اپوزیسیون، در دو‌راهی انتخاب تاریخی و رویارویی با واقعیت‌ها

 


اپوزیسیون، در دو‌راهی انتخاب تاریخی و رویارویی با واقعیت‌ها 


اپوزیسیون ایرانی به سه دسته کلی تقسیم می شوند. اپوزیسیونی که مخالف دولت موجود بوده، خواهان تغییر سیکل چرخش قدرت از دولتی به دولت دیگر است. 

مخالفانی که خواهان تغییرات بنیادی در حاکمیت نهادی و حقوقی هستند. 


اپوزیسیونی که خواهان تاسیس نهادهای حاکمیتی متکثر، سرزمینی و موازی، بر اساس اراده ملل و حق تعیین سرنوشت و با توجه به توزیع ملل موجود در ایران هستند.


هر سه نظریه اپوزیسیونی، طرفدارانی، هم در داخل ایران و هم در بیرون ایران، هم در میان ایرانیان و هم در میان سیاستمداران منطقه ای و بین المللی دارند.


از منظر دیگر، می توان مجموعه‌های اپوزیسیون در میان ایرانیان را به دو دسته کلی فیک یا مصنوعی و اپوزیسیون واقعی حاکمیت در ایران تقسیم کرد.


تنها اپوزیسیونی که صدایش بسیار بلند است و در داخل ایران هم شنیده می شود، اصلاح طلبان درون حاکمیت هستند. 


همین صدای بلند، باعث جلب توجه بسیاری از دولتمردان و سیاستمداران در منطقه و جهان شده است.


 این سیاستمداران ایرانی و غیر ایرانی، فریب صدای بلند رسانه‌ای و مشارکت اصلاح طلبان در دولت را خورده و چشم طمع به تغییرات اساسی توسط آن صدای بلند، دوخته بودند و هنوز هم دوخته‌اند.


متأسفانه، اصلاح طلبان حکومتی، اپوزیسیون فیک یا مصنوعی هستند. اصلاح طلبان، اپوزیسیون دولت هستند، نه حاکمیت. لذا آن‌ها خواهان حفظ حاکمیت موجود و تغییرات اندکی در چشم و ابروی آن هستند. خواست اصلی اصلاح طلبان، سهیم بودن در دولت است تا از منافع و دستاوردهای چرخشی، نوبتی و دوره ای دولت بهره‌مند بشوند تا منافع رانتی تنها در دست محافظه کاران و بنیادگرایان حکومتی متمرکز نبوده، آن‌ها هم سهام‌هایی را داشته باشند.


اعتراضات چند سال اخیر میلیون‌ها انسان در داخل و خارج ایران نشان داده است که مردمان و ملل در داخل و خارج، نه تنها از حاکمیت و دولت ایران عبور کرده اند، بلکه از اصلاح طلبان هم گذاشته‌اند. 


یعنی در نظر اکثریت ملل و مردمان در ایران، چه در داخل و چه در خارج، اصلاح طلبان، تله و استراتژی فریب حاکمیت بوده است که برای حدود سه دهه موفق عمل کرده و توانسته است، ملل در داخل و سیاستمداران منطقه ای و جهانی را بازی بدهد.

استراتژی فریب حاکمیت، در فریب سیاسی ملل و دولت‌ها بسیار موفق عمل کرده است. به طوری که هنوز، تعدادی از مردم و سیاستمداران چشم طمع به اصلاح طلبان دارند.

چرا صدای اصلاح طلبان بلندتر از بقیه اپوزیسیون‌ها است؟ 


چون، اصلاح طلبان، هم شریک حاکمیت و دولت بوده، بعضی از پست‌های حساس و سیاسی، امنیتی و نظامی را در اختیار دارند و هم دارای چندین رسانه رانتی هستند.


علاوه بر آن، وزارت اطلاعات دولت اصلاحات سیدمحمد خاتمی توانست بسیاری از عوامل اطلاعاتی-خبری خود را به درون رسانه‌های تحت کنترل کشورهای اروپایی و آمریکایی وارد کرده، آن‌ رادیوها و تلویزیون‌ها را به مسیر فکرو خواست اصلاح طلبان هدایت کرده، و صدای سیاست‌ها و چهره‌های اصلاح طلبان در بیرون و در رسانه‌های بین المللی باشند. 


با وجود بلندی صدای اصلاح طلبان، مردم هیچ امیدی به اصلاح طلبان نداشته و از آن‌ها عبور کرده و آن‌ها را در یک کفه با محافظه‌کاران قرار داده اند و متعقدند که اپوزیسیون اصلاح طلب، اپوزیسیونی فیک، مصنوعی و دولت ساخته و برای فریب بوده و است.


حاکمیت در ایران، استراتژی ساخت اپوزیسیون فیک را از روسیه استالین گرفته ولی عمر اپوزیسیون فیک ایرانی طولانی‌تر از نوع استالینیستی آن شده است.


 اگر بپذیریم که اپوزیسیون اصلاح طلب، برای فریب مردم، سیاستمداران و سازمان‌های اطلاعاتی طراحی و مهندسی شده بود، مجبوریم بر روی دو اپوزیسیون دیگر متمرکز شویم و بر روی نیروهای آن‌ها حساب باز بکنیم.


این دو اپوزيسيون، از یک طرف به تکثرا گرا و تمامیت خواه تقسیم می شوند و از سوی دیگر به مرکزگرا و مرکز گریز تقسیم می شوند.


این دو مشخصه، خود آن‌ دو اپوزيسيون را به به زیر مجموعه های دیگری تقسیم می کند که مشکلات فراوان فکری، سیاسی و راهبردی را در راه اتحاد آن‌ها پدید می‌آورد ولی با تلاش، فداکاری و از خودگذشتگی رهبران و استراتژیست‌های آن‌ها به نفع همدیگر، می توان آن‌ها را دور این دو محور اساسی جمع کرده، از نیروهای آن‌ها برای اعمال تغییرات اساسی در ایران آینده استفاده کرد.


مشخصه‌های اساسی مرکزگرایان و تمامیت‌خواهان ایرانی، شامل "حفظ یکپارچگی سرزمینی ایران"، "تسلط کامل زبان فارسی" و "حاکمیت پانفارسیسم" و "تامین حداکثر منافع فارس‌ زبان‌ها" می‌شود.


همان طور که ملاحظه می‌کنید، اغلب گروه‌ها، احزاب، جمعیت‌ها، سازمان‌ها و جبهه‌هایی که در حول این چهار محور جمع شده اند، از نظر فکری، سیاسی و رفتاری،  بسیار جامد بوده، بدون انعطاف هستند.


همه آن‌ها، دارای درجات بسیار بالایی از تمایل به اعمال دیکتاتور فکری-زبانی و ایدئولوژیک بوده، منکر تنوع ملی، زبانی، دینی، نژادی، سرزمینی و حضور رقابتی ملل در ایران هستند. 


همچنین آن‌ها طرفداران جدی یکسان‌سازی زبانی، فرهنگی، تاریخی و مخالفان جدی هر نوع تنوع و تکثر تاثیرگذاری هستند که بتوانند در ایران ذهنی آن‌ها یا در آینده خلل وارد بکنند.


 این گروه‌ها، شامل ناسیونالیست‌های افراطی، ملی-مذهبی‌ها، چپی‌ها، کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها، پهلویچی‌ها، سازمان‌های مسلح و … می شوند. 


تعریف و شناخت ادراکی آن‌ها از ایران، از ملل در ایران، از حقوق و آزادی‌های آن ملل، از اراده ملی آن ملل، از متون حقوقی بین المللی مرتبط با حقوق بشر، از میثاق‌ها و عهدنامه‌های بین المللی و … بسیار محدود و بسته است. در صورتی با آن مفاهیم کنار می‌آیند که در دیره ذهنی و تفسیر حداقلی آن‌ها جای بگیرند.


در سیستم فکری آن‌ها، نمی توان روی این مفاهیم بحث کرده و دامنه بحث‌ها و تعریف‌ها آن‌ها را چنان وسعت داد که در حال یا آینده، به تعریف و هژمونی ذهنی آنها از ایران، مرزهای ایران، ملت ایران، مفهوم قوم (ملل) در ایران، حاکمیت بدون رقیب زبان فارسی، و به حاکمیت و منافع فارس زبانان و طرفدارانشان خللی وارد بکند.


آن‌ها نمی‌توانند ادراک بکنند که مهمترین عنصر سیاست و رفتار سیاسی (حتی بعد از سال‌ها جنگ و خونریزی و تخریب کشورها و کشتار میلیون‌ها انسان) مذاکره و بازکردن درهای بسته سیاست به روی احتمال‌های سیاسی دیگر است که رقبا آن‌ها را نمایندگی می کنند. 


چرا که مذاکره سیاسی، عبارت از هنر، رفتار و مدیریت سیاسی گرفتن و دادن امتیازها است تا از وارد آمدن حداکثر هزینه، ضرر و زیان‌ها جلوگیری کرد.


می‌توان با دادن و گرفتن امتیازهایی به رقبای آن طرف میز مذاکره، احتمال اتحاد، همبستگی‌ و جلوگیری از ضایع شدن منافع و منابع انسانی و سرزمینی همه جانبه تمامی طرف‌ها را تامین و تضمین کرد.


در اینجا، وارد جزئیات رفتاری و اعتقادی احزاب، گروه‌ها، سازمان‌ها، جبهه‌ها و … مرکزگرا و تمامیت خواهی نمی شویم که از سخت پوست تا سنگ مغز در نوسان هستند. 


صدای رسانه‌ای اپوزیسیون مرکزگرا و تمامیت خواه، پانفارس مان ایرانیست هم بسیار بلند است. آن‌ها در بخش‌هایی از نهادهای سیاسی، تحقیقاتی و رسانه ای غرب نفوذ کرده اند. رسانه‌های فارسی زبان خارجی در زیر اراده و کنترل آن‌ها هستند.


همچنین، عوامل نفوذی اطلاعاتی ایران در آن‌ رسانه‌ها هم به نفع تمامیت خواهان فعالیت می‌کنند.


اپوزیسیون سوم، سیاسی‌ترین، روشنفکرترین، بازترین مجموعه‌های سیاسی و فکری در میان ایرانیان را تشکیل می‌دهند که مانند دو دسته قبلی، طرفدارانی در میان ایرانیان، سیاستمداران و سازمان‌های اطلاعاتی تمامی کشورها دارند.


این اپوزيسيون، بر اساس برسمیت شناختن تنوع، تکثر ملی و ملت‌ها، تکثر زبانی، نژادی، سرزمینی، دینی، اراده ملی، برسمیت شناختن افراد و سازمان‌هایی که حقوق و خواست ملل در ایران را نمایندگی می‌کنند و احترام به حق انتخاب ملل شکل گرفته است.


گر چه خود این دسته، به دو شاخه فدرالیست‌ها و استقلال طلبان تقسیم می شود اما واقعیت آن است که هر دو گروه این دسته، درهای مذاکره با دیگران، رقبا و حتی دشمنانشان را باز نگه داشته اند. 


اپوزيسيون سوم، با خطرات، ضررها، تخریبات و کشتارهای دگماتیسم و خودمحوری افراطی آشنا هستند و معتقدند که نباید تجربه‌های خونین و ویرانگر گذشته در جهان و ایران را از نو و دوباره زیست و تجربه کرد. 


این‌ها معتقد هستند که باید راه‌های سیاسی و فکری جدیدی را برای زیست ملل منطقه و برای صلح در پیش گرفته و در اولویت سیاسی-اجتماعی فکری و عملی قرار داد.


آن‌ها معتقدند که نباید مانند دگماتیسم ایرانی (فارسی) درهای صلح، اتحاد و همبستگی های احتمالی میان ملل را بست، بلکه باید  درهای صلح، مذاکره و حل مشکلات را باز گذاشته و درهای هر نوع جنگ و خونریزی در آینده را بست.


ان‌ها معتقدند که نباید راه‌ حل‌های کوتاهتر سیاسی را به راه های پر پیچ و خم و دشوار و طولانی بدل ساخت.


همچنین، به عنوان نیروهای سیاسی-فکری، نباید با دست خود، بر گره‌های موجود، گره های ناگشودنی دیگری را افزود. 


آن‌ها فکر‌می‌کنند که نباید بخاطر دگماتیسم نظری و تمامیت خواهی منفعت طلبانه، به تجربه های موفق بشری پشت کرده، آن‌ها را رد کرد. 


آن‌ها بیان می‌کنند که نباید با نفی حقوق و آزادی‌های ملی ملل، در منطقه و در بین ملل همسایه، مناطق بحران و جنگ‌های احتمالی در آینده را شکل داد. 


آن‌ها معتقدند که نوآوری فکری و شهامت سیاسی، و پرهیز از عوام‌زدگی سیاسی و سیاستمداران، باید به راه‌حل‌های جدیدی اندیشیده و موانع اتحاد و همکاری و هماهنگی ملل در ایران کنونی را از میان برداشت. چون هرچه زمان بیشتری بگذرد، بیشتر به ضرر منافع تمامی ملل و توده‌ها در ایران ختم خواهد بود.


این دسته از اپوزیسیون به تمامی تجربه‌های بشری و ملل در آسیا توجه کرده و اداره ایران سیاسی به عنوان مجموعه های فدرال در آینده را ارائه می دهند.


این اپوزيسيون از اواخر جنگ تا کنون در میان رهبران سیاسی-اداری ایران هم طرفداران جدی داشته است.


از این دو شیوه تفکر سیاستی و رفتار سیاسی، فدرالیست‌ها واقع‌بینانه‌تر از استقلال طلبان هستند. چون فدرالیست‌ها متوجه هستند که ایران، یک واحد سیاسی کثیر المله، کثیر السنه، کثیر الادیان، کثیر الجغرافیا و کثیر الاراده هستند و این کثرت‌ها و منافع ملی آن‌ها را دیگرانی نمایندگی می‌کنند که باید با آن‌ها نشست، گفتگو کرد و راه‌حل های میانی یافت که همه طرف‌ها بازنده نشوند، بلکه هر طرف، به میزانی، از برخی جهات از خواسته‌های خود عقب نشینی کرده و به برخی از خواسته‌های سیاسی ملی خود، با کمترین هزینه‌ها دست یابند.


فدرالیست‌ها نه تنها این تفاوت‌ها، خواست‌ها و اراده‌ها را می بینند، بلکه ریشه‌های آن‌ها در گذشته، و پیامدهای آن‌ها در آینده را هم دیده، می سنجند و مجبور به انتخاب احسن از کل مجموعه‌های احتمالی هستند. 


در جایی که علی خامنه ای، به عنوان رهبر تمامیت خواه و دیکتاتور حاکمیت در ایران، به وجود گسل‌های اجتماعی، سیاسی، دینی، نژادی، زبانی، حقوقی و .‌‌.. اعتراف می کند، اپوزيسيون مرکزگرا و تمامیت‌خواه آن‌ها را انکار می‌کند.


 فدرالیست‌ها، علاوه بر شناسایی و برسمیت شناختن آن‌ گسل‌ها، در پی آن هستند تا با ارائه راه‌ حل‌هایی، از تبدیل شدن آن‌ گسل‌ها به مناطق بحران در آینده و مناطق جنگ و خونریزی، رقابت‌ها و دشمنی‌ها، از هم اکنون جلوگیری بکنند.


 فدرالیست‌ها معتقدند که باید از هم اکنون، به مهار و کنترل مناطق و مسبب‌های بحران‌ها در آینده اقدام کرده و مجال بحران‌زایی در منطقه  را از بین برد.


گر چه استقلال طلبان هم تا حدودی دگماتیست هستند و کلاغشان یک پا بیشتر ندارد اما گوشه درهای سیاست را بر روی مذاکره با سیاست‌ها، سیاستمداران و تئورسین‌های نحله‌های دیگر باز گذاشته اند. 


استقلال طلبان ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، کرد، و … هم ناسیونالیست‌ هستند و منافع ملی ملت خودشان را برتر از هر چیزی و هر ملتی می‌دانند و مانند مرکز گرایان پانفارس، از مرکزیت ملی ملت خود بطور آتشین دفاع می‌کنند.


استقلال طلبان هم برای تامین حداکثر منافع ملی ملت خود که در راس هرم منافع ملی، استقلال سرزمینی، حاکمیت ملی و تاسیس دولت-ملت ملی قرار دارد، حاضرند تا قربانی‌های زیادی داده و خودشان هم قربانی بشوند.


همان طور که برای برخی از افراد، سازمان‌ها و … مرزهای ایران، زبان فارسی، منافع فارسزبان‌ها و پانفارس‌ها در اولویت اول است و برای تامین آن‌ها آماده اتفاق، اتحاد و جنگ با هر نیروی درونی و بیرونی هستند، استقلال طلبان هم، به هیچ قیمتی آماده عقب نشینی از استقلال ملت خودشان نیستند.


این مخالفت و دگماتیسم در دو طرف پان‌ایرانیست‌ها و استقلال طلبان تنها در سطح رهبران، سیاستمداران و سازمان‌ها ظهور نمی‌یابد، بلکه در سطح اجتماع و مردم هم به همان شدت در جریان و رقابت است. روشنفکران، رهبران، سیاستمداران و حقوقدانان تمامیت‌خواه و تمرکزگرای ایران سال‌هاست که در سایه چشم‌پوشی از حقایق سیاسی و جریان زندگی مردم، متوجه نشده‌اند که در داخل ایران و در میان توده‌های انسانی، جنگ تورک، فارس، عرب، بلوچ، کرد و .‌.. با هم و همه علیه هم آغاز شده است. رقابت های ملی-سرزمینی قبلی، جای خود را به دشمنی جاری داده است. 


در فردا روزی که بخواهیم و نخواهیم، قدرت مرکزی در ایران تضعیف خواهد شد، این رقابت‌های سیاسی و ادعاهای سرزمینی، به جنگ‌های خونین و انتقام‌گیری‌های خشونت بار تبدیل خواهند شد.


همان طور که ملاحظه می شود، از هم اکنون، دو گروه از اپوزيسيون، برای چنان جنگی، در مقابل هم صف آرایی کرده‌اند و جز به پیروزی در جنگ و خونریزی، تخریب، کشتار دشمن، فکر نمی کنند.


در این میان، تنها نیروی فکری و سیاسی که بر کنترل و مهار چنان وضعیت خونین متمرکز شده است، آن را لمس کرده، دیده و برایش راه حل ارائه می دهد و آماده مذاکره و گفتگو با هر دو طرف استقلال طلبان و پان‌ایرانیست‌های پانفارس مرکزگرا است و می تواند آن‌ دو جبهه مقابل هم را در برخی از مسایل به یک راه حل مشترک و میانه سوق دهد، فدرالیست‌ها هستند.


به نظر می رسد که با توجه با شرايط حاکم در ایران، منطقه و جهان، دشمنی‌های فزاینده، سناریوهای ترسناک منطقه ای و داخلی، عاقلانه‌ترین و کم هزینه‌ترین راه و راهکار سیاسی را فدرالیست‌ها انتخاب کرده اند.


در این اواخر، رادیو‌ها، تلویزیون‌ها، سیاستمداران غربی و برخی از جامعه شناسان و سیاستمدارانی که در داخل بر صفحه تلویزیون‌ها ظاهر می شوند یا مقاله می نویسند، از احتمال تغییرات متکی بر محور فارس و فارسی و مرکزگرایان ایرانی ناامید شده اند و به قدرت ملل پیرامون معترفدشده اند.


این تحلیل‌گران، گفتگو با ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، کرد و … را در نگرش و سیاست های جدید خود جای داده اند و متوجه شده اند که بدون توجه به حقوق و خواست‌های سیاسی و مدنی تمامی ملل در صحنه سیاسی ایران، نمی‌توان به تغییر رژیم امیدی بست. نمی‌توان در میان مجموعه های ضد هم اپوزیسیون، هماهنگی و اتحاد عمل بوجود آورد. لذا هیچ طرف هیچ چیزی بدست نمی‌آورد. همه طرف‌ها بازنده هستند.


البته رژیم حاکم در ایران، تمامی فعالیت‌های خودش را بکار خواهد گرفت و می‌گیرد تا امکان گرایش و اتحاد میان رهبران و سازمان‌های پان‌ایرانیستی و رهبران و  احزاب ملل در ایران را امکان‌ ناپذیر بکند. 


حاکمیت در ایران تلاش خواهد کرد، در بین احزاب و رهبران فکری و سیاسی ملل، رقابت‌ها را به دشمنی ها بدل خواهد بکند تا رهبران و احزاب ملل، نتوانند با هم مذاکره کرده، به نقاط مشترکی برایرعمل دست یابند.


متاسفانه، صدای رسانه‌ای اپوزيسيون سوم، اعم از فداگرالیست‌ها و استقلال طلبان بسیار ضعیف است. 


گر چه این نحله از اپوزيسيون و راه‌کارهای آن‌ها به سود منافع بلند مدت و کوتاه مدت تمامی ملل و توده ها در ایران است، اما بخاطر مجازات‌های خشنی که در ایران اعمال می شود، سنجش میزان طرفداران این نحله بسیار سخت است.


چرا که حاکمیت، اصلاح طلبان و اپوزيسيون تمامیت‌خواه مرکزگرا بر علیه این جبهه موضع گرفته اند و اجازه نمی‌دهند که صدای اپوزیسیون سوم شنیده بشود و به عنوان راه‌کار خروج از بن‌بست‌ها و گسل‌های اجتماعی و سیاسی مد نظر قرار بگیرد. 


چون، پانفارسیسم و پان‌ایرانیسم، فدرالیسم را هم راهی برای تجزیه ایران می‌دانند و همان طور که با هر تفکر و تکنولوژی جدید مخالفت می‌کرده و مخالفت می‌کند، با استقلال و فدرالیسم هم مخالفت می کنند‌. در حالی که عراق و افغانستان هم فدرالیسم را برای غلبه بر بحران‌ها و گسل‌های اجتماعی پذیرفته‌اند.


آیا رهبران هر سه اپوزیسیون‌، به این جمع بندی خواهند رسید که برای تحمیل هرگونه تغییر به حاکمیت در ایران، نیازمند درک هم، همکاری  با هم به جای جنگ‌همه علیه هم هستند؟


 باید ابتدا، اپوزیسیون‌ها، هستی ملی و ملت بودن همدیگر را به رسمیت بشناسند. 

در قدم دوم، باید ادبیات سیاسی نرم را، آن‌هم آگاهانه انتخاب کرده با احترام، همدیگر را مخاطب قرار داده به وجود فرق‌ها، اختلافات، خواست‌ها و حقوق ملی هم اعتراف بکنند.


 آنگاه با محوریت نیروی سوم (دول خارجی یا فدرالیست‌ها) با هم  درباره همه مسائل، حقوق و خواست‌ها مذاکره کرده، به دادن امتیاز و گرفتن امتیاز‌ها به همدیگر راضی باشند. 


هدف آن‌ها نباید راضی ساختن توده‌های عوام که تامین حداکثر منافع ملی باشد. آن‌ها باید با جسارت و شهامت سیاسی، توده ها را رهبری بکنند. نه این که توده ها ان‌ها را رهبری بکنند.


باید بدانند که پیروزی‌ها، با پیشروی و عقب نشینی‌هایی تدریجی بدست می‌آیند. 

باید بدانند که با دمیدن بر آتش دشمنی‌ها و به رسمیت نشناختن همدیگر، حقوق و خواست‌هایشان، مسائل فیما‌بین را غامض‌تر خواهد کرد.


باید بدانند که با فداکاری و گذشت‌های ریز و امتیاز دهی و امتیاز گیری در این‌جا و آن‌جا، منافع ملی ملت خود را در سایه تامین منافع ملی دیگران در آن سوی میز مذاکره تامین خواهند کرد.


به نظر می رسد که تنها نیروهای سیاسی در ایران سیاسی کنونی که سیاسی فکر کرده و سیاسی رفتار می‌کند، نیروهای ملل پیرامون هستند که طیف‌های رنگی فدرالیست‌ها و استقلال طلبان را تشکیل می‌دهند.


متاسفانه مرکز گرایان به دگماتیسم و دیکتاتوری فکری، دیکتاتوری سیاسی و بن بست راهبردی مواجه شده اند و نمی‌توانند ابتکاری داشته باشند که آن‌ها را در کنار هم نگه بدارد. 


بدون توجه به خواست‌ها، حقوق هفتاد و پنج درصد جمعیت ایران سیاسی که استقلال طلبان و فدرالیست‌ها آن‌ها را نمایندگی می کنند، نمی توان به راه حل قابل قبولی برای تغییر در سیستم حاکمیت در ایران دست بافت.


شاید متفکران و سیاستمداران جسور و جوانی که واقعیات و گسل‌های فکری، سیاسی، حقوقی، زبانی، جغرافیایی و خواست‌های ملی ملل در ایران را می‌بینند و آن‌ها را کتمان نمی‌کنند، بتوانند دایناسور‌های فسیل‌ شده سیاسی نیم قرن اخیر را کنار زده و راه سیاسی متهورانه برای آینده را باز بکنند.


  انصافعلی هدایت










Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر