سیاستمدار ایرانی باید واقعیت ناسیونالیسم ملت ها را بپذیرند
در سایه فعالیت های رسانه های استقلال طلب، نویسندگان و فعالان سیاسی وابسته به ملت های تورک، عرب، بلوچ، کرد، ترکمن و ... اکنون و در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری در ایران، سخن گفتن از حقوق "اقلیت ها" به فرهنگی عمومی و سیاسی بدل شده است.
فرهنگی که مدت ها قبل، سخن گفتن در باره آن، جرم سیاسی بود و بسیاری از جوانان این ملت ها، به خاطر دفاع از حقوق ملت تورک، عرب، بلوچ، ترکمن، کرد و ... زندانی هستند.
گر چه رسانه های فارسی زبانی مانند رادیو "دویچه وله" آلمان اعلام می کند: موضوع حقوق قومیتها به مهم ترین بحث تبلیغاتی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری رقیب در مناطق قومی کشور تبدیل شده است.
اما به نظر می رسد که رسانه های وابسته به "اندیشه استعمارگری ایرانی و فارسی"، همانند خود کاندیداهای ریاست جمهوری در ایران، نمی خواهند اصل موضوع را بشکافند.
آن ها می گویند که "مهدی کروبی و میرحسین موسوی وعده داده بودند که در صورت احراز مقام ریاست جمهوری، امکان تدریس زبان مادری اقوام را فراهم میکنند. میرحسین موسوی علاوه بر پوشیدن لباس ترکمنها، تلاش کرد به زبان ترکی آذری نیز سخن بگوید."
دویچه وله در شهامتی ستودنی، این مقاله را نوشته و در بخشی از آن از حقوق اقوام حمایت کرده است. در جایی از همین نوشته، دویچه وله علاوه می کند: "شورای عالی انقلاب فرهنگی که به ریاست احمدی نژاد، حتی مصوبهی تدریس زبانهای مختلف اقوام را تصویب کرد. اما نه موسوی و کروبی امکان تحقق وعده خویش را یافتند و نه مصوبهی احمدی نژاد اجرا شد."
اگر همه این گفتار ها و بازی ها را فیلم و سر کاری ندانیم و به صداقت موسوی، کروبی و احمدی نژاد باور داشته باشیم، باز هم آنان و سیستم سیاسی فارس محور، دانسته و ندانسته، دروغ می گویند و نمی خواهند حقوق ملت هایی که لباس شان را به تن کرده و یا به زبان آنان سخن گفته اند را تامین کنند.
دلایل این ادعا از این قرارند:
الف: این مدعیان حقوق ملت های غیر فارس، از حقوق "ملت ها" سخن نمی گویند بلکه از حقوق "اقوام" حرف می زنند. می دانیم و در کتاب های درسی از دوره ابتدایی تا پایان دوره های دانشگاهی خوانده ایم و یاد گرفته ایم که "اقوام، دسته های کوچکی از مردم هستند." به خاطر همین تعداد اندکشان هم از آنان با عنوان "قوم" و "اقلیت" سخن می گویند. همین دو واژه، نمایانگر آن است که این ها دارای حقوق برابر با ملت یا قوم پر تعداد (فارس) نیستند و نمی توانند برابر و یکسان باشند و این ملت برتر، فارس ها هستند.
در بعضی از کشورها "اجتماعاتی" هستند که تعداد آدم های عضو آن جامعه، بسیار اندکتر از دیگر جوامع، در همان کشور هستند اما بر عکس ایران که به ملت ها، مارک "اقلیت" و "قوم" را می چسبانند، در آن کشورها از واژه "ملت" و "حقوق برابر" سخن می رود.
نمونه بارز و موید این ادعا، کشور کانادا است که کوچکترین ایالت و کشور تشکیل دهنده کانادا را برابر و مساوی با بزرگترین سرزمین با انسان های بسیار زیاد می داند.
کاندیداهای ریاست جمهوری در ایران، آگاهانه یا ناآگاهانه و تحت تاثیر تبلیغات نژادپرستانه فارسیسم در رسانه ها و نهادهای به ظاهر بی طرف آموزشی، به این باور رسیده اند که این ملت ها "قوم" و "اقلیت" هستند و حق ندارند از حقوق و مزایایی که فارس ها در همه جای ایران از آن بهره می برند، بهره مند شوند و این قوم ها و اقلیت ها حق ندارند از همان مزایا و امکانات به طور یکسان با فارس ها استفاده کنند.
در حقیقت، سیاستمداران، نامزدان ریاست جمهوری و فعالان سیاسی در ایران و ایرانیان خارج از کشور، خواسته و ناخواسته نژادپرست هستند و به بی عدالتی سیاسی اعتقاد دارند و معتقدند که اقلیت ها و اقوام، نباید دارای حقوق یکسان و همانند با فارس ها باشند.
تا آن زمانی که روشنفکران، فعالان سیاسی و نامزدان رده های مختلف سیاسی در ایران، به جای "قوم" از واژه "ملت" استفاده نکرده و اعلام نکرده اند که ملت ها در همه ابعاد زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، تربیتی، توسعه، رفاه، بهداشت، محیط زیست و ... برابر بوده و از حقوق و مزایای یکسان و صد در صدی و برابر برخوردار خواهند بود، به تبعیض نژادی معتقدند.
حتی اگر این گرایش یک صدم درصد به نفع فارس ها سنگین باشد، کفه ترازو به نفع نژادپرستی فارسیسم سنگینی خواهد کرد. در نتیجه، نمی توان به این فعالان سیاسی برای رهایی همه جانبه از یک قرن استعمار ملت های غیر فارس امید بست.
ب: حد اکثر خواست این کاندیداها اجرای "قانون اساسی" و در باره حقوق ملت های غیر فارس ، اجرای "اصول 15 و 19 قانون اساسی" است. در این اصول به انسان ها و جوامع تورک، عرب، ترکمن، بلوچ، کرد و ... تنها اجازه داشتن آموزش در مدارس "در کنار زبان فارسی" داده شده است.
آوردن "در کنار زبان فارسی" دراین اصول، بر تداوم تبعیض "تاکید" می کند و خواهان تداوم استعمار است. چرا که در این اصول، به حقوق برابر ملت ها با زبان های مختلف پرداخته نمی شود. بلکه اصل و اساس، هم در قانون اساسی و هم در ایران، زبان و فرهنگ فارسی است و در سایه زبان، فرهنگ و ملت فارس، و البته، در مراتب بسیار پایین تر، زبان دیگر ملت ها قرار دارند.
این، به آن معنا است که در نظر نویسندگان قانون اساسی، فارس ها دست بالا و برتر را بر دیگر ملت ها داشته است و باید این برتری فارس ها تداوم داشته باشد.
در نتیجه، زبان، فرهنگ و تمدن دیگر ملت ها در سایه و حمایت زبان، فرهنگ و تمدن فارس ها و تا آنجایی که این زبان و فرهنگ اجازه می دهد، می توانند رشد کنند.
بدین ترتیب، دیگر زبان ها و ملت ها، نه تنها اصیل نیستند و نه تنها دارای حق و حقوق یکسانی با زبان، فرهنگ، تمدن و ملت فارس نیستند، بلکه بمانند طفیلی ای هستند که نیازمند لطف فارس زبانان و حس گدا پروری و انسان دوستانه آنان هستند تا زنده بمانند. وگر نه، محکوم به نابودی به نفع فارس ها هستند.
همین نگرش، اندیشه، جهان بینی و احساس است که همین امروز هم تفکر نژاد پرستی و برتری نژادی فارس ها بر تورک ها، عرب ها، بلوچ ها، کردها، و ... را تداوم می دهند.
ج: اصول 15 و 19 قانون اساسی، به این ملت ها حق استفاده از زبان "محلی" را در همان منطقه و تنها "در کنار زبان فارسی" و تنها در "مدارس" و تنها در آموزش "ادبیات" آن محل و همچنین برای استفاده در "مطبوعات" اجازه می دهد.
این زبان ها نمی توانند در ادارات محلی و به عنوان زبان رسمی و اداری در همان منطقه بکار رفته و مورد استفاده کل جامعه و در همه زمینه های زندگی اجتماعی قرار گیرند. اسناد دولتی به این زبان ها نخواهند بود و قوانین هم در این زبان ها نوشته نخواهند شد.
د: قانون اساسی و فارس ها، تنها به ادبیات محلی و آن هم در جنبه آموزش "زبان" به مانند زبان انگلیسی در ایران و برای استفاده در "مطبوعات" محلی اجازه می دهند. اما به تاریخ، تمدن، فرهنگ، اقتصاد، بهداشت، دین، اخلاق، آداب و رسوم و ... منطقه اجازه رشد داده نخواهد شد. کاندیداهای ریاست جمهوری هم آگاهانه، در این باره سخن نمی گویند.
ه: نامزدهای ریاست جمهوری در ایران نمی خواهند در مورد مدیریت های بومی سخن بگویند که باید به انتخاب مردم منطقه و از میان خودشان و بر اساس نیازها و خواست های مردم منطقه خواهد بود. منطقی است که خواست های مردم این منطقه می توانند در مقابل خواست های مرکز و تهران هم قرار بگیرند.
ل: این نامزدها و ملت فارس می دانند که ملت های تورک، عرب، بلوچ، ترکمن، کرد و ... در یک قرن گذشته تحت استعمار فارس ها بوده اند و همه داشته های تمدنی، تاریخی، ادبی، معماری، هنری، انسانی، حقوقی، اقتصادی و ... این ملت ها یا به نفع فارس ها از بین رفته و یا بسیار تضعیف شده اند.
در این میان، حس ناسیونالیسم در میان این ملت ها، به نفع ناسیونالیسم فارس عقب نشینی کرده است که باید رشد کرده و شکوفا شود. چرا که جز در سایه رشد این احساس انسانی، توسعه سریع در این مناطق به عمد و از طرف فارس ها عقب نگه داشته شده، امکان پذیر نخواهد بود.
باید و خواهی نه خواهی، حس ناسیونالیسم در این مناطق و به نفع خود ملت های مناطق رشد کند. رشد این احساس و این ناسیونالیسم با منافع کوتاه مدت و میان مدت فارس ها همخوانی ندارد و آنان هر چه قدر هم که در ظاهر آدم های "دمکراتی" باشند، باز هم نمی توانند این دستاورد ملت ها را بپذیرند.
علت این که از دوران رضا شاه تا خامنه ای و تا همین روزها، فارس ها با آموزش و رسمی شدن زبان ملت های تورک، عرب، کرد، ترکمن، بلوچ و ... مخالفت می کنند و نمی خواهند این زبان ها در مدارس و دانشگاه ها آموزش داده شوند، این است که می دانند، "زبان"، سمبل خواست و اراده ملت ها است و با رشد آن، دیگر خواست ها هم از زیر لایه های خاکستری که استعمار فارس بر روی آن خواسته ها ریخته بود، زبانه خواهند کشید و به "ناسیونالیسم ملی" در آن مناطق دامن خواهد زد.
فارس ها و سیاستمداران فارسگرا از رشد همین احساسات و ناسیونالیسم ملی می ترسند و آن را سر آغاز تجزیه ایران می دانند و بر همین اساس هم است که با هر نوع پیشنهاد برای تقسیم قدرت مرکزی در ایران مخالفت می کنند. چرا که فارس ها و فارس محوران، با رشد همه جوانب حقوق ملت های تورک، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن و ... ساکن ایران مخالفت هستند.
Comments
Post a Comment