ایران، تنها به قطر نباخت



 


ایران، تنها به قطر نباخت


 باخت ایران فارس در مقابل قطر، تنها باخت در فوتبال نبود.

باخت اصلی ایران، باختی سیاسی، روانی و اخلاقی بود. ایران فارس در عرصه سیاست منطقه‌ای، داخلی و در مقابل ملل باخت. 

رفتار و هیجانات فارس‌ها و پانفارس‌ها (خود فارس پندارهایی که فارس نیستند) قبل و بعد از این باخت از یک طرف، رفتار و عکس العمل ملل مخالف حاکمیت فارس‌ها در قبل و بعد از باخت، در طرف دیگر، ارزش تحقیق جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی دارد.

فارس‌ها و پانفارس‌ها در قبل از بازی، کرکری های فراوانی خوانده، به تحقیر عرب‌ها و قطر و در بادکنک روحیه نژادپرستانه دمیدند و خواستند از این بازی، یک شاه ماهی روحیه ملی و ناسیونالیستی گرفته، ملل تورک آزربایجان، قشقایی، تورکمن، عرب، بلوچ، لور-بختیاری، گیلک، مازن، کرد، طالش و … را به عقب نشینی روانی وادار کرده، نوعی اتحاد و برتری روانی را بدست بیاورند.

رژیم فارسزده به چنین‌ امتیازی، بخصوص قبل از انتخابات نیاز داشت. برای همین تا می توانستند بر آتش تنور ناسیونالیسم فارس (ایرانی) دمیدند. حتی در تلویزیون، به ساختن شعارهای عربی و ارسال آن به میدان بازی و مردمان پای تلویزیون اقدام‌کردند و خودشان را در دید اکثریت ملل، نژادپرست بی مقدار کردند.

در جبهه مقابل فارس‌ها، در ظاهر سکوت حاکم بود اما دست دل ده‌ها میلیون‌ها انسان غیر فارس در ایران و صدها میلیون مسلمان رو به آسمان بود و از الله خواستار شکست ایران در مقابل قطر بودند. 

از طرف دیگر، بسیاری از فرزندان ملل تورک، عرب بلوچ و … خودشان را آماده کرده بودند تا در مقابل پیروزی فارس‌ها و آغاز دور اصلی تهاجم روانی و نژادپرستانه فارس‌ها، به عرب‌ها و دیگر ملل، دلایلی برای مهم‌ نبودن پیروزی در میدان فوتبال اقامه بکنند و از شدت تهاجم فارس‌ها کاسته، از شکست روانی غیر فارس‌ها، تا حد ممکن جلوگیری بکنند.

یعنی، بازی ایران فارسزده با قطر، تنها بازی فوتبال با نتایج سیاسی-روانی عرب و فارس نبود، بازی ملل تحت استعمار ایران و عرب‌ها با فارس‌ها بود.

 گر چه قطر نماینده این ملل نبود اما ملل در ایران استعماری، به این پیروزی قطر، بیش از قطری‌ها احتیاج داشتند.

 چرا که فارس‌ها یک جنگ روانی جدی و چند لایه را آغاز کرده بودند.

 شکست ایران توسط قطر، روحیه و نژادپرستی فارسی-ایرانی را در مقابل ملل تورک آزربایجان، قشقایی، تورکمن‌، عرب، بلوچ و … رقم می‌زد و زد.

وقتی ایران باخت و بد جوری باخت، بادکنک روانی ایران-فارس ترکید. در این جنگ روانی و نژادپرستانه‌ای که خود فارس‌ها آغاز کرده بودند، صفر به صد باختند. ایران مغلوبه شد. کرکری خوانی فارسی-ایرانی جای خود را به فرهنگ فحش فارسی-ایرانی در مرحله بعد از باخت داد.

اما عکس العمل ملل تورک آزربایجان، قشقائیستان، تورکمن صحرا، عرب‌ها، بلوچ‌ها، و… نشان داد که جنگ روانی و حتی آرزوی یک‌ جنگ واقعی، در میان فارس با این ملل، بسیار عمیق‌تر از آنچه تصور می‌شد، است.

ملل مستعمره فارس‌ها، از باخت ایران و فارس‌ها بسیار خوشحال هستند. من هم خیلی خیلی خوشحالم.

امثال من، یکبار دیگر متوجه شدیم که ملل تحت استعمار ایران و فارس، متوجه شده اند که فارس‌ها و ایران دشمن اصلی این ملل هستند.

متوجه شده اند که باخت ایران-فارس، پیروزی این‌ملل است. چرا که ایران-فارس، تنها منبعی است که با منافع ملی، هویت‌های ملی و هستی ملی این ملل دشمنی می‌کند و این دشمنی را در هر فرصتی پر رنگتر هم‌ می‌کند.

برای پاسخ به آن دشمنی‌ها، انکارها، تحقیرها، توهین‌ها و نژادپرستی هاست که با شکست تیم شازده‌های پارسی از قطر خوشحال شدند و خوشحالی خودشان را هم در خیابان‌ها، به نمایش گذاشتند و هم در عرصه های شبکه های مجازی نوشتند، تبریک گفتند، تحلیل کردند، شعار دادند، شعر سرودند و فارس‌ها و ایران را هم تحقیر کردند.

فرزندان آگاه ملل مستعمره، بهانه ای پیدا کرده بودند تا دوباره متحد شوند و از هم برای تداوم مبارزه، روحیه بگیرند. 

چرا که دشمن این ملل، در حال عقب نشینی روانی و این ملل، در حال پیشروی بودند.

 یک فرصت تاریخی برای این ملل بدست آمده بود که اگر پانفارس‌ها فتیله نژادپرستی را روشن نمی کردند، این فرصت تاریخی هم نصیب این ملل نمی شد.

رفتار و عکس العمل‌های هر دو جبهه جنگ، در قبل و بعد از باخت ایران-فارس در قطر، نشان دادند که شکاف در میان ملل تورک آزربایجان جنوبی، تورک قشقایی، تورکمن‌ها، عرب‌ها، بلوچ‌ها، کردها، لور-بختیاری و … با توده‌های فارس و پانفارس بسیار عمیق و گسترده است.

البته شکاف میان مجموعه این ملل در ایران در همیشه تاریخ وجود داشته است. 

برای همین هم در تاریخ، هر ملتی اراده سیاسی، سرزمینی، حاکمیتی، سیاسی، تاریخی، زبانی، دینی، اقتصادی، روابط خارجی و ... خودش را داشته و اعمال می‌کرده است.

 هر وقت هم که ملت و حاکمیتی فرصت و قدرت کافی می یافته، استقلال خودش را اعلام می کرده است. 

این ملل، نه تنها در گذشته، ملل متفاوت و مستقلی بوده اند، در آینده هم ملل مستقلی خواهند بود.

 ولی کاش، توده‌های بهم پیوسته و خودباخته فارس، در بین خود با دیگر ملل و در میان دیگر ملل دشمنی و بذر جنگ‌های خونین آینده را نمی کاشت تا استقلال ملل در آینده، به جنگ با توده های فارس، یا با همسایه هایشان ختم نمی شد.

 اما توده های بی تجربه و بی دکترین سیاسی فارس، اراده و سیاست مستقلی نداشته اند و ندارند تا بتوانند منافع بلند مدت خودشان و منطقه را ببینند و بر اساس منافع بلند مدت خودشان با آن ملل رفتار بکنند.

چرا که فارس‌ها، به عنوان اهرم فشار غرب مسیحی در بین مسلمانان و ملل منطقه بازی می کرده و بازی می کند. 

از این رو، در آینده، فارس‌ها، در بین چندین قدرت منطقه ای مستقل که در پی انتقام از فارس‌ها، بخاطر یکصد سال ظلم، تجاوز و کشتار خواهند بود، می‌مانند.

فارس‌ها، از نظر انسانی بسیار متضرر خواهند شد. از منظر اقتصادی، تولید و صادرات، آب و .‌.. منزوی شده، و دوباره، به زیستی کویری محکوم خواهند شد.

 البته ملل تورک آزربایجان، قشقائیستان، تورکمن صحرا، عرب‌ها، بلوچ‌ها، کردها، لور-بختیاری، گیلک، مازنی، طالش، و ... سیاست، تغییرات سیاسی، جمعیتی و اراده ملی ملت خود و دیگر ملل را می بینند.‌ به تغییرات فکری، سیاسی، جمعیتی، خواست ها و حقوق ملی و بین المللی آگاه هستند.

روشنفکران این ملل، روشن‌ترین دکترین های سیاسی، حقوقی، اجتماعی، فرهنگی، زبانی، آموزشی و … جدید را ارائه داده و تعقیب می کنند. 

این روشنفکران، مناسب‌ترین، عملی‌ترین و کم‌ هزینه‌ترین راه حل‌ها را برای فائق آمدن بر بحران‌های احتمالی در منطقه و در آینده را پیشنهاد می‌کنند.

 این نیروها، تنها نیروهای دموکراتیک و سیاسی عقل‌گرا و رئالیست در منطقه هستند. آن‌ها، برای حل هر بحران پیچیده شده سیاسی بدست ایرانی‌-فارس‌ها، آماده همکاری، همیاری و مذاکره هستند. 

یعنی به حدی از بلوغ فکری-سیاسی رسیده اند که می‌دانند؛ تنها راه حل غلبه بر منازعات حال و آینده مذاکره است. 

می دانند که تنها امکان ممکن بدای گذر منطقه از بحران‌ها و مسایل پیچیده در میان ملل همسایه که فارس‌ها ایجاد کرده‌اند و ربطی به اراده آنان نداشته است، مذاکره است.

در این میان، تنها کسانی که فکر و طرحی برای غلبه بر بحران‌های فعلی و آینده این‌ منطقه ندارند و با تمامی راه‌حل ها مخالفت کرده و به بن بست رسیده اند و در حال خلق بحران‌های بیشتر در میان ملل و همسایه‌ها هستند، فارس‌ها و پانفارس‌ها هستند.

فرزندان و روشنفکران ملل مستعمره ادراک کرده اند که نمی‌توان بر اساس سیاست‌های دشمن تراشیده (توده‌های فارس استعمارگر) در منطقه، به جنگ همه علیه هم میدان داده و اجازه داد تا فرزندان این ملل قربانیان سیاست‌های دشمن تراشیده بشوند.

 الیت‌های سیاسی ملل مستعمره ایران می دانند که هیچ جنگی بدون مذاکره پایان‌ نمی یابد. 

می دانند که همیشه، مذاکره بهتر و کم هزینه‌تر از جنگ‌، خون‌ریزی و تخریب است.

الیت و روشنفکران ملل مستعمره ادراک می‌کنند که بهتر است با مذاکره، از بروز جنگ‌های منطقه‌ای که توسط فارس‌ها طراحی شده‌اند، جلوگیری بکنند اما این راه حل برای نجات فارس ها از انتقام‌ ملل چاره ساز نیست.

پیروزی قطر بر فارس‌ها، دل الیت، روشنفکران و فعالان عرصه های مختلف ملل مستعمره را بیش از گذشته به هم نزدیکتر کرد و به آن‌ها خاطر نشان کرد که دشمن قدر قدرتی دارند که بدون همکاری با هم و رفع اختلافات ایجاد شده توسط دشمن، امکان شکست فارس‌ها را ندارند.

در هر حال، نه تنها بازنده اصلی فوتبال در قطر، ایران بود، شکست سیاسی و حتمی ایران فارسزده در آینده، از هم اکنون دیده می شود.‌

فرزندان ملل مستعمره ایمان دارند که به استقلال خواهند رسید.


انصافعلی هدایت 


https://ensafali.blogspot.com/2024/02/blog-post_10.html







Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر