که این زبان فارسی، ما را عقب نگه داشته و به عقب رانده است.
به این مثال دقت بفرمایید: 110 سال قبل و در دوره قاجاریه که زبان ها مشترک نبودند و هر ملتی زبان مستقل خودش را داشت و اسلام و شیعه و نژادها هم همان ها بودند که هستند، ولی تعداد تحصیل کردگان دانشگاهی، کمتر از 500 نفر بودند.
دیگرانی که هم سوادی داشتند، در مکتبخانه های ملاها و میرزاها، چیزهایی را خواهنده بوند. آن ها با آن تعداد اندک و سواد کم و بی سوادی گسترده و عمیق، مشروطه را به ارمغان آوردند.
ولی بعد از اجباری و رسمی شدن زبان فارسی و پس از گذشت 110 سال، در این جامعه، ده ها میلیون فارغ التحصیل دانشگاهی داریم. ده ها هزار استاد و پرفسور داریم. ده ها هزار نویسنده و روزنامه نگار داریم. ده ها هزار هنرمند و متخصص دیگر داریم و ... اما هنوز به سطحی که در 110 سال قبل بوده ایم، نرسیده ایم.
با وجود ده ها میلیون تحصیل کرده دانشگاهی، ده ها هزار استاد و پرفسور، و ... رادیو، تلویزیون، سینما، تاتر، موسیقی، میلیاردها جلد کتاب، ماهواره، کامپیوتر، اینترنت و ... ما هنوز با آن نسل بیسواد 110 سال قبل، هزاران کیلومتر فاصله داریم.
بیش از 110 سال از آن تاریخ گذشته و ملل دیگر، از نظر خلاقیت ذهنی، میلیون ها سال از ما جلوتر رفته اند اما ما صدها سال از مشروطه عقب رفته ایم.
ما اکنون در دنیای چاپ بسیار انبوه و سهل، با هزاران روزنامه ها و مطبوعات رنگارنگ، میلیاردها جلد کتاب، ده ها هرار مدارس نوین، میلیون ها اتومبیل و چندین کارخانه مونتاژ، سینما، راه های شوسه و راه آهن ها، و طیاره ها، قظارها، هلیکوپترها، تولیدات رنگارنگ و ...صدها دانشگاه و ... عدلیه، وکلا و ...داریم اما جامعه ما عقب مانده تر از 110 سال گذشته است.
عقب ماندگی، تنها صنعتی و ابتکار و خلاقیت و نوآوری تکنولوژیک نیست بلکه عقب ماندگی در زمینه خلاقیت فکری، ورزش فکری (پیری فکری) و فعالیت فکری است.
جوامع ما از نظر عقلی و فکری و اندیشه ورزی نه تنها پیر و فرسوده شده است بلکه جامد و راکد شده است.
چرا؟
چون زبان فارسی که باید اذهان انسان ها را سازنده، فعال، محرک، مبتکر، خلاق، آفریننده، در حرکت، سیال، جستجوگر، پرسشگر، جاره ساز، مبدع، مخترع، مکشف و ... بگرداند، این کارایی ها را ندارد.
این زبان فارسی سمی است که فکر و خلاقیت فکری انسان ها را فلج می کند.
برای رهایی از این بیماری، باید با این زبان زبان مبارزه کرده و آن را از حیطه آموزش بدور انداخت و از آموزش و سیتم تعلیم و تربیت در مدرسه، دانشگاه و رسانه های عمومی حذف کرد.
یعنی، یا باید زبان فارسی را از بین برد یا باید در زبان فارسی روحی خلاق و محرک تزریق کرد.
اما زبان فارس همه اندیشمندان کوامع فارسی زبان را آلوده کرده است.
اندیشمندان هم نمی توانند و توانایی آن را ندارند که بخواهند، طرحی نو برای زبان فارسی بیندازند تا فارسی هم مانند زبان های زاینده و پویای دیگر، زاینده باشد.
این زبان کشنده و مهلک است. باید و بهتر است که حذف شود.
***
Comments
Post a Comment