جایگاه مرکز فکر و اندیشه تورکان: شهر تبریز در اندیشه ها و افکار سیف فرغانی: شاعر ازبکستان
1
در عروسی جمال تو نمیدانم کس
که ز پیرایهٔ سودای تو عاطل برود
با تو خوبی نتوان گفت و ندارم باور
که به تبریز کسی آید و عاقل برود
آمن از فتنهٔ حسن تو درین دوران نیست
مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
2
ای صبا گر سوی تبریز افتدت روزی گذر
سوی درگاه شه عادل رسان از ما خبر
پادشاه وقت غازان را اگر بینی بگو
کای همه ایام تو میمونتر از روز ظفر
اصل چنگزخان نزاده چون تو فرعی پاک دین
ملک سلطانان ندیده چون تو شاهی دادگر
3
ای که نام اشنوده باشی خسرو پرویز را
رو سفر کن تا ببینی خسرو تبریز را
بی گمان عاشق شدی شیرین برو فرهاد وار
گر بدی از لطف و حسن آن مملکت پرویز را
آفرین بر مادر گیتی و بر طبعش که او
نام خسرو کرد این شیرین شورانگیز را
4
ز بعد آنکه مرا مدتی قضای آله
میان خطه تبریز چون گهر در سنگ
نشاند بهر لگد کوب جور و محنت دوست
چنانک بر لب جوی از برای گازر سنگ
5
منم مانند خاقانی و روم امروز شروانم
بتبریزم فگن یارب ز شروان بی نیازم کن
نگفتم همچو خاقانی ثنای هیچ خاقانی
تو از گنج عطای خود ز خاقان بی نیازم کن
No comments:
Post a Comment