ایران سیاسی فاقد تمدن است

 



ایران سیاسی فاقد تمدن است


در گفتگوی جالب امروز با جناب آقای طاهرعلی ابونضال الاحوازی به موضوع "وجود یا عدم حضور تمدن در ایران سیاسی" پرداختیم که در متن زیر و در ویدئو ملاحظه خواهید فرمود.


تمدن، تعریف‌های مختلفی دارد که متناسب با خواست دولت‌ها و سیاستمداران، ایدئولوژیست‌ها، متخصصان و … هر سیستم سیاسی طراحی شده و توسط سیستم آموزش‌های اجباری، همگانی، مستقیم و غیرمستقیم به ملل و انسان‌ها تحمیل می شود.


دولت‌هایی که تمامی قدرت را قبضه کرده‌اند، با تبلیغات زیاد، اجازه نمی‌دهند تا تعاریف دیگری از سیاست، نقش سیاسی، تمدن، ملت، دولت، فرهنگ، جامعه، و … از طرف افراد، انجمن‌ها، احزاب و اجتماعات مختلف و مستقل ارائه بشود تا در رقابت با هم قرار بگیرند.


نبود چنین تعاریفی از سوی افراد، ملل و احزاب مستقل، باعث می‌شود تا علاوه بر فقر فکری-فلسفی، سلطه فکری، سیاسی، علمی و حقوقی در اختیار و انحصار دولت متمرکز بشود. در حالی که چنین‌نباید باشد، بلکه هم تعاریف و هم سلطه فکری، سیاسی، علمی،و حقوقی در اختیار ملل و افراد باشد.


تمرکز این امور در دولت، به دیکتاتوری سیاسی، حقوقی، اجرایی و … می‌انجامد.


در نتیجه، افراد و ملل هم احساس می‌کنند که حق تعریف مسائل اجتماعی، سیاسی، تمدنی، تاریخی، فرهنگی و … در انحصار دولت و نهادهای تحت حمایت دولت است.


نهادینه شدن این نوع نگرش دو طرفه، باعث می‌شود تا افراد، احزاب، جمعیت‌ها و ملل احساس بکنند که فاقد حقوقی در آن زمینه‌ها هستند.


لذا، جامعه به جمود فکری-فلسفی دچار می‌شود.ملل و افراد احساس می‌کنند که حق و توانایی تعریف چنان موصوعاتی ندارند.‌


در چنین شرایط و اجتماعاتی، حق تولید فکری، فلسفی، علمی، اجتماعی، حقوقی، اقتصادی، تکنولوژیکی و … را به دولت محول می‌کنند و تبدیل به مقد و مصرف کننده دولت می‌شوند.

 دولت هم برای پاسخ به نیازهای آن‌ها، رو به واردات و تامین منافع وفاداران وابستگان بخود می‌برد.

در نتیجه، قوع تفکر، خلاقیت و ابتکار ملل، جوامع و افراد تسلیم اراده دولت دیکتاتوری شده، به تقلید از مفاهیم تحمیلی می پردازند و آن‌‌ها را بکار می‌گیرند.

 برای همین هم، در کشور و جوامع مصرف کننده و مقلد، توسعه رخ نمی دهد. چون شرایط در اجتماع صادر کننده و مصرف کننده در یک سطح برابر فکری، اجتماعی، تجربی و تکنولوژیک قرار ندارد که نتایج مشابهی را ایجاد بکنند.


در حالی که باید تعریف تمامی مفاهیم در همه زمینه‌ها آزاد بوده و در اختیار افراد، جوامع و ملل باشد تا هر فرد و ملتی بر اساس دانش، تجربه، ادراک تاریخی، سیاسی، دینی و از منظر شناخت منافع ملی و از دیگرمنظرها آن‌ها را تعریف بکنند تا هم علم رشد بکند و هم از منافع و مفاهیم مختلف، درک ها و شناخت‌های بسیار متنوع و مختلفی تولید بشود‌.


 این روش موجب رشد عقلی، ادراکی و شناختی جوامع و ملل می‌شود. هر کسی می‌داند و باور‌می‌کند که می تواند در جامعه نقش بازی کرده و در سرنوشت آن سهیم باشد.


تعریف رایج غربی از تمدن، بسیار جدید بوده و به تکامل، توسعه و پیچیدگی‌های سیستم و نهادهای جدید دولت بر‌می‌گردد. 


لذا غرب مسیحی، مفهوم تمدن را به "توسعه و پیچیدگی دولت و نهادهای سیستم اداری جامعه" مرتبط ساخته‌ است.


در مقابل، دنیای عرب، تمدن را یک حرکت در طول تاریخ می داند که شامل تمامی حرکت‌ها، جریان‌ها و دستاوردهای سیاسی، فکری، اداری، هنری، معماری، اختراعات، اکتشافات، دین، اخلاق و … می‌شود.


در این‌میان  در ایران سیاسی-فارسی، تعریف روشنی از تمدن وجود ندارد. در ایران کنونی، تعاریف تمدن و فرهنگ در هم تنیده شده‌اند. لذا کاملا مشخص نیست که مرز این دو مفهوم، چقدر در دل دیگری قرار گرفته است یا کدامیک در زیر مجموعه دیگری قرار دارد.


در حالی که هر تعریفی، از هر مفهومی، باید دارای صفات و مشخصات "جامع و مانع" باشد.


 یعنی باید هم دارای همه مشخصه‌ها و هر چیزهایی باشد که لازم است در تعریف یک‌ مفهوم‌ گنجانده بشود. هم باید تعریف آن قدر گسترده نباشد که هر چیزی را شامل بشود. 


 من (انصافعلی هدایت) به عنوان یک فرد، حق دارم که دربه اندازه تجربه، سواد  خواست، اراده و تخصص‌های خودم و همچنین شرایط اجتماعی که در ان‌ها زیسته‌ام، از هر مفهومی، تعریف اختصاصی خودم را ارائه بدهم.


تمدن از نظر من: مجموعه وضعیت و شرایطی است که یک جامعه در طول حیات خود آن را بدست آورده و زیست آن جامعه، در دل آن مجموعه‌های هماهنگ، در جریان است و بدون وجود آن‌ها زندگی متوقف می‌شود.


به عقیده من، ایران سیاسی-فارس دارای تمدن نیست و فاقد علائم، نمودها و دستاوردهای تمدنی است.


رهبران فکری، سیستم شستشوی مغزی-آموزشی ایران سیاسی، بر روی دو-سه مفهوم، به عنوان تمدن "ایرانی" متمرکز شده و آن‌ها را دلیل وجود تمدن ایران سیاسی عنوان کرده اند که شامل زبان فارسی، نوروز و مذهب زرتشتی می‌شود.


گر چه هر سه این عناصر، می‌توانند جزوی از یک تمدن باشند اما جزو بخش نرم یا معنوی تمدن هستند که فارس‌ها آن‌ها را "فرهنگ" می نامند.


بنابراعلام برخی از رهبران و دولت فارس، بیش از هفتاد و پنج درصد (75٪) جمعیت ایران، دو زبانه هستند.‌


یعنی  زبان فارسی، زبان اکثریت ملل در ایران سیاسی نیست. فارسی. زبانی تحمیلی و آموزشی است که توسط دولت مسلط، به ملل مستعمره تحمیل می‌شود تا برای ایجاد جامعه و ملتی مشابه و یکسان در آینده استفاده بکنند.


به گفته رئیس فرهنگستان فارسی: غلامعلی حداد عادل، بیش از شصت درصد (60٪ +) زبان فارسی را کلمات و لغات عربی تشکیل می‌دهند. حدود پانزده درصد (25٪ +) را هم زبان‌های تورکی، انگلیسی، آلمانی، روسی، و … پر کرده اند.


همین ترکیب زبانی نشان می‌دهد که زبان فارسی، یک زبان جدید و ترکیبی همانند زبان "اردو" است ولی زبان اردو، توانایی علمی بیشتری، نسبت به فارسی دارد. عمر و تجربه زبان اردو، بر عمر و تجربه کارکردی فارسی می‌چربد.


چون زبان اغلب ملل در ایران سیاسی، زبان فارسی نیست و کارکرد زبان فارسی، تنها به سیستم اداری، حکومتی و نهادهای اداری آن محدود می شود، لذا فارسی نمی‌تواند محصول تمدنی باشد که هم در زندگی اکثریت جمعیت جریان داسته باشد و هم بدون فارسی، زندگی فردی و جمعی متوقف بشود.


لذا، فارسی، عنصر تمدنی تمامی ملل در ایران سیاسی نیست. چون هر ملتی، زبان مخصوص و ملی تاریخی بخود را دارد و زندگی هر ملتی بدون فارسی، بدون هر گونه خللی در جریان خواهد بود اما اگر زبان ملی هر ملتی که محصول تمدن هزاران ساله آن‌ ملت است، برای یک لحظه تصوری سلب بشود، زندگی در هر سطحی از آن متوقف خواهد شد.


گر چه ادعا می کنند که "نوروز"، عید باستانی همه ملل مستعمره ایران؛ "ایرانیان" بوده و است اما عرب‌ها، تورکمن‌ها نوروز را نمی شناسند. 


عید اول سال در میان تورک‌ها هم "بایرام" و "ایل بایرامی" نامیده می شده و می‌شود و تا پنجاه سال قبل، به شکل و شمایل کنونی و رایج شده توسط رسانه‌های دیداری و تبلیغات "فرهنگ نوروزی" نبود. 


من، بخاطر دارم که بزرگان فامیل و روستا، بایرام را جشن ملی نمی‌دانستند و آن را اول بهار (یاز بایرامی) نامیده و با روز آغاز امامت امام‌ علی یا جلوس وی بر تخت خلافت، همزمان می‌دانستند. آن روز برلی شیعیان جعفری، روز مقدسی بود که دید و بازدید مختصری انجام می دادند.

مناسبت آن روز مقدس، لباس نو یا تمیز می‌پوشیدند. صله‌رحم می کردند و به دیدن همدیگر می رفتند. قهرها، آشتی می‌کردند. هدیه کوچکی به خردسالان داده می شد. 


در میان تورک‌ها، از آن آداب و رسوم و فرهنگ پر زرق و برق نوروز پروپاگاندای کنونی خبری نبود. اصلا، در دل سرما و برف و یخبندان آزربایجان، پانزده روز تعطیلی و حیف و میل کردن میلیون‌ها کیلو خواربار که نیاز اولیه و حتی مقدس بودند، وجهی از اعراب نداشت.


آداب و رسوم جاری عید، بعد از ورود تلویزیون، دادن رشوه دولتی بسیار بزرگ به مردم برای مشارکت در این جشن‌ها، آموزش آداب و رسوم عید در رسانه‌ها و کتاب‌ها، الگو سازی برای نوروز در پنجاه سال اخیر رشد کرده و به شکل موجود رسیده است.


ملاحظه بفرمایید که در کشورهای غربی، به کارگران و کارمندان عیدی داده نمی شود. باید پرسید که چرا در ایران عقب مانده، کل اقتصاد برای مانزده روز تعطیل می شود؟


در حالی که در ایران، عیدی (رشوه‌ای سراسری  است که برای همرنگی جماعات و ملل با رسانه‌های فارسی در برپایی نوروز داده می‌شود) دو برابر حقوق ماهیانه است و حداقل تعطیلی عید هم پانژده روز است. 


دولت، با استفاده از درآمدهای نفتی، به کارمندان و کارگران، پول و پانزده روز مرخصی با حقوق می‌دهد تا همه را به رفتاری یکسان‌تشویق بکند.


 ولی با این‌حال، بسیاری از ملل با نوروز ایرانی‌‌ها همراهی نمی‌کنند و عید اصلی آن‌ها، عید قربان و فطر است. 


ملاحظه می شود که نوروز، جزو نمادهای تمدنی بسیاری از ملل نبوده و از تاریخ مشترک ملل این منطقه نمی‌آید بلکه جدیدا و به کمک پول نفت، گاز و رسانه‌های دیداری همگون‌‌سازی شده و می‌شود.


زرتشتی، دین بسیار کوچکی در ایران سیاسی هشتاد و پنج میلیون نفری است.


 تعداد زرتشتی‌‌ها، با قدمت بلند تاریخی (بر اساس ادعاهای فارس‌ها و زرتشتی‌ها)، از تعداد معتقدان بهائیت جدید هم کمتر است. در عین حالی که فارس‌ها آن را به عنوان دین رسمی، وارد قانون اساسی کرده اند اما طبق آمار اداره آمار، در سرشماری نفوس و مسکن سال هزار و سیصد و نود و پنج  (1395) تعداد زرتشتی‌ها بیست و سه هزار و یکصد و نه (23109) نفر بوده است.


نمی توان زرتشتی را دین محسوب کرده و به عنوان بخش کوچک و جزئی از تمدن ملل و حتی توده‌های فارس‌ها در ایران سیاسی به قلم آورد.


در ایران سیاسی جدید که کمتر از نود سال عمر دارد، دو تمدن اصلی در زندگی روزانه تمامی ملل نقش بازی می کنند که بر عکس گفته های سیدمحمد خاتمی: رئیس جمهور دو دوره ایران سیاسی، تمدن‌ها با هم در دشمنی و تضاد نیستند.

 

آن ‌چه محمد خاتمی یا نویسندگان "گفتگوی تمدن‌ها" را به اشتباه و جنگ تمدن‌ها سوق داده است، نه جنگ و حتی رقابت تمدن‌ها که نزاع اقشار عقب مانده‌‌ای بوده است که منافع شخصی و گروهشان در مقابله با تمدن‌ها بخطر افتاده بوده است.


مثلا، تروریسم، حاصل تمدن هیچ ملتی و دینی نیست اما ایران سیاسی با ترور و تروریسم، به جنگ بعضی از محصولات تمدنی و تمدن غرب مسیحی رفته است.


این مقابله احمقانه با تمدن غربی، با دوربین عکاسی، اتومبیل، واکسن آبله، آموزش مدرسه ای، و … شروع شده و با مبارزه با کاست ویدئو، سی‌دی، ماهواره، اینترنت و … ادامه دارد.


نمی توان نام مقابله یک گروه عقب مانده ای که از منافع حرفه‌ایشان دفاع‌ می‌کنند را نزاع یا جنگ تمدنی گذاشت. بلکه‌ مقاومت بخش بسیار کوچکی از جامعه در مقابل نوآوری های تمدنی است.


یعنی، تمدن‌ها با همدیگر نمی‌جنگند، بلکه به هم کمک کرده و در رشد همدیگر تاثیر مثبت می‌گذارند.

 

آیا بین تمدن چین، هند، غرب مسیحی، و اسلام، جنگی برای نابودی همدیگر وجود داشته و دارد یا از محصولات تمدنی همدیگر بهره برده‌اند و می‌برند؟


مقابه ضعیف برخی از اقشار با برخی از محصولات تمدن‌ها، به این سبب بوده و است که منافع، موقعیت اجتماعی و شغلی‌شان افراد و اقشاری مانند روحانی‌ها، نوحه خوان‌ها  فال‌بین‌ها، گیاه درمانگرها و … با پیدایش علم و تکنولوژی جدید بخطر افتاده و منافع مادی فردی یا گروهشان در معرض خطر بوده است.


بنابراین، می توانیم‌ چنین نتیجه بگیریم که رهبران سیاسی، اداری و سیستم‌های شستشوی مغزی-آموزشی در ایران سیاسی، در حال ساختن تمدنی هستند که ممکن است در آینده، اگر دوام بیاورد، از بین نرود و به چند کشور مستقل تقسیم نشود، شاید در قرن‌های بعدی، به‌ یک  تمدن تبدیل بشود.


زبان فارسی، دولت و نهادهای فارس محور، نوروز، مرزهای جغرافیایی کنونی ایران سیاسی، پانفارسیسم، پان‌ایرانیسم، ضدیت با اسلام و مسلمانان، دشمنی با حقوق ملل غیر فارس‌ زبان، نژادپرستی فارس محور، ساخت ملتی یکدست و بدون تفاوت‌‌ها، محورهای اصلی فکری، فلسفی، سیاسی آن تمدن خیالی و در حال شکل‌گیری خواهند بود.


همان طور که در بالا اشاره شد، در ایران سیاسی کنونی، دو تمدن اصلی در میان همه ملل در جریان زندگی دست بدست هم داده و زندگی مجموعه ملل را به پیش می برند.


این دو تمدن اصلی، خمیرمایه‌های اصلی تمدن‌های ملل تورک، عرب، بلوچ، کرد، گیلک، مازن  طالش و حتی توده‌های فارس را شکل می‌دهند.


 یکی از آن‌ دو  "تمدن وارداتی غرب مسیحی" است که با غلبه غرب مسیحی در جنگ‌ جهانی اول و شکست اغلب دول از آن، بطور سازمان یافته ای و بشکل تقلیدی وارد و تحمیل شده است.

 

تمدن غربی با دوربین عکسبرداری، وسایل و ابزارآلات موسیقی فرنگی، معماری ساختمان‌ها و خيابان‌‌ها، تاتر، پوشش زنانه و  مردانه غربی، نوع آرایش، مصرف زدگی افراطی، روابط اجتماعی، خانواده هسته‌ای، مجلس، قوانین، سازمان‌ها، ادارات، اتومبیل، رانندگی، واردات صنعتی، واردات کشاورزی، حمل و نقل زمینی، دریایی، هوایی، ریلی، قوای سه گانه دولت، مجلس و عدلیه، ارتش، نیروهای مسلح و سلاح‌های جنگی، شیوه‌ها، تاکتیک‌ها و استراتژی‌های جنگی، نهادهای دولتی، احزاب، جمعیت‌های سیاسی و مدنی، روزنامه‌ها، کتاب و چاپ، فلسفه و جهان‌بینی‌های غربی، علوم و فنون، رادیو، تلویزیون، ماهواره، سینما، سریال، پورن، نوع نگارش جدید فارسی بر اساس نگارش غربی، تلاش برای یادگیری زبان‌های اروپایی، مهاجرت به غرب مسیحی، زبان علوم و فنون جدید و به زبان‌های اروپایی، تحقیقات به زبان‌های اروپایی، سیستم آموزش مدرسه ای، دانشگاهی، دارو، درمان، بهداشت، بیمارستان، دکتر، دموکراسی، آزادی‌ها، حقوق بشر، حق رای، انتخابات و … نمودهای تمدن غرب مسیحی هستند که بدون آن‌ها زندگی افراد و جوامع امروزی تعطیل می شوند.


آیا تمدنی وجود دارد که با آثار تمدنی غرب مسیحی در ستیز تمدنی بوده باشد؟


 این نمودهای تمدن غرب مسیحی، جریان زندگی فردی و ملی، حتی نوع جنگ‌ها و صلح‌ها را هم در اختیار خود گرفته است و در حال تغییر جهان است. 


می‌توان مشاهده کرد که دستاوردهای تمدنی غربی، در مدت کمتر از دو قرن، به چه میزانی در تاروپود زندگی انسان‌ها تنیده شده اند.


تمدن، یک مجموعه با زیر مجموعه‌های زیادی است و به مجموعه همه این‌ها با هم تمدن گفته می شود.


 ممکن است بتوان از تحمیل و تهاجم فرهنگی سخن گفت ولی نمی‌توان از تحمیل و تهاجم تمدنی محسوس ناله کرد.


لذا باید، در حین همکاری و داد و ستد تمدنی آرام، به رقابت و اصلاح تمدنی، با استفاده از دستاوردهای تمدن‌های دیگر پرداخت.


حالا میزان و چگونگی تمدن ادعایی ایرانی-فارسی را با تمدن غربی-مسیحی مقایسه بفرمایید تا متوجه معنای تمدن و همکاری تمدنی بشوید. 


با یک‌‌ مقایسه، متوجه خواهیم شد که تمدن‌ها در جنگ با هم نبوده اند و در رقابت با هم، بطور کامل از بین نمی‌روند‌. 


چرا که در تاریخ تمدن‌ها، هیچ تمدنی بطور کامل از بین نرفته است بلکه اشکال و نمودهایی از هر تمدن، در زندگی جاری ملل یا ملتی در جریان است.


مثلا اختراع خط، خرید و فروش دختران بنام ازدواج، اهلی کردن حیوانات وحشی، اختراع چرخ، تاسیس نها دولت، مالکیت خصوصی بر زمین، داد و ستد و شکلی از پول، مالیات، و … را کدام‌ تمدن و ملت، ایجاد کرده باشد مهم نیست ولی آن تمدن‌ها، هم اکنون، در زندگی هر فرد ما نقش مهمی بازی می‌کنند. 


دومین تمدن مهم و خمیرمایه تمدن‌های این منطقه از جهان، تمدن اسلامی-عربی است که سابقه چهارده قرنی در گوشه گوشه ‌های زندگی فردی، جمعی و ملی این منطقه دارد.

 

تمدن اسلامی-عربی به قدری قدرتمند است که حتی تمدن غربی را هم بعد از دریافت از غرب مسیحی، به رنگ خود درمی‌آورد.


تمدن عربی-اسلامی به خواب‌ ما، بیداری‌ ما، رابطه زناشویی ما، به تعداد فرزندان ما، رابطه فرزندان با والدین و بالعکس، به روابط اجتماعی، به داد و ستدها، به دعواها و نزاع‌ها، به ازدواج ما، به مرگ و بعد از مرگ‌ ما، به جنگ ما، به صلح ما، به فکر ما، به ایمان و فلسفه ما، به آرزوهای‌ ما، به مالیات، دولت، ارتش، جنگ، صلح، اتومبیل، عید، مسافرت، لباس، آرایش، حمام، توالت، قوای سه گانه، نهادهای اجتماعی، سیستم آموزشی، رسانه‌‌ها، و … رنگ و مهر خاص عربی-اسلامی را می‌زند.


تمدن اسلامی-عربی چنان در جان و دل جوامع و ملل در منطقه چنگ انداخته است که حتی با تغییر دین و تغییر کشور هم از ما جدا شدنی نیستند.


تغییر دین، بی دینی، قبول یک دین دیگر، مهاجرت به کشورهای کمونیستی یا مسیحی هم نمی‌توانند آن‌ نمودهای تمدن اسلامی-عربی را از ما جدا بکنند.

 شاید تصور بکنیم که می‌توانیم  از آن‌ها خلاص بشویم یا خلاص شدن از آن‌ها ممکن‌تر است اما تجربه‌ها نشان می‌دهند که نمی توان بطور کامل از تمدن‌ها خلاص شد. این است قدرت تمدن.


 تمدن چیزی نیست که نظریه‌های مارکس، دیکتاتوری‌های استالینیستی و دیگر رهبران شرقی در حدود یک قرنی بتوانند آن‌ها را از جوامعی که بسیار سوسیالیست و کمونیست شده‌اند، بزدایند. 


در کنار این دو تمدنی که در سلول‌های زندگی فردی، جمعی و ملی ملل در ایران رخنه کرده اند، تورک‌های آزربایجان جنوبی، تورک‌های قشقایی، تورک‌های تورکمن، عرب‌ها، کردها، لورها-بختیاری‌ها، گیلک‌ها، مازنی‌ها، طالش‌ها، یهودی‌ها، مسیحی‌ها، ارمنی‌ها و … تمدن‌هایی را به شکل محدودتری، در زیر سایه همان دو تمدن اصلی زیست می کنند.


از آن‌ چه آورده شد، نتیجه می گیریم که در ایران سیاسی کنونی، تمدنی به نام :تمدن ایرانی-فارسی" و فرهنگی به نام "فرهنگ ایرانی-فارسی" وجود خارجی ندارد‌ و داشتن تمدن و فرهنگ ایرانی-فارسی  توهمی بیش نیست.


 چرا که چنان تمدن و فرهنگی در زندگی فردی، خانوادگی، جمعی و ملی ملل و حتی ایران سیاسی جاری نیست.

 انسان‌ها براحتی می توانند بدون زبان فارسی زندگی بکنند اما بدون نمودهای تمدن‌های غربی و اسلامی زندگی فردی و جمعی متوقف می شود.


انصافعلی هدایت 





https://youtu.be/ukg_uJ8d8tw?si=xL66rpqV0QftMOrJ




Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر