جایگاه شهر پر افتخار تبریز در اشعار و اندیشه های سلمان ساوجی:

جایگاه شهر پر افتخار تبریز در اشعار و اندیشه های سلمان ساوجی:


1


خدایگانا دانی که بنده سلمان را
جناب توست درین مملکت ماب و مال
سه هفته شد که ز سرما و برف در تبریز
به جز تردد خاطر تردد است محال

2


ای دیده اگر هزار سیل انگیزی
خاک همه تبریز به خون آمیزی
از عهده ماتمش نیائی بیرون
بی فایده آب خود چرا می‌ریزی؟


3


با غبار نعل شبذیر تو می‌ارزد کنون
خاک آذربایجان، مشگ ختن را خون بها
شهر تبریز از قدوم موکب سلطان اویس
چون مقام مکه از پیغمبر آمد با صفا
این بشارت در چمن هر دم که می‌آرد نسیم
می‌نهد اشجار سرها بر زمین، شکرانه را


4


بازار خود ز سایه او سرد در تموز
پشت زمین به پشتی او گرم، در شتا
از شرم این سواد که او جان عالم است
تبریز در میانه خوی زد مراغه‌ها
از آب روی دجله دگر بر جمال مصر
نیل کشیده را نبود، زینت و بها


5


خبر چون به سالار گیلان رسید
که آمد درفش سپاهی پدید
فرستاد از هر سویی لشکری
به هر مرز و بومی و هر کشوری
سپاهی بیاور مانند کوه
کز آن کوه و هامون همی شد ستوه
بیاراستند آن سپه کوه و در
به خشت و تبریزین و گیلی سپر
بدان مرز گفتی که هر مرد کشت
برآمد به جای علف تیغ و خشت
دو لشکر رسیدند با یکدگر
پر از کین درون و پر از باد سر
دو کوه گران در هم آویختند
دو دریا به یکدیگر آمیختند
...
چکا چاک شمشیر بد هولناک
دل کوه شد ز آن چکا چاک چاک
چه در خون گردان تبر زین نشست
گذشت از سر و تن تبریزین شکست
نمی‌خورد جز آب خنجر جگر
نمی‌کرد جز تیر بر دل گذر


Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر