تحلیل وضعیت سیاسی-فکری ملل در ایران


 

تحلیل وضعیت سیاسی-فکری ملل در ایران


 سلام

دوستی نوشته است که در ایران، ملت و ملی گرایی وجود ندارد. آنچه حاکم است، امت و امتگرایی است.


من نوشته ایشان را در سوال‌های زیر خلاصه می کنم.


آیا حاکمیت سیاسی-اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در ایران بر اساس امت و امت‌گرایی (اسلامیت) شکل گرفته و اداره می‌شود یا  بر اساس ملت و ملی‌گرایی شکل گرفته و اداره می شود؟


آیا زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هنری حاکم بر انسان‌ها و جوامع در ایران کنونی بر اساس ملی و ملت‌گرایی استوار است یا دین‌گرایی؟


آیا ما، بطور دقیق، فرق بین امت و امت‌گرایی (اسلامگرایی) را با  ملت و ملت گرایی (ایرانیت و پان‌ایرانیسم) می دانیم؟


 در این سوا‌ل‌ها مشخص شد که ملی گرایی و امت‌گرایی، در دو سطح اجتماعی و حاکمیتی یا در هر دو سطح و همزمان و یا در زمان‌های مختلف شکل گرفته و یا احتمال ظهور شدن دارند.


امت، به مجموعه افراد و اجتماعات یا حاکمیتی گفته می شود که دین یا ایدئولوژی مشخصی را داوطلبانه یا به اجبار قبول کرده و بر اساس آن، با هم متحد شده باشند.


در چنین جوامع و حاکمیت‌هایی، احساسات ملی، منطقه‌ای و جغرافیایی، زبانی، اراده سیاسی، اراده حاکمیتی، منافع ملی و .‌.. باعث تفرق مجموعه‌های امت از هم نمی شود و یا نقش مهم چندانی ندارند.

اگر دقت کرده باشیم، در تشکیل امت، از افراد و اجتماعاتی متفاوتی سخن گفتیم. 

آن‌ها داوطلبانه یا به اجبار، مختصات هویتی، اراده‌ها و منافع ملی ویژه یا فردی و اجتماعی مختص بخود را کنار می‌گذارند. 

آنگاه، بر اساس اراده ایدئولوژیکی یا دینی حاکم یا مورد قبول زیست می کنند.

لذا اگر دقت بکنیم، متوجه می‌شویم که

در اساس، امت از مجموعه افراد متجزا از هم تشکیل نشده است. چرا که افراد در اجتماع، بهم پیوسته شده هستند. 

بلکه امت، در اصل، از مجموعه‌هایی با اراده، خصوصیات ملی، حاکمیتی، آرزوهایی برای آینده، همچنین از مجموعه‌های اجتماعی، نژادی، زبانی، تاریخی، جغرافیایی، و ... متفاوت تشکیل شده است.


لکن دین یا ایدئولوژی حاکم بر آن‌ها، همه آن مختصات هویتی خاص و متعلق حاکمیتی، ارادی، آرزوها، خصوصیات ملی، نژادی، زبانی، تاریخی، اراده بر حاکمیت ملی، وطنی-جغرافیایی آن‌ها را در سایه فرو برده و اراده هژمون، برای تعلق به ایدئولوژی و دین خاص را بر آن‌ها چیره کرده است.

 

یعنی، در هژمونی و قدرت تعیین کننده و ناظر بر زندگی فردی، اجتماعی و حاکمیتی تمامی جوامع تحت عنوان امت، اراده خود افراد، اجتماعات و حاکمیت ملی نقش چندانی ندارد.


دیگر وطن و سرزمینشان، به خود آن‌ها تعلق ندارد. بلکه در اختیار هژمون امت قرار دارد. 

آن‌ها حق کاملی برای کنترل مهاجران به درون یا بیرون از وطنشان را ندارند. 

حاکمیت بر استخراج منابع، معادن، بر عهده خود آن جمعیت نیست و مرکز دینی یا ایدئولوژیک، آن‌ها را اداره می‌کند.


اولویت مصرف مالیات آن‌ها در جهت توسعه، رفاه، خدمت رسانی، تامین نیازها و خواست‌های خودشان نیست. بلکه بر اساس صلاح دید مرکز، در هر کجای دیگر مصرف می شود.


قوانین-حقوق، حاکمیت، مشروعیت حاکمیت و حکومت بر خودشان را خود آن‌ها نمی‌توانند تعیین بکنند و خود آن‌ها نمی توانند به حاکمان و قوانین جاری مشروعیت بدهند.


 بلکه مشروعیت حقوق-قوانین، صلح، جنگ، سرمایه گذاری یا عدم سرمایه گذاری، توسعه، تحمیل عقب ماندگی، نوع سیستم تولید ثروت عمومی، میزان و سطح رفاه عمومی، نوع توزیع ثروت و قدرت، تاسیس نهادها و سیستم اداری، تعداد و نوع و سیستم نیروهای نظامی و امنیتی، سیستم حاکمیت و حکومتی و مدیران و ... از مرکز هژمون، برای آن‌ها داده شده و حکمرانان و مدیران هم از طریق صواب دید مرکز تعیین می شوند. این مدیران مسئولیت تامین‌منافع مردم مل را ندارند بلکه خدف آن‌ها تامین امنیت، منافع و اهداف مرکز است.


 بر همین مبنا، متوجه می‌شویم که در امت، امت‌گرایی، دین یا ایدئولوژی، نه تنها بر تمامی امور عمومی و جمعی بلکه بر  اعمال، افکار و رفتار فردی در خلوت‌ترین گوشه‌های زندگی هم نگرش و تفسیر خاصی از دین و ایدئولوژی تحمیل می شود یا آن نگرش و تفسیر هژمون، بر همه امور حیات افراد حاکم و جاری است.


این، تفسیر خاص از قوانین، نظم و انتظامات، قدرت مرئی و نامرئی، دین یا ایدئولوژی است که به امور افراد و جوامع نظم و سازمان مورد نظر مفسران دین یا ایدئولوژی حاکم را .می دهد


مرکز یا مفسران دین یا ایدئولوژی حاکم تلاش می کنند تا به زندگی فردی، جمعی و حاکمیتی، در میان همه امت، یک شکل واحد، یک رنگ واحد، یک نوع رفتار و عکس العمل واحد را تحمیل و حاکم بگرداند. آن‌ها تلاش می‌کنند تا همه افراد را در پادگان گونه ای از اجتماعات نگهداری و مدیریت بکنند. 


یعنی مفسران و رهبران دین و ایدئولوژی، با توسل به ابزارهای کنترل درونی و کنترل بیرونی، از طریق تشویق‌ها و تنبیه‌ها، آن‌ها را به شیوه خاصی در آورده، مدیریت می کنند.


 در نگرش چنین سیستمی، افراد و جوامع، محصول‌های مشابه هم و تحت کنترل قدرت هژمونی رهبران دین و ایدئولوژی هستند. 

آن‌ها جوامع و افراد را به عنوان محصولات یک کارخانه می بینند که باید بر اساس استاندارد مورد نطر مدیران کارخانه تهیه و عرضه بشوند. آن‌ها حق ندارند برای خودشان هدف یا اهدافی داشته باشند‌.


 اراده فردی و جمعی بر آن‌ها و رفتارشان حاکم نیست و در نوعی از ترس از مجازات دایمی بسر می برند و خودشان را در خلوت‌ترین مکان ممکن، تحت کنترل و نظارت می یابند.


در چنین جوامعی، مفاهیم و تعلقات جغرافیایی، وطنی، همشهریگری، همزبانی، تاریخی، زبانی، آموزشی، امنیتی، اراده ملی، اراده حاکمیتی، توزیع ثروت و … مفاهیم برخواسته از نیازها، خواست‌ها، اراده، تاریخ و تمدن و ... متعلق به خود آن‌ها نیست. 


در حقیقت  در امت، افراد و جوامع بسیار سرگردان هستند و نمی‌توانند بدون اجازه رسمی دین، مراجع دینی، ایدئولوژی، ایدئولوژیست‌ها و حاکمان، قدمی برداشته و تصمیمی بگیرند. 

در چنین سیستمی، اعتماد بنفس فردی و جمعی تضعیف شده یا تحت اراده خودشان نیست و یا اصلا اعتماد بنفس در آن‌ها موضوعیت ندارد.

 در چنین سیستمی، با خلاقیت و نوآوری در همه زمینه‌ها مخالفت می‌شود و بتدریج، قوه ابتکار و خلاقیت افراد خاموش می شود.


پس در امت، عنصر اراده فردی، اراده ملی و اراده بر حاکمیت ملی هم‌، مانند تمامی عناصر دیگر فردی و ملی، در سایه هژمون مفسران و رهبران دین یا ایدئولوژی و مراجع دینی، ایدئولوژیست‌ها و مدیران بورکراتیک دفن می شوند.

پس، امت‌گرایی، یعنی کس یا کسانی که زیست در زیر هژمونی دین، دینداران، ایدئولوژی، ایدئولوژیست‌ها و سیستم بوروکراتیک را پذیرفته و بر اساس معیارها و استانداردهای تحمیلی آن‌هت زندگی می کنند و اراده آن‌ها را بر اراده و خواست خود به عنوان فرد و جمع، مقدم می‌دانند.


مفهوم ملی بسیار متفاوت از مفهوم امت است. ملی و زیست ملی هم در چند سطح فردی، اجتماعی و حاکمیتی یا بوروکراتیک متصور می شود.


هر جمعی، جدای از این که تعداد جمعیت آن جمع یا جامعه چقدر است، محدوده سرزمینی آن‌ها بسیار بزرگ یا بسیار کوچک است، میزان ثروت، توان جنگ و دفاع‌ آن‌ها چقدر است، به احساسات ملی گرایانه مبتلا هستند.


زیست جمعی، روابط اجتماعی، نیازهای متقابلی که در جمع تامین می شوند، نیاز به احساس و تامین امنیت روانی و جسمی، افزایش توان دفاعی در جمع، انرژی و سنرجی حاصل از زندگی و همکاری جمعی، آرزوهای جمعی، اراده و خواست‌های جمعی تامین کننده منافع عمومی، امکان دستیابی به رفاه و منابع بیشتر و بهتر در جمع، توان شکست دادن رقبا و دشمنان در جمع و … آن‌ها را بهم‌پیوند داده، به ان‌ها روحیات و رفتار و اهداف خاص و مشابهی را تحمیل می‌کند. اغلبدافراد بر اساس آن‌ها رفتار می‌کنند.

 ما آن‌ها را به عنوان اصول، رفتار، اهداف و زیست ملی می نامیم.


افراد آن اجتماع، با داشتن زبان خاص یا کسب زبانی، دین، تاریخ، خاطرات شیرین و تلخ جمعی، آداب و رسوم، نوع لباس و پوشاک، اسطوره‌ها، باورهای درست و غلط و ‌‌… افراد هر جامعه شبیه هم می‌شوند. 

در چنین شرایطی، افراد روحیات یکسانی و مشابهی را پیدا می‌کنند یا برای رسیدن به صفات، ویژگی‌های مشترک در مین خود تلاش می کنند. 

چون، اگر به آن حد از تشابه نرسند یا نسبت به همرنگ شدن با اکثریت و با جامعه بی تفاوت بمانند، از جمع ترد شده یا مجازات می شوند. چون جمع نمی تواند به چنین فردی امکانات زندگی در جمع را داده و از امکانات و توانایی‌های آن فرد بی بهره بماند.


ِلذا این جمع متجانس روحی، روانی، جسمی، منافعی، امنیتی و … برای تامین حداکثر منافع، دفاع از جان و مال همدیگر، تعصب به همدیگر، حمایت از همدیگر در هر شرایطی، و ... بهم پیوسته می‌شوند تا حداکثر بهره و منافع در همه زمینه ها را ببرند. 


این همبستگی، منافع مشترک، رفتارها، خواست‌ها، سرزمین مشترک، اراده و خواست های مشترک، آینده مشترک، دفاع از هم (بدون توجه به این که حق از آن کیست)، اعتماد بنفس جمعی، اعتماد به همدیگر، قدرت تهاجمی و دفاعی مشترک، شادی و رضایت خاطر حاصل از این با هم بودگی و … همان احساسات ملی و خاص هر جامعه بوده، متمایز از جوامع دیگر هستند.


احساسات متعلق بودن به جمع خاص، با ویژگی‌های متمایز، از آن ها یک ملت می سازد‌‌.


 این ملت، بدون توجه به تعداد جمعیت، بزرگی و کوچکی سرزمینی، توان دفاعی و تهاجمی، نوع تولید ثروت، میزان ثروت، چگونگی توزیع ثروت و … برای خواست‌ها و نیازهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، روابط برون ملی خود، دوست و متحد، دشمن، رقیب، و … تعاریف خود را تولید می کند.

این تعاریف، مورد قبول اکثریت مطلق آن اجتماع واقع شده و هدف‌های آینده نزدیک و دور آن ها را ترسیم می کنند.

 همه یا اکثریت مطلق افراد، برای رسیدن به اهداف تعریف شده، حتی در زندگی فردی و دور از وطن، تلاش می‌کنند.

اگر فردی از این ملت، بنا به دلایلی، مجبور به مهاجرت و زندگی در میان ملت دیگری باشد و حتی اگر با سیاست‌ها، تعاریف، آرزوها و برنامه های نزدیک و دور ملت خود مخالف باشد، اگر در راه دست‌یابی ملت خود به اهدافش فعالیت بکند، فردی ملی و ملت‌گرا است.


ولی اگر چنین فردی، در اولین فرصت ممکن، بخاطر اختلافات در دیدگاه‌ها، خواست‌ها، تعریف‌ها، آرزوها، منافع فردی و …، بطور مستقیم و آگاهانه، یا غیر مستقیم و ناآگاهانه در جهت تامین منافع ملت دیگر (رقیب یا دشمن) برآید و منافع رقیب یا دشمن را بر منافع ملت خود مقدم بدارد، فردی ملی و ملتگرا نیست.


اگر چنین فردی در اولین فرصت، با ملت دیگر، بر علیه امنیت و منافع ملی ملت خود متحد شده، وارد عمل بشود، قطعا خائن است، مگر این که به عنوان جاسوس، در جهت منافع بلند مدت ملت خود، در ظاهر خیانت می کند تا در آینده، منافع مهم و بزرگتری را به ملت خود برساند یا از وارد آمدن ضررهای بزرگتر جلوگیری بکند.


دولت به مجموعه سیستم‌ها، نهادها، سازمان‌ها، واحدهای ‌‌‌‌کوچک و بزرگی گفته می شود که در هماهنگی با هم فعالیت می کنند تا حداکثر منافع مادی، روانی، وقت، فرصت و ... را برای شهروندان تامین بکنند. 

هزینه اداره آن سیستم‌ها، سازمان‌ها، و .‌.. از بودجه عمومی تحت کنترل بخش هایی از دولت و با نظارت مردم تامین می شود.


دولتمردان، تمامی افرادی هستند که با اراده خود، خواسته و قبول کرده‌اند که به انجام کارهای دولتی بنحو احسن، بدون تخطی از قوانین، و بدون سوء استفاده از امکانات، فرصت‌های در دسترس دولت، اقدام بکنند.


دولتمردان، کارکنان و مستخدمان مردم هستند که در مقابل انجام دادن وظیفه خاصی است که در جهت تامین حداکثر منافع ملت در مقابل دول و ملل دیگر، گروها و افراد داخلی پرنفوذ در نظر گرفته شدهداست، به آن‌ها محول شده است.

یا وظیفه دولتمردان، انجام کارهای اداری و بوروکراتیک است که از دولت، به نمایندگی از ملت، پول دریافت می‌کنند.


هدف دولت، دولتمردان، سیستم‌ها، نهادها  سازمان‌ها و … تامین حداکثر منافع ملت، تامین امنیت ملت، دور نگه داشتن ملت از ضررهای احتمالی یا واقعی، تامین حداقل ضرر و زیان ممکن برای ملت در هنگام بروز جنگ و ضرر و زیان غیر قابل پیش بینی، تامین رفاه بیشتر ملت، توزیع متساوی ثروت، جلوگیری از سوء استفاده‌های گروه‌های مافیاهایی، افراد، شرکت‌ها، و … پرنفوذ و استفاده‌ها از امکانات ملت در جهت تامین حداکثر منافع فردی، گروهی، سازمانی و … حتی به نفع خود دولت است.

چنین دولت و دولتمردانی، ملی و ملی‌گرا هستند. 

ولی اگر دولت یا دولت مردان، در هر سطحی از مدیریت و فعالیت، نتوانند منافع ملت را تامین بکنند یا از وارد آمدن ضرر بیشتر در کوتاه‌ترین زمان ممکن جلوگیری بکنند، یا عامدانه در خدمت تامین منافع ملل و دول رقیب یا دشمن قرار بگیرند، یا از تامین حداکثر منافع ملت خود چشم بپوشند، نه تنها دولت و دولتمرد ملی نیستند، بلکه دولت و دولتمردان خائنی هستند که باید محاکمه و مجازات بشوند. 

در هر صورت، افکار عمومی، آن‌ها را به مجازات محکوم خواهد کرد.


دولت و دولتمردان، باید بیش از مردم عادی در تامین منافع ملی، در دستیابی به خواست‌ها، آرزوها، و تعاریف ملی کوشا باشند. 

چرا که علاوه بر ملی بودن و ملی‌گرایی، وظیفه آن‌ها همین است. آن‌ها از طرف ملت استخدام سده اند تا منافع ملت را بیش از هر زمان دیگر تامین و تظمین بکنند. آن‌ها به همین منظور پول دریافت می‌کنند.

آن‌ها نمی توانند و حق ندارند تا زمان، مکان، شرایط، ناآگاهی، بی خبری و … را دلیل اهمال و کوتاهی یا خیانت خود نشان بدهند.

 در صورتی که اثبات بشود که ضرر و زیان مالی، روانی، فرهنگی، تاریخی، جایگاه و شخصیتی برای ملت، زبانی، و … و وارره به ملت به خاطر کوتاهی، ندانم کاری، پنهان کاری، همکاری با رقیب یا دشمن و ... بوده است، باید محاکمه و مجازات بشوند.


با توجه به مشروحات و توضیحات بالا، متوجه می‌شویم که  مفهوم و مدلول سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی، زبانی، وطنی، ارادی، حاکمیتی و منافع ملی ملت، و ... از امت جدا هستند.


پس ملت، عبارت از مجموعه افرادی که در تعریف و باور به مفاهیم مشترکی همچون اراده عمومی، اهداف، خواست‌ها، آرزوها و ... یکسان و اعتقاد دارند و ان‌ها رادبا رضایت، در کنار هم زیست می‌کنند و آن افراد زیستن با هم و دفاع از هم در مقابل دیگران را پذیرفته‌اند. 

مهمترین ویژگی در تعریف ملت، داشتن اشتراکات، اراده سیاسی عمومی و مشترک برای تاسیس و تداوم حاکمیت ملی ویژه و مخصوص آن ملت، تامین حداکثر منافع، تامین امنیت و رفاه عموم است.

ملت در خلع و در عدم وجود ندارد، بلکه در محدوده سرزمینی، تاریخی، زبانی، و ... با هم و در رضایت از زیستن با همدیگر زندگی می‌کنند.


 ملت دارای اراده برای تاسیس حاکمیت ملی، با هژمون زبان یا زبان‌های خاص، تشخص نژادی، دین با ویژگی‌های منحصر بفرد، دارای تاریخ ویژه، دارای جغرافیا یا وطن با محدوده مشخص و محدود به در زمان و شرایط است.


ملت، تعاریف مخصوصی و روشنی از مفاهیم وطن، ملت، اراده ملی، حقوق ملی، خواست‌ها، آینده متصور و از منافع ملی، خیانت، متحد، رقیب، دشمن، و … را بدست می‌دهد.


این ویژگی‌ها، تحت اراده، حاکمیت و منافع ملی آن ملت مشخص قرار دارند و محدوده مرزی این مفاهیم با گذر زمان و تغییر شرایط سیاسی، اجتماعی، محدوده وطن، نیازهای علمی و روابط بین الملل، اتحادیه‌های و دشمنی‌ها و … تغییر می‌کنند.


 گاهی، ملتی، در شرایطی قرار می‌گیرد که اراده می کند تا مرزهای وطن و جغرافیایی خودش را گسترش بدهد و بر اساس آن اراده ملی است که اراده‌های ملل رقیب یا دشمن در مقابل هم قرار می گیرند و در دفاع از اراده ملی و حاکمیت ملی است که با هم می‌جنگند.

 

در پی جنگ اراده‌ها، برای حفظ یا گسترش حاکمیت ملی، منافع ملی، مفهوم وطن و مرزهای ملی و ... دستخوش تغییر و تحول یا انبساط و انقباض می شوند. باز تعریف شده یا از بین می روند.


 اگر به ایران برگردیم، ایران جزو امت اسلامی نیست. نه ایران، جهان اسلام و مسلمانان، با ده‌ها حاکمیت را برسمیت می‌شناسد.

 نه دیگر کشورها و ملل، ایران را به عنوان کشوری با حاکمیت اسلامی و تحت زمره امت اسلامی می شناسند. 

نه این که در دنیای کنونی، سیستم امت بر ملل مسلمان حاکم است. یعنی، مسلمانان در زیر یک حاکمیت، یک قانون، یک سیستم اداری و بوروکراتیک، با یک سیستم نظامی-امنیتی، مالی- پولی و .‌.. در یک سرزمین زندگی نمی کنند.

کشورها و ملت‌های مسلمان، مختصات سیاسی، اجتماعی، ارادی، حاکمیتی، حقوقی، زبانی، تاریخی، تمدنی و ... خود را تحت سایه اسلام نگه نمی‌دارند. آن‌ها خودشان را با اسلام حصرت محمد تطبیق نمی دهند، بلکه هر ملت و کشوری بر اسلامی تاکید می‌کند که  متناسب با خواست‌ها، فرهنگ، تمدن، تحولات تاریخی و ... آن ملت است.

 شناخت دیگر کشورها و حاکمیت‌های اسلامی از ایران، مشابه، شناخت ایران به عنوان غده  سرطانی در دنیای اسلام است.

دولت ایران و قوانین آن در حرف، نه در عمل، ادعای اسلامیت و طرفداری از ایده امت اسلامی را دارند.

 ولی ایران، در تاریخ خود، جز دشمنی با ملل و کشورهای اسلامی و ضربه زدن به مسلمانان، نقش مثبتی در جهان اسلام نداشته است.


از طرف دیگر و در میان زندگی روزمره ملل مختلف در ایران کنونی، اثر چندانی از زندگی بر اساس اسلام‌محمد و زندگی مسلمانی دیده نمی شود. 

آن‌ها، نه مسلمان هستند و نه مسلمان نیستند. چون فاقد تفکر خلاق، ابتکار، حق انتخاب، اراده‌ و اعتماد بنفسی هستند.

 در عین حال، ایران و ایرانیان، جزو امت  اسلامی نیستند. چون امت اسلامی وجود ندارد. موسسات، نهادها و بخصوص نهاد خلافتی که مورد قبول امه باشد، موجود نیست. 

چرا که در میان اغلب مسلمانان، حداقلی از رفتار، عبادات، اخلاقیات، اعتقادات، مقدسات، حلال و حرام، مکروه و مباح و … مورد توافق و اقبال عمومی و محترم هستند ولی در ایران و در میان افراد ایرانی، آن‌ها هیچ موضوعیت، قدسیت و احترام ندارد.

 فقری که بر زندگی مادی توده‌ها چیره شده، تمام اصول اعتقادات، اخلاقی، انسانی  و … مورد قبول انسان‌ها در همه جوامع مسلمان و غیر مسلمان را از بین برده اند.


البته در شعار و نه در عمل، برخی از مردمان در ایران شیعه شعوبیه هستند. صد البته که شعوبیگری، روایت و دیدگاه سیاسی حاکمیت ایران است. همین هم حاکمیت ایران را از جهان اسلام تجزیه می‌کند.


شیعه‌گری در ایران هم، به چند دسته تقسیم شده است. تورک‌ها در اصول و فروع شیعه‌گری با شعوبیه فارسی بسیار مختلف هستند و آب ابن دو به یک جوی نمی رود.


پس در ایران، از امت اسلامی هیچ خبری نیست. اما این بدان معنا نیست که ایران نمی خواهد یک امت جعلی و جدید تاسیس بکند.


فارس‌های تحت امر دنیای مسیحیت، در یکصد سال اخیر، بسیار تلاش کرده اند تا بر اساس ایدئولوژی "ایرانی-فارسی" یک ایدئولوژی مشخصی را به همه ملل تحت اشغال در ایران کنونی تحمیل کرده و انسان‌هایی فارس و ایرانی تولید و اداره بکنند که هیچ اراده سیاسی، حاکمیتی، آرزوها و خواست‌های کوتاه مدت و بلند مدتی برای خودشان نداشته باشند. حق انتخاب و اراده انتخاب نداشته باشند تا ملت و وطنشان را از اشغال فارس‌ها آزاد بکنند.


برای همین است که اغلب ملل در ایران فاقد اعتماد بنفس ملی و حتی فاقد اعتماد بنفس فردی هستند و نمی توانند تصمیم بگیرند.

آن‌ها فاقد توانایی تشخیص خوب و بد و منافع ملی هستند. حتی نمی توانند فرق دوست و دشمن را بشناسند. و نمی دانند با دولت و دشمن چگونه باید رفتار کرد.


چرا که در طول زندگی پنج -شش نسل، شستشوی مغزی-آموزشی شده‌اند. لذا همه داشته های حاکمیتی، ملی، زبانی، فرهنگی، تمدنی، تاریخی، و … حتی ارزش های انسانی خودشان را به نفع فارس‌ها و ایران از دست داده اند. 

در مقابل، چیز جدید و دندان بگیری هم جز توهمات تاریخی تاریک و عقب ماندگی، فقر، زندگی در جرم و جنایت و زن بارگی و تحلیل در پانفارسیسم و پان‌ایرانیسم نصیب آن‌ها ‌نشده است.


ملل تورک آزربایجان جنوبی، تورکمنستان جنوبی، قشقائیستان، الاحواز، بلوچستان، لور و بختیاری، گیلک و مازنی، کرد، طالش و ‌… هنوز و بعد از یکصد سال تبلیغات و آموزش‌های اجباری و سیاست‌های یکشان و مشابه سازی، نه فارس شده اند و نه ایرانی. 

اما و در عین حال، هویت‌ها و خصوصیات مخصوص خودشان را هم فراموش کرده اند. نه این هستند که فارس ها و جهان مسیحیت می خواسته و به آن‌ها تحمیل می کرده و برای آن برنامه ریزی کرده است و نه آنی هستند که پدرانشان بوده اند.


 با این همه، ملل تورک آزربایجان جنوبی، تورکمنستان جنوبی، قشقائیستان، الاحواز، بلوچستان، لورستان و بختیاری، گیلک و مازنی، کرد، طالش و ‌… ملل مستقل از توده های پراکنده فارس هستند.

چرا که در تعریف ملت، عامل "داشتن اراده برای تاسیس حاکمیت ملی" به عنوان سرط اصلی آمد.

 گرچه در این تمه سال، بخش مهمی از مشخصات اصیل هویت های ملی و ارادی خودشان را به نفع پانفارسیسم و پان‌ایرانیسم از دست داده اند.

چرا که تحت حاکمیت استعماری و سیاسی پانفارسیسم و پان‌ایرانیسم، شستشوی مغزی-آموزشی شده، تحت هژمونی آن ایدئولوژی قرار داشته‌اند.


چرا که ملل تورک آزربایجان جنوبی، تورکمنستان جنوبی، قشقائیستان و ‌… از مشخصه‌های ملی خود، مانند زبان (در گیر جنگ میان تورکی یا آذری هستند)، سرزمین خود (هنوز درک درستی از مفهوم و محدوده جغرافیایی وطن تورک‌ها ندارند)، تورکیت خود(آذری هستیم یا تورک؟)، تاریخ خود (آمیخته به پان‌ایرانیسم)، مستعمرگی خود (هنوز خیلی ها به این آگاهی نرسیده‌اند)، منافع ملی تورک‌ها (درکی روشن از مفهوم و مدلول‌های منافع ملی و تورک و تورک‌ها ندارند)، حاکمیت ملی و دولت ملی (در رسانه‌ها، پان‌ایرانیسم، بر تورکیت و دولت تورکی غلبه دارد)، پان تورکیسم (پان‌ایرانیسم بر پان‌تورکیسم غالب است)، و … تا حدودی آگاه هستند.

مهم این است که نسل جوان و تحصیل کرده‌ای که در گذشته، فریب پانفارسیسم و پان ایرانیسم را می خورده‌اند، به خود باوری دست یافته اند و کلید روشنفکری تورک‌ها و عرب در دستان خود تورک‌ها و عرب ها است و پانفارس‌ها نفوذ چندانی در میان روشنفکران تورک و عرب ندارند. 

با این که ملل تورک، عرب  بلوچ و … در دل امواجی که پانفارسیسم و پان ایرانیسم در یکصد سال اخیر ایجاد کرده اند، سرگردان هستند اما علائم ملتی غیر ایرانی-فارسی بودن را به نمایش گذاشته اند و اراده‌یشان برای تاسیس کشورهای مستقل خودشان را بنمایش گذاشته‌اند. 


روشنفکران این ملل، بر این که ایرانی نیستند، فارس و فارسی، دشمن شماره یک ملل آن‌هاست، زبانشان تورکی، عربی، بلوچی و … است، تاریخی دارند که فارس‌ها یا مصادره کرده‌اند و یا انکار کرده‌اند، اراده‌ای برای بازگشت به حاکمیت ملی و تاسیس حاکمیت و حکومت ملی دارند، برای دستیابی دوباره به اعتماد بنفس ملی و فردی تلاش می‌کنند، بر حق انتخاب آزادانه تاکید می‌ورزند.

آنان بر تاسیس حکومت ملی، تولید تعاریف ملی، فداکاری در راه منافع ملی، دوری از باتلاق تعاریف رسمی و دولتی ایرانی- فارسی، رهایی از باتلاق استعمار فارسی-ایرانی، آشنایی با محدوده مرزهای جغرافیایی، بر درک تدریجی مفهوم وطن ملی، بازگشت دوباره به هویت‌ها و مشخصه های بازتاب دهنده هویت های ملی، تقدم منافع ملی تورک بر دیگر ملل رقبا، همسایه‌ها، دشمنان و متحدان، و … رسیده اند.


روشنفکران ملل تحت اشغال ایران و فارس‌ها دریافته اند که تنها راه دست‌یابی به تمامی هویت‌های سیاسی-حقوقی، انسانی، ارادی، اجتماعی، اقتصادی، وطنی، تاریخی، زبانی، تمدنی، آینده و … در گرو استقلال از ایران استعماری و تاسیس کشور مستقل تورک‌ها، عرب‌ها، بلوچ‌ها و … است.


آن‌ها می دانند که برای دستیابی به این خواست‌ها، آرزوها، مفاهیم روشن و قابل دستیابی و ... باید فداکاری کرد. لذا، با جان، مال، خون خود، فرزندان و خانواده‌هایشان فداکاری می‌کنند.


خلاصه:

ایران و فارس ها، در یکصد سال گذشته می خواسته‌اند از پانفارسیسم و پان‌ایرانیسم، یک ملغمه ای ایدئولوژیک ساخته و همه ملل را در قالب آن ایدئولوژی ریخته، یکسان و مشابه کرده و تمامی فرق‌های سیاسی، اجتماعی، زبانی، تاریخی، ملی، حاکمیتی، ارادی، وطنی و … آن ملل را از بین ببرند.

 تا حدودی هم‌، در سایه تک صدایی و انحصار رسانه‌‌ای، در این سیاست موفق شده‌اند. آن‌ها توانسته‌اند، در مفاهیمی که پدران تورک، عرب، و بلوچ و ... تولید کرده بودند، تردید و دوگانگی یا فراموشی ایجاد بکنند ولی موج جدیدی در میان این ملل ایجاد شده که به بازتعریف همه مفاهیم، اراده، حق انتخاب، سیاست و سیاسی، وطن و مرزهای تاریخی، دوست، دشمن، متحد، مبارزه، فداکاری، و … منجر شده است. 

من فردا را جز در قالب تجزیه ایران و استقلال ملل تورک، عرب، بلوچ، کرد و ... از ایران استعماری نمی بینم.

 ایمان دارم که استقلال، حقی است که باید با اراده خود بدست آورده و دولت‌های ملی خود را تاسیس بکنیم.


با احترام

انصافعلی هدایت 










Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر