آیا ایران جامعه زنان و مردان بیشعور نیست؟

 


آیا ایران جامعه زنان و مردان بیشعور نیست؟


من (انصافعلی هدایت) بر اساس بیش از سی سال ممارست با اخبار مربوط به زنان و دختران جوان، گفتگوهای بسیار فراوان با زن‌ها،  دخترها، مردها و جوان‌ها، و همچنین مشاهده زندگی زنان در دو جامعه ایران و کانادا، به این نتیجه رسیده ام:


قبلاها، فکر می کردم و نتیجه گرفته بودم که به علت آموزش های خانوادگی و اجتماعی رایج در میان ملل و جوامع در ایران، زنان و دختران "نه می‌توانند" عاشق بشوند و "نه حق دارند" عاشق بشوند.


یعنی فکر می کردم که سنت‌ها، آداب، رسوم، ادیان، باورها و .‌.. و در کل، جامعه بسیار پیچیده، به زن‌ها و دخترها اجازه و فرصت ابراز عشق و زندگی عاشقانه را نمی دهند. دختران و زنان زندانی باورها، ادیان، آداب و رسوم، و اراده مردانه حاکم هستند.


 تصور می کردم که مجموعه عوامل اجتماعی دست بدست هم داده، دختران و زنان را به کالاهایی بزک شده در ویترین تبدیل کرده‌اند. 


جامعه ایرانی، زن را به کالایی بدل کرده است که تنها مشتری آن‌ها  مردان هستند.


لذا در این بازار و در میان این ویترین‌ها، مرانی می‌چرخند و شاید تعدادی انگشت شمار، دختر و زنی را در یک ویترینی دیده، از میان آن‌ها، یک دختر یا زن در ویترین را انتخاب کرده، با دختر و خانواده او چانه زده، او را  می خرد و به خانه اش می برد.

 

واقعیت هم همین بوده و است و هنوز هم هیچ تغییری نکرده است. هنوز هم مردان مشتری زنان بدون اراده و کالا هستند.

هنوز هم مردان در ایران، زنان را برای تامین نیاز خود می‌خرند. 


همان طور که مردها ماشین، دلار، خانه، اسب، لباس، کفش و … می خرند، زن را هم‌می خرند. در معاملات بزرگ، چک تاریخ دار می‌دهند. در هنگام خرید هم سند رسمی برای پرداخت پول امضاء می‌کنند.


تنها فرق بین خرید زن و جوراب یا شورت، در گرانی دخترها و زنان، نسبت به دیگر کالاها و خدمات است.


به تصور دختران و زنان ایرانی، حال که جوانی یا مردی او را خریده و به خانه‌اش برده است، هم "موظف" است و هم "باید" زندگی و خواست‌های تامین نشده زن و دختر در زندگی قبلیش را تامین‌ بکند. آزادی‌هایی را به او بدهد که در گذشته نداشته است. آزادی برلی تخریب خانواده و خیانت.


زنان و دختران از خود و دیگران‌ می پرسند: اگر توانایی تامین من و خواسته‌هایم را نداشتی (نداشت)، چرا ازدواج کردی (کرد)؟


 در تفکر زن و دختر ایرانی، تنها وظیفه اصلی زن، ارضای نیاز سکسی مرد است. رابطه فکری، عاطفی با مرد، همکاری و همراهی با مرد، زادن بچه و نگهداری بچه و انجام امور خانه و خانواده و … اهمیت چندانی ندارند. قابل چشم‌پوشی هستند.


زن و دختر جوان، بحق تصور می‌کند که این زندگی (در خانه پدر و خانه شوهر انتخاب او نبوده و نیست) به او تحمیل شده است.


زن و دختر ایرانی، این زندگی را یک ظلم تمام عیار نسبت به خود می بیند و ادراک می‌کند. او، نه می تواند و نه‌ مایل است تا همراه مردش کار کرده و دست بدست هم داده و زندگی را بسارند. 


لذا حاضر نیست با کم و کسری‌های زندگی کنار بیاید و دائما زندگی خود و صاحبش (خریدارش) را با زندگی دیگران مقایسه کرده، قضاوت می‌‌ند و حکم می دهد که شوهرش او را درک نمی‌کند و به او ظلم شده و می شود، ولی از خودش نمی‌پرسد که آیا من او را درک می‌کنم؟ چرا زندگی را با هم نمی‌سازیم؟


زن ایرانی، در نهایت به این نتیجه می رسد که باید از مرد و صاحبش که او را خریده است و خوب سرویس نمی‌دهد، آب و روغنش را عوض نمی کند و … انتقام بگیرد. انتخاب او برای انتقام: خیانت و سکس با چند نفر دیگر است.


می‌دانیم که زندگی، بعد از مدتی، به عادت و روتین روزانه بدل می شود. واقعیت زندگی و جهان، خود را بر رومانتیسم اولیه و قبل از ازدواج تحمیل می‌کند. رابطه‌ها، به روابط رسمی‌تر، اداری‌تر، خشک، اجباری و … سقوط می‌کنند.


در این مرحله است که اگر هم عشق کم رنگی در زندگی زن با خریدارش وجود داشته، از بین‌می رود. دیگر عشقی وجود ندارد. 

اگر هنوز، جزئی از بوی اجبار به با هم‌ماندن به مشام می‌رسد، بخاطر اجبار، نبود چاره و علاج دیگر، یا عشق به وسایل خانه، دکور خانه، پرده، گاز، یخچال و …  یا بخاطر عشق به فرزندان است.


از آن روز‌ به بعد، اگر عشقی در آن خانه هست، یک طرفه و از طرف انتخاب گر، خریدار یعنی مرد است که برای تامین هزینه زندگی، دست به هر کاری می زند.‌غرورش را پیش هر کس و ناکسی می شکند تا حداقل نیازهای زن و بچه‌هایش را تامین بکند. منتی هم نمی گذارد. آیا این عشق، کادوی و هدیه روزانه مردانه به زندگی است؟


يعني روابط در خانواده های ایرانی، بعد از ماه عسل آغازین، به رابطه رسمی، اداری و انجام "وظیفه" معین و مشخص در دو طرف، محدود و محصور می شود.


برای همین است که زن‌ها و دخترها در ایران، برای زندگی عاشقانه روزانه با یک مرد، مبارزه، فکر و تلاش‌ نمی‌کنند. 


زنان، اراده‌ چندانی برای عاشقانه زیستن، تشریک مساعی و تامین زندگی دو طرفه  ندارند.


در نتیجه و بخصوص، در چند سال اخیر، زن‌ها و دخترها یا اصلا عاشق نمی شوند و یا عشقشان، با محاسبات پیچیده اقتصادی و پولی، میزان امکانات و نقد کردن پول پیش خرید خودشان همراه است.


در نتیجه، زندگی اجتماعی، وضعیت اقتصادی، عقده‌ها و حقارت‌های انباشته شده درونی، حرص کسب لذت تجربه‌های متفاوت از جنس مخالف و … زن و دختر ایرانی را چنان تربیت کرده و می‌کند که به زندگی با یک مرد کفایت نمی کنند. 


زن ایرانی، در درون خود، دایم از خود می پرسد؛ 

اگر "این مردک" بمیرد چه؟ 

اگر علیل شود چه؟ 

اگر ورشکسته شود چه؟ 

اگر نتواند کار بکند چه؟

 اگر زن دیگری بگیرد چه؟ 

اگر من را طلاق بدهد، چه خاکی بر سرم بکنم؟ و … 


زن ایرانی خود را طفیلی و زالو تصور می‌کند که باید از زحمت دیگران زندگیش تامین بشود. 

دغدغه معیشت و فردا، زن ایرانی را اسیر کرده است.‌ لذا، زن ایرانی، در نگرانی از فردا، نه تنها امروز را زندگی نمی‌کند که زندگی امروز را به جهنم فردا بدل می‌کند و مقدمه طلاق و جنگ فردا را امروز مهیا می‌کند.


لذا زن‌ها و دختر ایرانی، مرد ایده‌آل را بشکل انسان دارای عقل، احساسات، عواطف و توانایی‌های محدود با امکانات محدود نمی بینند. 

زن ایرانی، مرد ایده‌آلش را بخشی از "اقتصاد زن" می بینند. مردها را (نه یک‌ مرد را) مانند کارمند پول پرداز بانک می‌بینند. و نمی داند که پول از کجا می‌آید.

زنان، مردها را (نه یک‌ مرد را) نوعی بیمه عمر و درآمد در دوران بعد از مرگ "رئیس" (شوهر) خود تلقی می‌کنند.


 از طرف دیگر، دختر‌ها و زن‌ها، خودشان را انسان‌هایی با حقوق و توانایی‌های برابر با مردان نمی بینند. خودشان را بسیار پایین‌تر از مردان می فهمند.


 بخاطر این نگرش فلسفی به زندگی و مرد است که، زن‌ها و دختران ایرانی، بدن، گوشت و پوست خودشان (سکس‌شان را، نه روح و احساساتشان) را با مهریه معین (هر چه قدر بالاتر- بهتر) پیش فروش‌ می کنند.


 در حقیقت، دخترها و زن‌ها در ایران شیعه، در یک‌ مزایده با مشتری‌های بسیار محدود و به بالاترین نرخ مورد قبول طرفین فروخته می شوند. 


تصور فروشنده، خریدار و جنس فروخته شده، از وظیفه اصلی زن فروخته شده آن است که باید زن فروخته شده، خریدار را از نظر سکس راضی نگه بدارد. در نتیجه، زن، به خدمتکار سکس مرد بدل می‌شود.


 یعنی، دختر و زن‌های ایرانی، خودشان را وسیله سکس و ارضای مردها تصور می‌کنند. بدین ترتیب، زن‌ها و دخترها، خودشان را به ماشین و وسیله سکس دیگری تقلیل می‌دهند.


 لذا، برایشان فرقی نمی‌کند که با کدام‌ مرد یا همزمان با چند مرد در ارتباط باشند. 


البته که این تصور و ادراک از زندگی، رابطه زن با مرد (ها) به فلسفه رایج در میان ایرانیان و خانواده‌ها ربط دارد. البته که بخاطر منافعی که به مردان می‌رسد، مردها هم به اندازه‌ زن‌ها به آن فلسفه زندگی دامن می‌زنند.


به هر حال، برای زن  و دختر ایرانی، پول مهمتر از هر چیز دیگری نظیر دین، اخلاق، خانواده، فرزندان و … است. انکار اولویت پول، یک‌ تعارف ایرانی است.


بنا بر آن، مرد باید سخت کار کند و زندگی و خواست‌های زن را تامین بکند. اگر مرد خسته بشود و نتواند با زن سکس بکند، یا به نیازهای کتمان شده و ناگفته زن توجه نکرده باشد، زن خودش را محق و آزاد تصور می کند که می تواند با هر کسی، جز صاحبش، نیمه خالی لیوان را پر بکند.


زن نمی‌خواهد بفهمد و درک بکند که گر چه آن مرد او را پیش خرید کرده است اما در عین حال،  زنش را برای زندگی انتخاب کرده است.


 گر چه، به هنگام‌ معامله، داد و ستد پول، طلا و نوشتن قرارداد رسمی فروش با شرایط خاص فروش، خانواده دختر و زن، به انتخاب عاشقانه زن خط بطلان ‌کشیده، او را به مرد فروخته اند ولی در هر حال، مرد، آن دختر یا زن را انتخاب کرده بود. 


لذا مرد، از زن انتخابی خود انتظار دارد تا نسبت به او، عشق، عاطفه، محبت، همکاری دو طرفه، احترام به قول و قرارها، ابراز بکند و نشان بدهد اما این جنبه مهم زندگی، ابدا، در قرارداد دولتی به نام ازدواج لحاظ  نمی‌شود.


برای همین است که مرد، تن، به کارهای سخت داده، در شرایط غیر انسانی کار می کند تا زنش را تامین بکند. او را به آرایشگاه و پیرایشگاه بفرستد تا زن را راضی نگه بدارد تا در زنش احساس رضایت ایجاد بکند.


اما زن که چندان خسته نمی‌شود، غرورش در جامعه شکسته نمی شود، پول آرایش و پیرایشش را از صاحبش گرفته است، وقت کافی هم دارد، هم‌ می تواند و هم‌ می‌خواهد با چند مرد و جوان دیگر رابطه برقرار بکند.

این زن می‌خواهد بخشی از نیازهایش را که به دلایل مختلف، از شوهرش مخفی کرده و ارضا نشده‌اند را توسط دیگر مردان ارضا بکند اما اگر همین زن مریض بشود، تنها شوهرش که او را انتخاب کرده است، در کنارش خواهد بود.


جوان‌ها و مردهایی که کار نمی کنند، خسته نمی شوند. بدنشان هم بوی عرق نمی‌دهد. عصبی هم نیستند. شرمنده زن و بچه‌یشان نیستند. دست آن مردان در جیب پدر یا کس دیگری است و تمام فعالیتشان، رسیدگی به موی سر و گردش در شهر است تا زنی را شکار بکنند و برای چند روز با آن‌ها خوش باشند.

 در همان حال، هزینه‌های سلامتی، آرایشی، پیرایشی، خرید کادو برای دوست پسرها، وقت آزاد برای خوشی با آن‌ها و … این زن را هم شوهرش می‌دهد. 

لذا، این زن، با هزینه و از جیب شوهرش، برای دوست‌ پسرها، بدون هزینه و مصرف تمام‌ می شود. پول از شوهر، عشق و خوشی با دیگری.

 منطق جالبی است. برای همین است که در میان زنان رایج است؛ باید گاوی که شیر  می‌دهد را دوشید.


وضع موجود در ایران نشان می‌دهد که دختران و زنان، دوست دارند تا فریب بخورند، دوست دارند یکی آن‌ها را با لباس و کفش مارک دار، با ماشین، با خنده‌های صوری، با "می فهممت"، با "لیاقت تو بیشتر از این‌ها است"، با "من قدر تو را می‌دانم"، با "کاش زن من بودی"، با "تمام دونیا را زیر پایت می ریختم" و … فریب بخورند. 

فریب زبان چرب و نرم، فریب ظاهر، فریب خنده، فریب گردش، فریب ریخت و پاش، فریب قیافه‌ها، فریب لباس و … را بخورند. اما مگر زندگی، جز این هاست.


 به نظر من، زندگی هم این‌ها و هم علاوه بر این‌ها است اما محدود به این‌ها نیست.


بخاطر این فلسفه است که زنان می خواهند فریب بخورند تا کسی نشان بدهد که آن‌ها را بهتر از شوهرشان درک می کند. 

می خواهند فریب آن‌مردانی را بخورند که زنی در خانه و چند دوست دختر دارند که مثل همین دوست دخترش است اما همان زن  از این ریخت و پاش‌ها و تفریحات و حتی سکس محروم هست.


چون دخترها و زنان دوست دارند فریب بخورند، به راحتی هم فریب می خورند و از فریب خوردنشان و فریب دادن خودشان خوشحال می‌شوند.

آن‌ها در این زندگی پنهانی با چند نفر دیگر، احساس جالب اما موقتی را تجربه می‌کنند که با همان تلاش، رفتار و اراده می توانستند آن را با شوهرشان تجربه بکنند. 

رفتار و زندگی با شوهران رسمی و عادی شده است ولی زندگی با دیگران تفنن و زنگ تفریح آن‌هاست. خاطرات خوب، در تفریح‌ها شکل می گیرند، نه در زندگی.  


در مقابل، دخترها و زن‌ها هم تصور می‌کنند که جوانان و مردها را فریب داده‌اند و چند مرد را با انگشت شست خودشان اداره کرده‌اند. 


لکن، زن‌ها نمی فهمند که مردها متوجه فریب خوردنشان هستند. البته که مردها هم می خواهند فریب زنان را بخورند. 

در چشم مردان، سکس با زن‌های متفاوت، خوش خنده که در بستر، برای ساعت‌ها لخت بوده و با آن‌ها انواع بازی‌ها را انجام‌ می‌دهند که برای شوهرانشان‌ انجام نمی دهند، ارزش "نفهم بودن" را دارد. 

طبیعتا، مردها، از میان سکس مفت و نفهمی، دومی را انتخاب می‌کنند. 


چرا که این سکس، لخت ماندن‌ها، بازی‌ها و … توسط زنان خریداری شده و در خانه، به شوهرها داده نمی شوند. 

بسیاری از مردان، برای سال‌ها، اندام‌های زنشان را ندیده‌اند. حتی آن‌ها را نبوسیده‌اند.  چون، زناشویی‌ها به یک وظیفه اداری تبدیل شده‌اند، نه به یک رابطه عاطفی، احساسی. مردها، از غذاهای آماده، شیک و مفت بیشتر لذت می‌برند. 



 برای همین است که ادعا می‌کنم، دخترها و زنان و مردان ایرانی بیشعور، بسیار زیاد هستند. 

این بیشعورهای غالبا تحصیل کرده و دانشگاهی با پز روشنفکری، نه خودشان زندگی را عاشقانه زندگی می‌کنند و نه به شوهرانشان (آنچه شوهر می‌نامندش و جز برای شو در بعضی جاها، برایشان اهمیتی ندارند) اجازه می‌دهند که زندگی آرامی در خانه و خانواده‌یشان داشته باشند و با کسی زندگی بکنند که عاشق آنان است.

در ایران، زن‌ها و مردها، وقتی ازدواج کردند و بعد از مدتی که زندگی به روتین می‌افتد و احساس شکست را در درونشان حس می‌کنند، تازه، جسارت یافته و عشق پنهان در دلشان را به معشوق‌های اولیه خود افشا می‌کنند.


دختران و زنان ایرانی، بیشتر از مردان ایرانی عقده ای هستند. در خانواده‌ها با عقده‌های انباسته‌ای تربیت می‌شوند. 

تمامی این عقده‌ها انباشته را نه خودشان که باید شوهرشان‌ تامین و تحمل بکنند. عقده‌های بی پولی، بی خانه‌گی، بی ماشین بودن، بی …  


برای همین، هر کس بتواند به آن عقده‌ها، حتی برای مدت کوتاهی پاسخ اندکی هم بدهد و آن عقده‌ها را التیام و ارضا بکند، با او می روند: گور بابای قول و قرار، ازدواج، اخلاق، قانون و انسانیت، تعهد.


تصور نکنیم که مردها احمق و بیسعور نیستند. آن‌ها هم بسیار احمق هستند که زنانشان را برای دیگر مردان آماده می کنند. پول تراش اندام‌های زائد و اضافه کردن به اندام‌های موجود را مردان می‌دهند تا زنانشان را به خیانت به خودشان آماده بکنند.


مردها به قدری احمق هستند و می خواهند احمق باشند که تصور می کنند، زن آن‌ها، اهل خیانت نیست و به آن‌ها خیانت نخواهد کرد. تنها زنان دیگر مردان‌ هستند که خیانت می‌کنند. شاید زن او هم با ده مرد دیگر زندگی را خوش تجربه می‌کند.


همچنین زنان و مردان بیشعور، خیلی خیلی زیاد از بدن خودشان، ظاهرشان، اندام‌هایشان، و حتی از خانواده و فامیل‌هایشان متنفر هستند.

برای همین، تلاش می‌کنند از خود، خانواده و فامیل‌هایشان دوری باشند. لذا، برای غلبه بر تنفر از خود، بعضی از اندام‌هایشان را کوچک و بعضی دیگر را بزرگ می‌کنند‌ تا اعتماد بنفس بیشتری برای ارتباط با دیگران داشته باشند.


 بخاطر همین بیشعوری است که برای مردان و زنان و زنان ایرانی، مغز و فکر و احساساتشان خودشان و طرف مقابل اصلا مهم‌ نیست. 


چرا که زنان، دختران، جوانان و مردان درک کرده اند که کسی  در خیابان و در یک رابطه، مغز، درک، ادراک، سطح تحلیل، توان مدیریت، تجربه‌ها، تخصص، روان، عواطف، احساسات آن ها را نمی بیند.


زن‌ها راست و بجا فهمیده‌اند که مردان و جوانان، به آنچه در مغز دختران و زنان وجود دارد، توجه نمی‌کنند. مردان هم به همین نکته رسیده‌اند. اتفاقا زنان و مردان راستگو، درستکار، متفکر، عمیق، نقاد، کتابخوان، نویسنده، متخصص، مدیر، با تجربه، عالم و … خسته و کسل کننده هستند. 

هم مردان و ام زنان در پی انسان‌های بیشعور، افراد لات، بی اخلاق، بدون وفا، دروغگو، بدون درک، بدون فکر، لوده و مسخره، بد دهان، هستند و آن‌ها را بیشتر انتخاب می کنند.


 چرا که مردان بیشعور با مغز، قوه دراکه، میزان ادراک، سطح تحلیل، توان مدیریتی، روانی، عواطفی، احساساتی و … زن سکس نمی کنند‌. به آن‌ها هم اهمیت نمی‌دهند. چرا که چنان ویژگی‌هایی رقابت ایجاد می‌کنند و مردها خواهان رقیب نیستند.


جوانان و مردها، در خلوت و جلوت، مغز، قوه دراکه، میزان ادراک، سطح تحلیل، توان مدیریتی، روانی، عواطفی، احساساتی و … دختران و زنان را نمی بوسند و لمس نمی‌کنند. از آن‌ها لذت نمی‌برند. آن‌ خصوصیات، مزاحم خواست جنسی مردها از زن‌ها هستند.


 آنچه بوسیده می شود، لب و اندام‌های زنانه هستند. پس هر چه برجسته‌تر و فریبنده‌تر، بهتر. هر چه پر رنگتر، بهتر. هر چه میزان رنگ و لعابشان بیشتر، بهتر. هر چه براق‌تر و مصنوعی تر، بهتر. هر چه صنعتی‌تر، بهتر.


 زن‌ها فهمید‌اند که مردان احمق، آنچه را می پسندند که با چشم دیده می شوند: موی سر، صورت، لب، ابرو، گونه‌ها، سینه‌ها، باسن ها و … و لباس، زیوار آلات روی آن‌ها دیده می شوند. 


زنان در توجه بخود، در محیط خانه و پیش همسر تفریط کرده، شلخته هستند و در بیرون از خانه، افراط کرده و شیک و بزک کرده هستند.

 مردان هم به مانند هر حیوان دیگری، به اغراق‌ها، رنگ‌ها و مصنوعات جذب می‌شوند.‌ مردان، برای ان افراط کاری‌های زنانه، جان و مال می‌دهند و با آن‌ها حال می‌کنند. 


تا حال کدام مرد با میزان ادراک، زیبایی احساسات و توانایی عقلی، تجربه کاری و علمی، تحقیقاتی زن و … سکس کرده است؟


لذا زن و دختر ایرانی، مشتری محور است و مشتری محور تربیت می‌شود. مشتری هر چه بپسندد را زن، به بازار ارائه می دهد تا مشتری‌هایش را نگه‌بدارد.


 شاید دختر و زن ایرانی از رابطه سکس با چند مرد لذت ببرد، شاید هم‌ نبرد. نمی دانم.

ولی زن ایرانی، به مردها، به عنوان زاپاس لاستیک ماشین در زندگی می نگرد.‌ اگر هر کدام از لاستیک‌ها (مردها) پنچر شد و از رده خارج گشت، مرد دیگری دارد که جایگزینش بکند و نگران روز بعدش نباشد.


لطفا، زنان و مردان استثنا، زبان تند من را ببخشایند. فکر می‌کنم که تعداد شما بسیار اندک است و شاید هم عقب مانده جلوه می کنید ولی شما بهترین‌ها هستید. لطفا همین طور بمانید و وسوسه نشوید.



انصافعلی هدایت 




Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر