افکار تورک‌ جدید و خطر ریسک الیت تورک قدیم

 


افکار تورک‌ جدید و خطر ریسک الیت تورک قدیم



بعضی‌ها، نوشته‌های من را خوانده، آن‌ها را با آنچه در مدارس، دانشگاه‌ها، کتاب‌ها و اجتماع آموخته‌اند و توسط آن‌ها شستشوی معزی-آموزشی شده‌اند، در تضاد می‌یابند. 

آن‌ها به جای این که به موضوع مطرح شده تمرکز کرده و از خودشان بپرسند که آیا این سخن، فکر و ادعا می تواند، درست باشد یا نه، چشمانشان را بسته، دهن را به فحش باز می‌کنند.


یعنی، آن‌ها در مقابل تغییر، فکر جدید، تجربه جدید و متفاوتی که به اجتماع ارائه می‌شود، موضع تدافعی و دشمنانه گرفته‌اند. 

متاسفانه، رفتار تدافعی و دشمنانه، به آن‌ها اجازه تفکر نمی‌دهد.


چرا که شنیدن و تحمل سخن و فکر جدید و متفاوت، بسیار سخت و مشکل است. 


چون، افکار جدید، هر چه ما در عمر خود آموخته‌ایم و با آن‌ها زندگی کرده‌ایم و آن‌ها، بخشی از عادات روزانه فکری، رفتاری، احساسی ما شده‌اند را به چالش می کشند. 


در واقع، افرادی، در مواجهه با افکار، سخنان و تجربه‌های جدید و ناشناخته، احساس می‌کننو که دیگران، با سخن و فکر جدیدشان، توانایی‌های عقلی آن‌ها را تحقیر می‌کنند.


 در نتیجه، بطور غیر محسوسی، در درونشان احساس ناراحتی و حقارت می‌کنند.


 آن‌ها در ناخودآگاهشان، به این نتیجه می‌رسند که اگر سخنان و افکار جدید درست باشند، باید بپذیریم که در طول عمرمان اشتباه می‌کرده‌ه‌ایم. 

اعتراف به اشتباه در زندگی، هم، کار بسیار دردناک و سختی است.


مهمتر از اعتراف به اشتباه، آن است که باید از آن‌ راهی که رفته‌اند، و به آن عادت کرده‌اند، منصرف شده، راه جدید، ناشناخته و آموزش نادیده‌ای را بروند.


 زندگی جدید و تلاش برای تغییر خود، دردناکتر از اعتراف به اشتباه است. چون، مسیری طولانی‌تر و از هر جهت هزینه‌بر است.


در حقیقت، سختی سخن و فکر جدید و متفاوت در آن است که صلاحیت‌ها، دانش‌ها، شخصیت، جایگاه اجتماعی، زندگی و من درون هر فرد را به زیر سوال می برد.


باید پذیرفت که تغییر همه جانبه، در چنان وسعتی، و تلاش برای ساخت مجدد و شکل دهی به خود جدید، کار هر کسی نیست.


در تاریخ فکری بشر و اجتماعات، در مقابله با تئوری‌ها، نظریه‌ها، افکار و تجربیات جدید، مقاومت‌های خونینی، شبیه جنگ در دو جبهه ایمانی شکل گرفته است.


مقاومت عوام یا توده، در مقابل افکار جدید و ناشناخته، چندان مهم نیست.‌ معمولا هم عوام، در مقابل سخن، فکر و تجربه جدید و متفاوت مقاومت نمی‌کنند. 


چون افکار جدید و ناشناخته، ربط فوری به منافع توده‌ها ندارند. توده‌ها هم شناختی با آن‌‌ چه جدید است، ندارند. 

در ننیجه، در اغلب موارد هم، توده، بی‌طرف می‌ماند.


معمولا مقاومت‌ها در مقابل هر چیز جدید و ناشناخته، از طرف رهبران و مراجع گروه‌ها و اقشار اجتماعی رخ می‌دهند.

 

چرا که افکار و تجربه‌های متفاوت و جدید، بطور مستقیم یا غیر مستقیم، با منافع آن‌ها در تماس یا در تضاد هستند.


 در عین‌حال، زنجیر عوام نیز، در دستان رهبران محله‌ای، منطقه‌ای، اقشار، صاحبان نفوذ اجتماعی و الیت‌ها است. 


همین رهبران هستند که در سطح نفوذ اجتماعی خود، به افکار عوام سمت و سوی بی‌طرفی، دوستانه یا دشمنانه می‌دهند.


لذا، همین رهبران‌ می‌توانند با سوء استفاده از نفوذ اجتماعی خود، عوام را در دفاع از منافع مادی یا جایگاه اجتماعی رهبران، به جنگ بر علیه افکار و تجربه‌های جدید تشجیع بکنند.


مقاومت‌ها در مقابل افکار و راه‌های جدید، موانع اصلی اصلاحات، توسعه فکری، علمی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی، اقتصادی، دینی، تکنولوژیک و ... در اغلب جوامع، بخصوص در جوامع جهان سومی و عقب مانده بوده‌اند و هستند.


جوامع غربی توانسته‌اند، در بین رقابت‌های میان هر چیز جدید و قدیمی، نوعی از تعادل ایجاد بکنند. 


لذا نوعی از مماشات، تساهل و تسامح در میان جامعه و رهبران‌ اجتماعی ظهور و رشد یافته است.


غربی‌ها توانسته‌اند، برای هر دو جبهه جدید و قدیم، جای تنفس کافی باز بکنند.

 در نتیجه توانسته‌اند رقابت افکار و تجربه‌ها جدید و قدیمی را مدیریت بکنند و اجازه ندهند تا رقابت‌های تخصصی-فکری، به دشمنی اجتماعی بدل بشوند.


البته، کسانی که تاب و توان شنیدن فکر و سخن‌های تازه را ندارند، خودشان را ترمز اجتماعی و عقب مانده فکری نمی‌دانند. بر عکس، ممکن است، خودشان را رادیکال و پیشرو هم‌ تصور بکنند.


 اما در نتیجه مقاومت آن‌ها در برابر تغییر، افکار جدید و متفاوت است که عقب‌ ماندگی‌های فیزیکی و ذهنی به آن جوامع تحمیل می‌شوند. 


اگر بخواهیم چرایی توسعه یابی علمی، تکنوِلوژیکی، اجتماعی، حقوقی، سیاسی و ... بعضی از ملل و عدم رشد ملل دیگر را بررسی بکنیم، باید با عامل جنگ بین جدید و قدیم و نزاع در میان‌ منافع الیت‌ها توجه بکنیم. 


این منافع مادی-روانی، در انحصار رهبران فکری و الیت‌ها هستند و توده‌ها کمترین بهره را از آن‌ها می‌برند.


بخصوص که قدیمی‌ها، هم دارای سیاهی لشکری از عوام هستند و هم جامعه با آن‌ها در ارتباط بوده و با قدیمی مانوس شده است.


 بدین سبب، هر چیز جدیدی می‌تواند برای جامعه، عوام، حتی برای رهبران و مراجع اجتماعی ترسناک هم باشند.


یکی از علل مخالفت با افکار و تجربیات تازه و متفاوت آن‌ است‌ که مراجع اقشار اجتماعی خود محور هستند.


 الیت‌ها، سال‌ها زحمت کشیده و برای افکار و شخص خودشان در اجتماع، جایگاهی را ایجاد کرده‌اند. بخشی از جامعه را به خودشان وابسته کرده اند. و از منافع آن‌ مستفید می‌شوند.  


در آن سال‌ها، الیت‌ها، فکر و تجربه های خود را به جامعه تحمیل کرده‌اند. جامعه حق و توان انتخابی در بیرون از هژمونی الیت‌های مسلط را نداشته است. 


در حقیقت، رهبران اقشار اجتماعی و الیت‌ها، جامعه را در سلطه و نفوذ انحصاری خود نگه داشته‌اند. ان‌ها، جامعه را به زندان تحت مدیریت الیت‌ها و مراجع گروهی بدل کرده‌اند 


الیت‌ها و گروه‌های مرجع، به عنوان یکی از بازوهای اصلی حاکمیت‌ها یا طبقات مسلط نیز عمل می‌کنند.


در چنان فضای حاکم، افکار نو، به منزله اعتراض و انقلابی در جهت مخالفت با هژمونی گروه‌های فکری-مادی-تکنولوژیکی حاکم هستند.


در چنان جوامعی، تنها صدای حاکمیت یا طبقه حاکم است که از گلوی الیت‌ها و رهبران گروه‌ها و اقشار اجتماعی شنیده می شود.


در چنان وضع اجتماعی انحصاری، الیت‌ها و مراجع گروه‌های اجتماعی، خود و منافعشان را به جای منافع جامعه و منافع ملی نشانده‌اند و آن تصور توهمی را هم به جامعه تحمیل و تزریق کرده‌اند.

 یعنی، در اثر شستشوی ذهنی و اعتماد به الیت‌ها و گروه‌های مرجع، توده و جامعه، منافع الیت‌ها و طبقه حاکم را به عنوان منافع ملی و اجتماعی تصور و ادراک کرده است.

 

جامعه‌ای هم که در بن بست اطلاعاتی بسر می‌برد یا تحت پمپاژ یک طرفه قرار دارد، به آن توهم تزریقی مبتلا شده و پذیرفته است که منافع توده که همان‌ منافع ملی است، بخطر افتاده است. 


در نتیجه، در چنان اجتماع متوهم و پمپاژ شده‌ای، منافع توده‌ها و منافع ملی معفول می‌مانند.

 حتی در اغلب موارد، از منافع و حقوق عوام، به نفع منافع طبقات حاکم و کاست پنهان، کاسته می‌شود.

در نتیجه فشارها و تبلیغات فرسوده کننده یک طرفه و فزاینده الیت‌ها و گروه‌های مرجع، عوان به پذیرش خواست آن‌ها تن می‌دهد‌. 


چرا که افسار فکری-ذهنی تواه‌های پراکنده گرسنه بیکار نگران از فردا در اختیار الیت‌ها و رهبران اجتماعی است.


یعنی، خطری که متوجه منافع و هژمونی الیت‌ها و رهبران‌ اجتماعی است و منافع آن‌ها در زمینه‌های مالی، حقوقی، اجتماعی و ... باشد را به عنوان خطر ملی و اجتماعی بخطر افتاده را به عنوان تهدید امنیت ملی به جامعه و توده پمپاژ می کنند و فکر، رفتار و نیازهای عوام را در مسیر مورد نظر و بشکل دلخواهشان سازماندهی می‌کنند و می‌سازند.


چرا که‌ تمامی کانال‌های ارتباطی در کنترل و اداره آن‌هاست. جامعه جز صدای الیت و رهبران اجتماعی، صدای دیگری را نمی شنود یا امکان شنیدن صداهای دیگر و ناشناخته برای توده و جامعه میسر نیست و یا برای دستیابی به افکار جدبد با هزینه های سنگینی مواجه می‌شوند.


از طرف دیگر، صاحبان فکر و تجربه جدید، با زبانی سخن می گویند که برای توده و عوام قابل ادراک و فهم‌ نیست.

 

لذا یک جامعه، زمانی توسعه خواهد یافت که عوام بتواند به کانال‌هایی در خارج از کنترل مراجع فکری قدیمی دست بیابد و زبان، فکر و تجربه جدید را هم ادراک بکند. 


بر این اساس، تورک‌ جدید در ایران استعماری، حرف، سخن و نظریه جدیدی را به مردم و عوام تورک ارائه می‌دهد.


 در عین حال، تورک‌ جدید، توان دسترسی و برقراری ارتباط با عوام و جوامع تورک را ندارد و نمی‌تواند نقش گروه‌های مرجع فکری و الیت‌ها را در این جوامع پر کرده و برای توده‌ها و جامعه تورک نقش جدیدش را ایفا بکند.


در طرف دیگر این نعادله اجتماعی، منافع مراجع و رهبران اقشار اجتماعی تورک قدیم در ایران استعماری (الیت تورک) در یکصد سال گذشته، به آن‌ چه، با چنگ و دندان بدست آورده‌اند، گره خورده است.


لذا منافع الیت و مرجع اجتماعی قدیم اقتضاء می‌کند که آن‌ها ریسک نکرده و خطر افکار و تجربه‌های نو و ناشناخته را بجان نخرند.


برای همین است که الیت تورک قدیم مایل نیست و نمی‌تواند آن منافع و هژمون اندک در دست را هم از دست بدهد. 


از طرف دیگر، آینده برای الیت‌ها و مراجع گروه‌های اجتماعی تورک قدیم روشن نیست. یعنی، آن گروه‌های دارای نفوذ اجتماعی قدیم، در چنان وضعیتی، به حداقل‌های ممکن در ایران انس گرفته‌ و عادت کرده‌اند.


اگر از زاویه دیگر بنگریم، آیا زبان، فکر و تجربه نوین تورک‌ جدید، برای عوام تورک در ایران قابل ادراک است؟


آیا تورک‌های جدید می‌توانند کانال‌های (فکری، احساسی و فیزیکی) قابل دسترسی برای عوام را ادراک و ایجاد بکنند؟


آیا تورک‌های جدید می توانند با الیت تورک قدیم ارتباط برقرار کرده، بر ترس‌های آن‌ها از آینده، نور بتابانند و با هم‌، همکاری سازنده و بدون دشمنی داشته باشند؟


باید بدانیم‌ که این دو جبهه تورک جدید و قدیم در اجتماع تورک در ایران فارسزده، بدون شناخت فکری از هم، بدون آشنایی به توان هم، بدون توجه به امکانات هم، و بدون تکیه بر اعتماد به هم دیگر نمی‌توانند با هم همکاری کرده و از تمامی پتانسیل‌های همدیگر و عوام تورک در راستای منافع ملی تورک‌ آینده بهره ببرند.


آیا بدون شناخت، همکاری و اعتماد تورک‌های جدید و الیت‌های تورک قدیم در ایران‌ بهدهمدیگر، می‌توان کاری را پیش برد؟


  آیا اگر توده‌ها، الیت، رهبران‌گروه‌های اجتماعی قدیم و تورک‌های جدید در تقابل با هم ایستاده و انرژی‌هایشان صرف خنثی کردن همدیگر بشود، هزینه‌های بیشتری را به تورک موجود تحمیل نخواهند کرد؟


آیا تقابل تورک‌های جدید و تورک‌های قدیم، به ضرر و زیان‌های عمیق‌تر و بیشتری به منافع ملی و سرزمین‌‌های تورک‌ها منجر نخواهد شد؟


باید به فکر راه حل‌های میانه و جدیدتری بود.


انصافعلی هدایت










Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر