جنگ یا همزیستی تمدنها و پمپاژ دشمنی با عربها، تورکها، مغولها و تاتارها
جنگ یا همزیستی تمدنها و پمپاژ دشمنی با عربها، تورکها، مغولها و تاتارها
نوشت:
ایرانیها، خاطره خوبی از یک هزار و چهارصد سال ارتباط با عربها در ذهن و خاطره جمعی ندارند.
نوشتم:
راستی؟ چرا خاطره خوبی ندارند؟
ایرانیها چه کسانی هستند؟
ایران؛ کلمه جدیدی است که عمرش نود ساله نشده است.
کلمهای که نود سال عمر ندارد و تعریف دقیق و مورد قبول همه از آن ارایه نشده است، نمیتواند ریشه در تاریخ این منطقه داشته باشد.
از طرف دیگر، چون با تغییر نام ممالک محروسه قاجار به ایران در سال یکهزار و سیصد و سیزده مواجه هستیم، متوجه میشویم که کلمه ایران یک کلمه مورد نیاز سیاست و سیاستمداران بوده است. در نتیجه، کلمه ایران یک واژه سیاسی است و نه جغرافیایی و ملی.
تورکها، عربها، بلوچها، کردها، و ... خودشان را به نام تورک، تورکمن، قشقایی، کرد، عرب، بلوچ، طالش، مازنی و ... میشناسند و معرفی می کنند.
ایران، کلمهای است که بتدریج و از طریق آموزش اجباری در مدارس و دانشگاهها، رادیو، تلویزیون، مطبوعات و کتابهای جدید وارد ادبیات سیاسی و تودههای مردم شده است که هنوز هم نتوانسته بر هویت های ملی ملل در این منطقه پیشی بگیرد.
اما تودههای شستشوی مغزی-آموزشی شده از ملل تورک، عرب، بلوچ، کرد و … بنا به اقتضای شرایط، تسلیم اجبار آموزشی و شغلی شده و خودشان را فارس و ایرانی محسوب میکنند.
پس ایران، یک کلمه با مفهوم سیاسی است و مدلول جغرافیایی ندارد. ایرانیها هم، تولیدات و محصول جدید سیاست هستند که شامل خودفارس زبان پندارها میشود.
برگردیم به سر وقت این سوال که چرا ایرانیها از یکهزار و چهارصد سال رابطه با عربها، از آنها خاطره خوبی در ذهن خود ندارند؟
این ادعا در حالی مطرح شده و میشود که دین تمامی ملل، بخصوص خود فارس پندارها نوعی از نگاه و تفسیر از اسلام است.
اماکن مقدس، زیارتگاههای راست و جعلی تودههای مذهبی، غیر مذهبی، در ایران کنونی و در خارج از مرزهای ایران سیاسی، شامل خانه کعبه، شهر مکه، شهر مدینه، شهر کربلا، شهر نجف، مقابر رسول الله، صحابه، امامها و امام زادهها هست.
همه ملل و بخصوص خود فارس پندارهای از خودبیگانه و آسیمیله شده در ایران سیاسی، در هر فرصت ممکن، برای زیارت، استراحت، آرامش و تجدید قوای روانی به آن مکانها سفر کرده، با خیال آسوده و بدون احساس دشمنی به عربها، عربی و … پول و ثروتشان را در آن مکانها هزینه می کنند.
این زائرانی که گاها خودشان را ایرانی مینامند، به هنگام بازگشت از سفر، مقدار زیادی سوغاتی خریده، به دوستان و فامیل هدیه می کنند. هیچ کس از گرفتن و استفاده از آن سوغاتیها ناخشنود نمی شود.
از طرف دیگر، همان فارسهای خود ایرانی پندارها هم، در تلاش هستند تا خانهای یا شرکتی در یکی از کشورهای عربی خریده، امکان اقامت موقت، دائم و یا وطنداشی یک کشور عربی را اخذ بکنند.
کسانی که بر طبل دشمنی و جنگ تبلیغاتی با عربها می کوبند، تلاش میکنند تا مردمان و ملل را فریب بدهند. واقعیت آن است که یک خود فارس پندار و ایرانی پندار، یا توانایی مالی اقامت در یک کشور عربی را ندارند. یا مردم را مانند خود ایرانی پندارهایی که مقیم و وطنداش یک کشور غربی هستند و علیه غربیها شعار میدهند، فریب میدهند.
میدانیم که ملل در ایران سیاسی و تودههای خود فارس و ایرانی پندارهم، در یک هزار و چهارصد سال گذشته، جنگی مهمی با عربها نداشتهاند.
میدانیم که انکشاف زبان همه مسلمان، بخصوص فارسها، مدیون اسلام و زبان عربی است. حدود شصت تا هفتاد درصد کلمات مورد استفاده روزانه عامه، عربی هستند.
علاوه بر زبان عامه مردم، زبان حقوق و قوانین در ایران سیاسی مبتلا به آفت فارس هم عربی است.
تودههای فارس و اغلب ملل در این منطقه، یک سیستم حقوقی مدون، منسجم و همه جانبه نداشتند و ندارند. سیستم حقوقی و جزایی اغلب ملل در شرق مسلمان بر پایه اسلام و عربی استوار است.
گر چه از حدود دویست سال قبل، رهبران کشورهای مسلمان شکست خورده از غرب مسیحی تلاش کرده اند تا سیستم قانونگذاری و حقوقی خودشان را به سیستم حقوق غرب مسیحی تغییر بدهند ولی هنوز هم سیستم حقوقی حدود یک میلیارد مسلمان، بر روی سیستم حقوقی اسلامی استوار شده است.
حقوق و سیستم حقوقی اسلامی-عربی، محصول یک تمدن سازنده و همه جانبه است.
چرا که آن تمدن توانسته است تا همه زاویهها و جنبههای زندگی فردی، خانوادگی را در دوران حیاط و مرگ پوشش بدهد و جنبه ای از زندگی وجود نداشته که حقوق تمدن اسلامی-عربی پوشش نداده باشد یا در تضاد با هم بوده باشد.
اغلب ملل در آسیا، فاقد چنان تمدن و سیستم حقوقی بودهاند. چون فاقد چنان زبان مفهوم ساز و سازمان یافته تمدنی بودهاند.
اسلام، عربها و تمدن عربی-اسلامی، به همه ملل این منطقه، آن سیستم یکپارچه و هماهنگ حقوقی در همه زمینهها را داده است.
لذا خود فارس-ایران پندارها هم مدیون سیستم حقوقی عربی-اسلامی هستند.
میدانیم که زبان و تمدن اغلب ملل در این بخش از کره زمین، بخصوص زبان خود فارس پندارها فاقد توانایی مفهومینه کردن و تبدیل مفاهیم به کلمات لازم برای تولید شعر و ادب بوده است.
توانایی مفهومینهسازی را به زبان ناتوان از تولید کلمه فارسی، تمدن اسلامی-عربی و زبان عربی به آن زبانها و ملل و بخصوص تودههای خود فارس پندار داده است تا فارسی هم بتواند به سطحی از توانایی تولید انواع شعر فارسی برسد.
می دانیم که سرودن انواع شعر، یک هنر محسوب می شود اما روشهای تحلیل اشعار، یک علم است.
دانش تحلیل و شعر را عربها، قرنها قبل از ظهور اسلام ایجاد کرده بودند. زبان عربی در دورههای قبل از اسلام، به حدی از رشد رسیده بود که می شد با عربی، مفاهیم ذهنی مطلق و مفاهیم مجازی و غیر قابل لمس مربوط به زندگی، انسان و محیط را مفهومینه کرد.
لذا است که اسلام، به عنوان یک دین جدید در جامعه دیگری، جز در جامعه عرب آن روزگار تولید نشده است.
چرا که زبان و ذهن انسانهای غیر عرب، بقدری رشد مفهومی و توانایی نیافته بودند که توانایی ادراک و تفسیر مفاهیم ذهنی و مجازی مطلق را داشته باشند.
غیر عربها، نمی توانستند در بین تمامی جوانب زندگی فردی و اجتماعی با هم و با دیگر قلمروهای طبیعت، ارتباط منسجم و قابل ادراکی، در زبان و فهم را ایجاد بکنند.
لذا خود فارس-ایرانی پندارها، نه تنها آن علم را، بلکه قالب های شعری را هم از عربها گرفته اند و شعر فارسی را در داخل آن قالبها ریختند.
ولی شعر فارسی، در اغلب موارد، فکر و جریان فکری تولید نکرد. چرا که کلمهها بطور مصنوعی، تکراری و فقط در قالب های زیبای عربی ریخته میشدند. ِلذا، تهی از توانایی تولید فکر و فلسفه در اجتماع فارس زبانها بودند.
لذا، شعر فارسی، شعرای فارسی سرا و فرهنگ ادبی فارس-ایران پنداران، همگی مدیون و بدهکار کلمات، فکر، قالبها و علم شعر عربی-اسلامی هستند.
میدانیم که برعکس یونان تاریخی (که میتواند جدیدا تدوین و تحمیل شده باشد) که دارای تمدنی متشکل از اجزائی چون فلسفه، منطق، ریاضیات، و … بوده است، اغلب ملل شرق، بخصوص تودههای فارس، دارای تمدنی نبودهاند که در آن تمدن به فکر، تفکر، منطق، فلسفه، ریاضیات، هندسه و … اهمیت داده و سیستم تفکر منطقی و فلسفی را شکوفا کرده باشند.
گر چه هنوز هم در ایران سیاسی، فلسفه، منطق و تولید علم جایگاهی جز تقلید از غرب ندارد.
. این تمدن و زبان عربی-اسلامی و ملت عرب بود که سیستم و علم فکر، تفکر منطقی، فلسفی، ریاضیات، هندسه و … را به این ملل و توده های فارس پندار قرض داد.
فارسها فاقد سیستم و تفکر منطقی، فلسفی، ریاضی، حسابی، هندسی، و ... بودند. این عربها بودند که بخاطر رشد و شکوفایی زبان و تفکر در آن، و ظرفیت زبان، توانستند، مجموعه آن علوم محض و ذهنی را مفهوم بندی بکنند.
خود فارسها و ایرانی پندارها، هنوز هم به آن حد از درک و توانایی ذهنی برای تولید در آن علوم نرسیدهاند. لذا تمدن عربی- اسلامی با دست باز، دستاوردهایش را به خود فارس پندارها قرض داد.
میدانیم که هر تمدنی، بر روی زبان، تواناییهای مفهومسازی و تولید کلمات در زبان استوار است.
اگر تمدنی به سطحی از رشد نرسد که بتواند مفهومسازی بکند و برای آن مفاهيم هم کلمات مناسب تولید بکند، نمیتواند علوم، فنون، هنرها، مسائل اجتماعی، انسانی، حقوقی، روابط اجتماعی و خانوادگی و … هم تولید بکند.
چون، اگر زبان و فکر، در تولید مناسبات فکری، بیان و انتقال تجربههای فکری و عملی از نسلی به نسل دیگر و حتی در میان افراد یک نسل نارسا باشد، نمی تواند تمدن تولید بکند.
تولید چیزی مجزای از توانایی مفهومسازی، تولید کلمات برای تعریف آنها و انتقال آنها به دیگران و ساخت اجتماع یا شکلدهی به محیط بر اساس آن تصورات، مفاهیم و کلمات، ممکن و میسر نیست.
اگر از این زاویه به فارسی و خودفارس پندارها بنگریم، متوجه میشویم که جز اشعار مخلوط به عربی، هیچ آثار تمدنی در زبان و محیطهای فارس زبان تولید نشده است.
علاوه بر آن چه در بالا گفته شد، فارسی، فارسها و افکار فارسیزده، فاقد توانایی تولید شهر، شهرنشینی و شهرسازی بوده است.
شهرسازی، مهندسی شهری، مهندسی خانهها، مساجد، حمامها، بازارها، کاروانسراها، کوچهها، میدانها، سیستم ارتباطی و حقوقی میان آنها و سیستم حقوقی ویژه هر بخش، در زبان و سیستم فارسی وجود ندارد.
یعنی زبان فارسی بسیار جدید است و تهی از تجربههای چند هزاره یا قرنی برای انباشت دانش و تجربه کافی برای تولید مفاهیم لازم برای زندگی فرد انسانی یا اجتماعات انسانی بوده است.
همین یک عنصر نشان می دهد که زبان فارسی، در دوره رشد نوجوانی و در دوران آشفتگی، شیفتگی و خودشیفتگی قرار دارد.
فارسی، به عنوان یک زبان زنده، هنوز بسیار کم تجربه است. هنوز به قدری رشد نکرده که بتواند به نیازهای انسانها و اجتماعات پاسخ بدهد.
لذا، همانطور که نمی توان یک نوجوان را برای اداره امور اجتماعی چند ملت انتخاب کرد، تحمیل یک زبان نوجوان بر مدیریت اجتماع، جز ورشکستگی آن جامعه، نتیجه ای نخواهد داشت.
فارسی و فارسها فاقد توانایی تولید کلمههایی برای ساخت و شکلدهی به تمدن بوده اند.
چرا که اگر آنها توانایی تولید تمدنی می داشتند، کلمات مخصوص برای اجزاء و زیر مجموعههای تمدنی را هم تولید کرده بودند.
می بینیم که فارس و فارسی برای میوهها، غذاها، ظروف غذا، برای خانه و لوازم آن، برای کشاورزی و لوازم آن، برای دامداری و لوازم آن، برای اقتصاد و داد و ستد و لوازم آنها، برای ازدواج و لوازم آن، برای ختنه کردن و لوازم آن، برای مرگ و لوازم آن، برای عیادت مریض و لوازم آن، برای اجتماع، برای جنگ و برای صلح و برای لوازم آنها، برای انجام عبادات و لوازم آنها، برای روابط اجتماعی و لوازم آنها برای روابط درون خانوادگی و در میان زن و شوهر، در میان فرزندان با هم و با پدر و مادر و با دیگر نزدیکان و بستگان و همسایهها و همشهریها و همدینها و… و لوازم آنها، برای رشتههای بسیار متنوع علوم و لوازم آنها، برای انواع هنرها و لوازم آنها، برای معماری و مهندسی و لوازم آنها و … مفاهیم، فکر، و کلمات بسیاری برای بیان و انتقال آنها لازم است، که زبان فارسی آن کلمات و مفاهیم را تولید نکرده است، بلکه از دیگر زبانها، از جمله زبان عربی،۰ تورکی و زبانهای جهان مسیحی و هندی قرض گرفته است.
چرا که ذهن انسان فارس، خود فارس پندار و زبان فارسی نمی تواند آن نیازهای علوم و زندگی را مفهوم بندی کرده، برایشان کلمات لازم را تولید بکند.
چون فارسی، زبان بسیار جوان و بیتجربهای است، چون فارسی، فاقد تواناییهای تولید فکر، کلمات، سخت افزارها و پیکربندی تمدنی، هم در گذشته بوده، و در آینده دور خواهد بود، باید این زبان برای تولید تمدن، به مرحله میانسالی زبانی-تاریخی و تجربی برسد.
آیا باز هم فکر می کنید که عربها در هزار و چهارصد سال گذشته، برای ایرانیهای خود فارس پندار تحت سیستم شستشوی مغزی-آموزشی، خاطره خوبی نداشتهاند؟ در حالی که تمامی خاطرههایشان از سر صدقه زبان و تمدن عربی است.
اگر هم تاکنون نمی دانستیم، اکنون آگاه شدیم که عربها، تمدن و زبان عربی، در همه زمینه های علمی، زندگی، محیط، روابط انسانها با هم و … به دیگر ملل و توده های فارس، فکر و تمدن قرض داده است.
فکر، در حالت سخت افزاری، تبدیل به کلمه و نوشتار می شود تا قابل لمس شده و به بخشی از تمدن انسانی بدل بشود.
افکار و تصوراتی که به کلمه و کتابت تبدیل نشده و به شکل قابل لمس و انتقال در نیامدهاند، جزوی از تمدن نیستند.
در حقیقت، کلمهها، سمبل افکار و احساسات غیر قابل لمس، غیر قابل انتقال بوده، مهمترین عنصر تمدن بشری هستند.
شاید بتوان ادعا کرد که هر چقدر یک زبان دارای کلمات زیادی باشد و بتواند تجربهها و کلمات دیگر زبانها را در خود حل بکند و آنها را مکتوب بسازد، به همان میزان هم میتواند تمدن ساز باشد.
حال باید از پانفارسهای دو آتشه و ششلول سوال کرد:
فارسها و فارسی، جز نفرت پراکنی نسبت به دیگر زبانها، ادیان و ملل، بخصوص در این منطقه، برای عربها و دیگر ملل چه چیزی داده است که مانند بادکنک توخالی، پف کرده است؟
آیا فکر نمیکنید که این ذهنیت منفی نسبت به عربها، تورکها، مغولها، نسبت به زبان عربی و آداب و رسوم عربی، یک پمپاژ سیستماتیک و شستشوی ذهنی، شستشوی مغزی-آموزشی بوده است؟
آیا فکر نمی کنید که رهبران سیستم شستشوی مغزی-آموزشی خود فارس پندار، تلاش کردهاند تا نقصان، ضعف، ناتوانیهای وجودی، فکری، احساس انسانی خود و تواناییهای عربها و دیگر ملل را با توهین، تحقیر، فرافکنی مشکلات، و ... پر کرده و خودشان را دارای تمدن و زبان مستقل نشان بدهند؟
آیا می توانید یک رشته علمی، فکری، عرفانی، مذهبی، حقوقی، اخلاقی، فلسفی، منطقی، صنعتی، فضایی، زمینی، جغرافیایی، شیمی، فیزیکی، ریاضی، هندسی، و ... را نام ببرید که زبان فارسی و فارسها تولید کرده و به مدنیت جهانی عرضه کرده باشند؟
به نظر می رسد که فارسها و زبان فارسی فاقد توانایی مفهوم سازی و مفهوم بندی فکری شاکله حاکمیت، حکومت، و سیستمهای اداری بوده است. چرا که مفاهیم این رشتهها هم عربی هستند.
جالب است که بدانیم، زبان فارسی برای مفاهیمی چون عشق، یار، زلف، و ... که در اشعار حافظ، سعدی و … فراوان بکار رفتهاند هم بدهکار تمدن عربی و تورکی است.
کافی است فکر بکنیم؛ با آن که فارسها تمامی مفاهیم زبانی، فکری، معماری، حقوقی، اخلاقی، روابط انسانی و اجتماعی و … را از عربها و تورکها گرفتهاند، اما بیشترین حملهها و توهینها را هم به این دو ملت و تمدن می کنند.
ملاحظه میکنیم که فرهنگ، تمدن و … موجود در ایران سیاسی کنونی، ساخته و پرداخته عربها، تورکها، مغولها، تاتارها هستند.
شاید، دشمنی خود فارس پندارها با این ملل، بخاطر همین سبب است که فارسی و خود فارس پندارها، مهری فارسی در عرصه تمدنی موجود در ایران سیاسی کنونی ندارند.
شاید فارس ها خودشان را دست خالی از ادعای مالکیت بر این جغرافیا و تمدن مییابند. در نتیجه، با دشمنی با دیگران و تحقیر و توهین به آنان، تلاش میکنند مدعیان اصلی را از میدان ۰برانند.
در عوض، چون در پی حمله اسکندر مقدونی و یونان به این جغرافیا، هیچ آثار تمدنی، جز کپی کاری چند بنا و مجسمه، در این منطقه نمانده است، لذا به یونانیها و اسکندر اشغالگر (داستانی) هم حمله نمی کنند.
شاید هم چون فارسها، تحت فرمان جهان مسیحیت اروپایی هستند، باید به ملل و تمدنهای این منطقه حمله کرده، از توهین، تحقیر به یونانیان اروپایی مهاجم خودداری بکنند. همان طور که از توهین و تحقیر به۰ فارسی و خود فارس پندارها خودداری می کنند.
شاید هم به این خاطر که مفاهیم اصلی برای زندگی را تحت تاثیر تمدن هلنی-یونانی نگرفتهاند، در مقابل تاثیر آنها احساس حقارت نمیکنند تا با تحقیر یونانیها، حقارت درونی-روانی خودشان را پنهان بکنند.
در غیر این صورت، باید معتقد بشویم که یونانیها به این منطقه کویری حمله نکرده اند. چرا که اگر حمله کرده و چند صد سال هم یونانیان سلوکیها بر این منطقه حکومت کرده باشند، باید تمدن آنها هم وارد زندگی و تمدن ملل در این ناحیه از کره زمین می شده باشد.
چرا از تمدن یونانی، چیز چندانی وارد زندگی روز مره ملل در این منطقه نشده است؟
آیا با یک دروغ بزرگتری مواجه هستیم؟
با احترام
انصافعلی هدایت
https://ensafali.blogspot.com/2024/02/blog-post_9.html
Comments
Post a Comment