آیا تسلیم نیستیم؟
۷
آیا تسلیم نیستیم؟
آیا متفکران جهان تورک و اسلام بیدار می شوند؟
اندیشمندان و عالمان جهان تورک، یکی بعد از دیگری، بتدریج، به سیستم جهانی شستشوی مغزی-آموزشی تورکها توسط جهان مسیحیت آشنا شده و به آن سیاستهای آموزشی، رسانهای و شستشوی مغزی انسانها، جوامع تورک و مسلمان اعتراض و عصیان میکنند.
ما تورکها، بتدریج داریم متوجه میشویم که مهاجرت گسترده انسانی، از مناطق سرد، به مناطق گرم یا معتدل، ابدا ممکن نیست.
تعداد اندکی از تورکها فهمیدهایم که تئوری برساخته جهان مسیحیت پیروز در جنگهای دویست سال اخیر، در باره مهاجرت تورکها از مناطق سردسیر به مناطق معتدل و گرم، دروغی بیش نبوده است.
کارکرد تئوری مهاجرت تورکها از شمال به جنوب، آموزشی، شستشوی مغزی و اول از همه، فریب خود تورکها بوده است.
هدف بعدی غربیها، شستشوی مغزی، آموزشی و فریب مسلمانان و ملل شکست خورده منطقه، در دویست سال اخیر بوده است.
چرا که خود تورکها، با باور به مهاجرتشان از شمال سرد، انگیزه لازم، کافی و اعتماد بنفس لازم و مشروع فکری-روانی برای دفاع از وطنشان را نداشتهاند.
تورکهای در قدرت و الیت تورک، از نظر فکری تسلیم بودهایم. بعدا شکست خوردهایم.
کارکرد دیگر آن تئوری این بوده است که بخاطر شستشوی مغزی تحت نام علم، دانشگاه و سیستم آموزش غربی، خودمان را عقب مانده، بیارزش، فاقد حقوق و نه صاحب وطن که اشغالگرانی غیر مشروع میدیدهایم.
کارکرد دیگر این تئوری، در زمینه های سلب حقوقی و انسانی از تورکها بوده است.
پیامدها و برون دادهای آن تئوری، راه های کشتار بیرحمانه تورکها و اشغال وطن تورکها را برای غربیهای استعمارگر کم هزینهتر میکرده است.
همچنین غربیها با این تئوری دروغ، ملل منطقه و بخصوص عربهای مسلمان، ملل در نواحی مختلف آسیا و آفریقای مسلمان را از تورکها تجزیه می کردند.
با این تئوری، تنها رابطه دینی و اسلامی میان تورکهای مسلمان و مسلمانان غیر تورک را از بین می بردهاند.
در همین مسیر، با همان تئوری دروغین، هندوها، چینیها، یهودیها، مسیحیها، ارمنیها و ملل اروپایی مسلمان و غیر مسلمان تحت حاکمیت سیاسی تورکها را به دشمن و متخاصم تورکها بدل کرده و از جبهه تورکها، به جبهه متحد با جهان مسیحیت سوق میدادند.
در حالی که ملل تحت حاکمیت سیاسی تورکها و مسلمانان، برای صدها سال، بدون جنگهای بزرگ و خونینی که در جهان مسیحیت تجربه شده بود، در کنار هم و در صلح نسبی می زیستهاند.
چرا تئوری مهاجرت تورکها از شمال سرد دروغی بیش نیست؟
چون سیستم زنجیره غذایی و زاد و ولد در مناطق سرد شمالی، امکان زاد و ولد و مهاجرت گسترده انسانها را بسیار محدود و حتی ناممکن می سازد.
این تئوری دروغ چه بلایی بر سر تورکها و مسلمانان آورد؟
در حالی که غرب مسیحی در آمریکا و اروپا بهم نزدیکتر شده و اتحادیه های سیاسی، گمرکی، مالی، تجاری، نظامی، امنیتی، و ...ایجاد کرده، مرزهای رسمی را از میان برداشته، متحد و نیرومندتر میشدند، جهان تورک و مسلمان، اتحاد سیاسی، دینی، اقتصادی، نظامی، امنیتی، گمرکی، جغرافیایی بدون مرز و ... خود را از دست داده، به حدود هفتاد کشور کوچک و ضعیف در مقابل غرب پیروز در جنگها تقسیم و تسلیم غرب شدند.
ما تورکها باید از خود بپرسیم؛ چرا تمامی سرزمینهای تورکها در ایران کنونی، روسیه تزاری اسبق، شوروی سابق، روسیه کنونی، اوکراین، چین، هند، کشورهای عربی کنونی و ... در کشورهای کنونی اروپایی، تحت اشغال جهان مسیحی بوده و هنوز بخشهایی از وطن تورکها از اشغال آزاد و مستقل نشدهاند؟
چون، از چند قرن قبل، جهان مسیحیت متوجه حضور بسیار پر رنگ و قوی سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و ... عنصر تورک و مسلمانان یا خلافت اسلامی تورک، در نقشه سیاسی جهان شده بوده است.
جهان مسیحی، تورکها، مسلمانان و خلافت اسلامی تورک را خطر اصلی برای سیاستهای استعماری خود در همه نقاط جهان می دانست.
آنها با شکست تورکها و امپراطوری اسلامی، می توانستند قلعههای استعماری را در دل تک تک این مناطق کوچک اسلامی برپا کرده و به استعمار ذهنی و منابع این مناطق بپردازند.
در تاریخ سیاسی و گذسته، رهبران و متفکران سیاسی-اداری تورک و مسلمانان، نسبت به غربیهای مسیحی، جهان بینی و سیاستهای انسانیتری را پیشه کرده بودهاند.
نگاه فلسفی-دینی رهبران و سیاستمداران مسلمانان و تورکها، با استعمار فرهنگی، زبانی، تاریخی و مغزی-فکری ملل و انسانها مخالف بوده است.
برعکس آن، طبق فلسفه و جهان بینی مسیحی، غربیها پس از اشغال نظامی و کشتار وحشتناک ملل تحت اشغال نظامی، تنها به استعمار و غارت منابع مالی-سرزمینی ملل تحت اشغال بسنده نمیکردند.
بلکه با زور سرنیزه، دادگاههای تفتیش عقاید که مختص تورکها و مسلمانان تحت اشغال مسیحیت بوده است، زندان، اعدام و سیستم کنترل اجتماعی ملل تحت اشغال، به استعمار مغزی ملل تحت اشغال هم می پرداختند.
در غرب مسیحی، به کنترل اجتماعی ملل شکست خورده، اعمال تفتیش عقاید در دادگاههای انگیزاسیون برای غیر مسیحیها و تازه مسیحی شدهها اقدام می کردند.
انسانهای تحت اشغال را در ترس دایمی از انواع مجازات نگه داشته بودند.
مسیحیهای پیروز در جنگ، زبان و دین، تاریخ، آداب و رسوم، و ... خودشان را به ملل تحت اشغال و مستعمره تحمیل میکردند.
آنگاه، با استفاده از مجموعه این شرایط حاکم بر انسان تحت اشغال، با شستشوی مغزی آنها، ملل تحت اشغال را به مستعمرات ذهنی، زبانی، دینی، فرهنگی و ... دایمی خود تبدیل می کردند.
یکی از سیاستهای استعماری جهان غرب مسیحی آن بوده است که سیستم آموزشی و تجربی ملل تحت اشغال را چنان تنظیم و مهندسی کردند که ملل تحت اشغال مغزی و سرزمینی، زبانی، فرهنگی، تاریخی و ... بطور دایم و در آینده هم، تحت کنترل استعمارگران غربی بمانند.
با آن که زبان، دین، تاریخ، آداب و رسوم، و فرهنگ ملل شکست خورده، به دلخواه مسیحیهای غربی تغییر کرده است، ولی ملل مستعمره، هر چقدر تلاش هم بکنند، توسعه نمییابند و در دایره عقب ماندگی تحمیلی، به دور خودشان می چرخند.
یعنی، ملل تحت اشغال سزمینی و ذهنی، با آن که ظاهرا زبان، تاریخ، دین، دانش، تجربیات، سیستم فکری، سیاسی، ایدئولوژیک، آموزشی و ... غرب مسیحی را گرفته اند ولی باز هم توسعه نمییابند.
یعنی، ملل مستعمره، تمامی داشته های ملی و تاریخی خودشان را از دست داده اند، در مقابل، چیز بدرد بخور چندانی را هم بدست نیاورده اند که موتور توسعه آنها را فراهم بکند.
سوال این است:
حال که ملل تحت اشغال، از اغلب داشتههای تاریخی-انسانی خودشان لخت و بری شده، غربی و مسیحی گشته اند، چرا توسعه نمییابند؟
تا حال، زبان، تاریخ، دین، نوع روابط اجتماعی، اجبارها و مراحل گذر تاریخی جوامع، روستایی بودن و شهری نبودن و ... را جزو عوامل عقب ماندگی ملل تحت اشغال عنوان می کردند.
حال که غربیهای اشغالگر ذهنی-سرزمینی، همه آن مقصرات را از بین برده اند، پس، عامل عقب مانده نگه داشتن آنها چه بوده و چه است که هنوز هم عقب مانده هستند؟
برای مثال، می بینیم که تمامی کشورهای آمریکای جنوبی و لاتین، مسیحی، اسپانیایی زبان شدهاند اما با آن که بعد از چند صد سال، ظاهرا استقلال گرفتهانو و از اشغال سرزمینی آزاد شدهاند ولی جزو کشورهای بسیار عقب مانده هستند.
در مقابل فلسفه استعماری غرب مسیحی، تورکها و خلافت اسلامی مسلمانان، تنها به اشغال سرزمینی و اخذ مالیات بسنده می کردهاند.
تورکها و مسلمانان از اشغال معزی ملل تحت اشغال، از تحمیل زبانی، دینی، تاریخی، آموزشی و ... به آن ملل خودداری می کرده اند.
بخاطر همین دو دیدگاه و فلسفه متفاوت غربی و اسلامی-تورکی بود که رهبران جهان مسیحی، برای از بین بردن حاکمیت تورکها و مسلمانان در جهان، به دو اقدام همزمان دست زدند.
اول از همه، به خریدن خائنهای تورک و مسلمان اقدام کردند تا به دست خود تورکها و مسلمانهای خاین، جهان مسلمان به رهبری تورکها را به شکست در مقابل جهان مسیحیت بکشانند.
در مرحله دوم، بخاطر این که ما تورکها و مسلمانان، در تکنولوژی و صنعت، از غرب مسیحی عقب مانده بودیم، به تقلید از آنها اقدام کردیم.
اما تقلید تورکها و مسلمانان از غرب مسیحی، به تکنولوژی و صنعتیسازی محدود نشد.
بلکه ما تورکها و مسلمانان، از حقوق، فلسفه های مدرسهای، دیدگاهها و جهانبینیهای صادراتی-استعماری، سیاستهای مستعمرهای و آموزشهای سیستماتیک برای شستشوی مغزی غرب مسیحی هم، چشم بسته و بدون پرسشگری تقلید کردیم.
دین، فلسفه، جهانبینی، سیاستها و ... های خودی که ما تورکها و مسلمانان را برای بیش از یک هزار سال در صد جدول قدرتهای جهانی نگه داشته بود را فراموش کرده، به تعلیم و آموزش فلسفه صادراتی-مستعمره ای غربی ها پرداختیم.
ما قبلا تجربه کرده و میدانستیم که مقلد، به هیچ وجه من الوجوه نمی تواند به جایگاه مجتهد و اجتهاد ارتقاع بیابد. این را در همان هزار سال آموخته بودیم ولی از تاریخ درس نیاموختیم.
باز هم، مثل هر دینی که در تاریخمان گرفته، تقلید کرده و بدون چون و چرا ایمان آورده و از آنها، با بذل جان و مال دفاع کرده بودیم، این بار هم، به آموزشها و سیستم شستشوی مغزی غرب مسیحی ایمان آورده و با بذل جان و مال از درستی آنها دفاع کردیم.
متاسفانه، باز هم، به بررسی علمی آنها و سیستم آموزشی، سیاسی و اهداف استعماری آنها نپرداختیم.
احمقانه و سادهلوحانه، به نیت، سیاستها، شعارها و سخنان دلنشین غربی های استعمارگر خوشبین بودیم و هستیم.
ما تورکها، برای رهایی از وضعیت موجودی که تحت اشغال فکری و سرزمینی هستیم، باید به دو مرکز و موضوع حیاتی توجه جدی بکنیم:
الف. سیاستهای واقعی و نه مدرسه ای استعماری جهان مسیحیت را بشناسیم.
ب. به شناسایی خائنهای روشنفکر، سرمایه دار، و رهبران صاحب نفوذ تورک که منافع کوتاه مدت فردی خود را بر منافع بلند مدت و ملی ملت تورک و سرزمینهایشان ترجیح می دهند را بشناسایی بکنیم.
متاسفانه، هر دو این عوامل، نه تنها در گذشته و حال بوده اند، بلکه در آینده هم خواهند بود.
تنها راه بازگشت به اقتدار اسلامی-تورکی، بیداری و رهایی از سیستم شستشوی مغزی غربی، آموزشی و شورش بر علیه آن است.
باید به خود برگردیم. به خودمان، اعتماد داشته باشیم. از اشتباهات نترسیم. تجربه بکنیم. از شکستها، برای پیروزی درس بگیریم و از مجموعه آنها علوم بسازیم
انصافعلی هدایت
Comments
Post a Comment