تداوم سنت های کج فهمی رضا پالانی در مسیر توسعه
چرا خدمات رضا خان، قلدر، دیکتاتور،
کودتاگر، ضد قانون اساسی، ضد اصلاحات، بیسواد و ضد سواد، چپاولگر، ضد نهادهای مدنی،
ضد روزنامه و روزنامه نگار، ضد هر نوع جریان های روشنفکری، قاتل ده ها روزنامه
نگار، قاتل صدها سیاستمدار حرفه ای و با تجربه، شورای نگهبان یک نفره، تنها اراده
در ممالک محروسه، مروج فقر و فلاکت، دزد زمین های مرغوب، دزد جواهرات سلتنطی و...
را از یاد برده ایم؟ چرا از او یک قهرمان ساخته ایم؟
دوستی در فیس بوک و در زیر این عکس نوشته
است:
شاید رضا خان هم در مواردی دچار اشتباهاتی شده باشد اما امروز همه از اصلاح
طلب حکومتی در ایران تا منتقد و مدرس چپ و راست همه بر اینکه این مرد بزرگ در
شانزده سال گامهای بزرگی برای پیشرفت ایران برداشت متفق القول اند.
دوستان جواب های بسیار کوتاهی داده اند اما من:
انصافعلی هدایت، تلاش کردم تا خاطره تاریخی ملتی را به یادشان بیاورم. چیزهایی را
در فیس بو نوشتم اما در این مقاله به تکمیل ۀن نکته ها پرداخته و نوشتم:
دوست گرامی! آیا تصاحب 2800 روستای بسیار مرعوب
و مساعد برای تولید محصولات کشاورزی هم جزو آن کارهای بزرگ پالانی بوده است؟
آیا فراموش کرده ایم که وقتی رضا پالنی
وارد ارتش شد، هیچ چیزی برای خوردن هم نداشت؟
آیا از یاد برده ایم که او وقتی ممالک
محروسه را به دشمنان تقدیم کرد و در راه وطنی که آن همه برایش شعار داده بود، جان
نداد، بزرگترین زمین دار منطقه بود؟
آیا از یاد برده ایم که صدها میلیون دلار
در بانک های خارجی ثروت اندوخته داشت؟
برای اثبات این دعاوی، به چند نمونه از
گزارش های خارجیان توجه فرمایید:
ای. لمپتون محقق و استاد دانشگاه لندن در
کتاب « اصلاحات ارضی ایران» می نویسد:
"رضاشاه در ترکمن صحرا که قسمت اعظم
آن منطقه خالصه بود، چهارصد ده خالصه خریداری نمود."
«سر ریدر بولارد؛
وزیر مختار انگلیس در ایران هم در گزارش محرمانه ای به لندن نوشته است: وقتی او
استعفا داد در بودجه کسری وجود داشت، درحالی که در حساب شخصی او در بانک معادل شش
میلیون پوند موجود بود.
رضا پالانی و پسرش محمدرضا پالانی، چند
میلیارد دلار از ثروت ملل ساکن در ایران را به خارج منتقل کرده اند؟
آیا رضا پالانی دوم (نوه رضا پالانی اول که
در آمریکا زندگی می کند) داعیه سلطنت و
پادشاهی بر آن ممالک را دارد؟ آیا نوه موسس سلسله پالانی ها، میلیاردها دلار پول
ها و ثروت هایی را که پدرانش با سوء استفاده از قدرت مطلقه خودشان، به خارج منتقل
کرده اند را به مللل ساکن در ایران کنونی پس داده است یا پس خواهد داد؟
آیا رضا پهلوی خودش را به جهالت و نفهمی
زده و بخاطر نمی آورد که هنوز آن همه اموال و دارایی ها را که ملت ملل ساکن را
باید به همراه سودهایش پس می داده و باید پس بدهد؟
در زیر جدول روستاهایی را که رضا پالانی
تصاحب کرده بود، ملاحظه می فرمایید:
علاوه بر همه این ها، سلیمان بهبودی در
یادداشت های خود می نویسد: « اعلیحضرت همایونی با همه گرفتاری ها یی که داشتند
اختیار ارز و چوب جنگل را هم به دست خود داشتند."
آیا کشتن ده ها روزنامه نگار و متفکر (فارس و
تورک و عرب)، آتش زندن زنده زنده متفکران، به آخور بستن سیاستمداران و منتقدان
توسط رضا پالانی را فراموش کرده ایم؟
برای مثال به این موارد توجه فرمایید:
میرزاده عشقی: نویسنده، روزنامهنگار و
شاعر پرآوازهی انقلاب مشروطه.
محمد فرخی یزدی: شاعر، نویسنده و نماینده
یزد در مجلس دوره هفتم.
واعظ قزوینی: شاعر و روحانی چپ گرا و ضد
سرمایهداری، مدیر و سردبیر روزنامه نصیحت.
کمالالملک: نقاش صاحب سبک و هنرمند برجسته
جرم او نقاشی در دربار ناصرالدینشاه و اخذ بورس تحصیلی از حکومت قاجار در سالهای
پیش از مشروطه بود.
قتل آیتالله سید حسن مدرس به عنوان رهبر
مخالفان رضاخان در مجلس.
تیمورتاش: مرد شماره دو پس از رضا پالانی،
وزیر دربار که در برانداختن قاجارها نقش اساسی داشت.
سردار اسعد بختیاری: وزیر جنگ.
نصرتالدوله فیروز: از مشاوران رضاشاه.
محمدعلی فروغی: مغز متفکر حکومت رضا پالانی.
آیا معطل کردن و از بین بردن قانون اساسی مشروطه
توسط رضا پالانی را فراموش کرده ایم؟
مگر نه این که تاریخ رسمی فارثیسم، مشروطه
را "انقلاب" می نامد که تنها دستآورد آن انقلاب؛ به گفته تاریخ جعلی
فارثیسم "قانون اساسی مشروطه" بوده است؟ رضا پالانی بر سر این قانون چه
نیاورد؟
آیا جریان "اراده رهبر و شاه ما فوق
قانون است" را رضا پالانی بنیانگذاری نکرده است؟ در این صورت، چرا امروزه
خمینی و خامنه ای را بیش از رضا پالانی مقصر بدانیم؟
آیا اگر خمینی یا خامنه ای دیکتاتور بودند،
بد و غیر قابل قبول هستند اما دیکتاتوری
رضا پالانی و پسرش قابل پذیرشند؟ دیکتاتوری او با ما چه ها که نکرد؟
باید پرسید: دیکتاتوری چیست؟ و
دیکتاتوری رضا پالانی چه فرقی با آن داشت؟
آیا رضا پالانی نبود که بر عکس اراده ملل
ممالک محروسه، به دیکتاتوری، در دانشگاه ها دو حوزه علمیه، رسمیت سیاسی، حقوقی،
علمی و تاریخی و ... داد و آن را به عنوان رفتار سیاسی قهرمانانه و مورد قبول و
قابل توجیح، ترسیم نکرد؟
آیا بازگشت از قانون و مشروطیت به
دیکتاتوری، عقب گرد و پسرفت از دستآوردهای جوامع نبود؟
آیا می توان به پاس تاسیس چند کارخانه و
کشیدن راه، تاسیس دیکتاتوری را محترم شمرد؟
آیا اگر پادشاهی یا رهبری که باید از حقوق
مردم، قانون اساسی و قوانین عادی دفاع کند، به نام یک رهبر دلسوز(!) و به عنوان یک
سرمایه دار عمل کرده و با ثروت ملت تجارت کند، درست عمل کرده است؟
اگر همان فرد، در زمینه های مختلف سرماه
گذاری بکند، کارخانه تاسیس بکند، راه بکشد، راه آهن تاسیس کند، نفت ملت را به
خارجی ها تقدیم کند و برای ده ها هزار انسان کار ایجاد بکند، اما بر ملت و بر
کارگران خود هیچ حق و حقوقی قایل نباشد، قوانین را زیر پا بگذارد و دیکتاتوریش را
مستحکمتر کند، آیا او، این به ملت خدمت کرده است یا خیانت؟
آیا آزادی و حقوق انسانی مهم است یا
استبداد و نفهمی در سایه دیکتاتوری؟
آیا
در تاریخ 500 سال گذشته شخصی همچون رضا پالانی به تاسیس دیکتاتوری و تغییر قوانین
جاری به نفع خانواده خویش، کودتا بر ضد قانون اساسی، کودتا بر ضد اراده ملت، تسلیم
کشور به بیگانگان بدون یک دقیقه مقاومت با ارتشی که آن را سیستم و پایه پیشرفت و
افتخار عیران می نامیدند و می نامند، بر پایی دادگاه های نظامی و محاکمه غیر
نظامیان در دادگاه های نظامی، بستن و توقیف همه مطبوعات، توقیف مجلس و نمایندگان
مجلس شورای ملی مشاهده شده است؟
چنین اعمال و رفتاری حتی در دوران جنگ ها
هم کمتر دیده شده است اما جالب است که همه این ها را فراموش کرده ایم. با حافظه
تاریخی ما چه کرده اند که همه این ها را فراموش کرده ایم؟
چرا فراموش کرده ایم؟
چون در تاریخ قبل از پالانی ها، آموزش،
رسمی و دولتی نبود. دولت نمی توانست از طریق کنترل آموزش و مواد آموزشی مورد نظز
خودش، به شستشوی مغزی افراد نایل آید.
از زمانی که رضا پالانی و بعد از او پسرش،
آموزش عمومی را هم اجباری و هم به وسیله ای برای تزریق پروپاگاندای مورد نظر خود
بدل کردند، مغز شویی نسل های ما هم آغاز شد.
در سایه همین عمل، تاریخ منطقه را از نو
برای ما نوشتند. هر چه خواستند و اراده کردند، به نام آموزش، به خورد ما دادند و
ما را به انسان هایی هیپنوتیزم شده بدل کردند که هر چه گفتند، قبول کردیم و تسلیم
شدیم. بعد از آن است که ما به عنوان انسان، هیچ هنر و خلاقیتی از خودمان نداشته و
نداریم.
آیا
از یاد برده ایم که پالانی ها، استانداران و فرمانداران را مجبور می کردند تا از
صندوق های آرا، نام افرادی را به عنوان نماینده در بیاورند که شخص پالانی اراده
کرده و امر داده بود؟
یعنی، پالانی ها و بعد از آن ها خمینی و
خامنه ای، به رایگیری و اراده ملت معتقد نبودند. این چهار شاه و رهبر فارث، به خود
حق می دادند تا وجود و اراده ملل ساکن در این منطقه را نادیده بگیرند و آن همه
انسان را صاحب حق و حقوق انسانی ندانند. در بهترین حالت متصوره، آن ملل را
"گوسفندانی" می دانستند که باید آن ها را به دست چوپان هایی می سپردند
که خودشان صلاح می دانستند.
آیا فراموش کرده ایم که مردم در دوره
پالانی ها و ملاها حق انتخاب نماینده خود در مجلس را نداشتند و ندارند و نمی
توانستند و نمی توانند همانند دوره قاجارهای تورک، از طریق انتخاب نمایندگان واقعی
خودشان، اراده یشان را بر سیستم سیاسی، شاهی و رهبر تحمیل کنند؟
آیا از یاد برده ایم که نمایندگان مورد نظر
را شاه و یا شواری نگهبان جمهوری فارثیستان انتخاب می کردند و لیستی به دست شما و
من می دادند و می دهند تا یکی از نمایندگان انتخابی شاه و آیت الله را بنویسیم؟
آیا با توجه به این روند، انتخاب نماینده
در جمهوری فارثیستان بهتر از دوران پالانی ها نیست؟ چرا که حداقل در جمهوری
فارثیستان، یک شورایی از احمق های پیر، لیست نمایندگان مورد نظر رهبر را تهیه می
کنند ولی در زمان پالانی ها، شخص رضا خان لیست مورد نظر خود از نمایندگان را تهیه
کرده و از صندوق های آراء در می آورد.
آیا فراموش کرده ایم که رضا پالانی بیسواد
و بیسواد سیاسی، در دوران جنگ جهانی، به طرف بازنده جنگ جهانی غش کرد. رفترا او یک
رفتار ناپخته سیاسی بود که در اثر بیخردی و بی تدبیری سیاسی او و "بله قربان
گویان تحت امرش"، ممالک محروسه وارد جنگی کرد که نه تنها همه خاک و حتی
پایتخت، اشغال شد بلکه، میلیون ها کشته و صدها هزار میلیارد دلار خسارت وارد ممالک
گردید.
آیا رضا پالانی و سیاستمداران همراهش آن
قدر عاقل و دانا نبودند که از سیاست قاجار در مقابله با روس هایی که در حال اشغال
کامل ممالک محروسه بودند، درس بگیرند و مملکت را از اشغال کامل نجات دهند؟
قاجارهای تورک با سیاستی زیرکانه و
هوشیارانه، بخش مهمی از ممالک محروسه را از اشغال روس ها نجات دادند. حتی بر اساس
آموزش های رسمی در مدارس و دانشگاه های ضد تورک و ضد قاجار، می دانیم که قاجارها
13 سال با روس ها جنگیدند. یعنی مانند رضا پالانی، بدون جنگ، خونریزی و مقاومت،
کشتن و کشته شدن، تسلیم مهاجمان نشدند اما رضا پالانی و سیستم دیکتاتوریش، بدون شلیک یک گلوله، ممالک محروسه را تسلیم دشمن
کردند.
همین کافی است که بدانید که رضا پالانی،
ترسوترین شاه در منطقه بوده است. علاوه بر آن که اولین شاه بیسواد در منطقه
خاورمیانه بوده است. از یک بیسواد به قدرت رسیده چه انتظاری می توان داشت ولی از
افرادی که تحصیل کرده هستند، انتظار داریم تا مسایل را متفاوت تر از باسوادانی که
متعصب هستند، بفهمند و تحلیل کنند.
فکر نکنید که او و سیاستمداران بدون خلاقیت
او که شعار "وطنپرسی و شاه پرستیشان" گوش فلک را کر کرده بود، مجبور به
تسلیم همه کشور و حتی پایخت به قوای مهاجم خارجی بودند او و سپس پسر تاجدارش، با
رضایت تمام، اجازه دادند تا بحرین، امارات، قطر و عمان از ممالک محروسه جدا و مستقل
شودند.
آیا به خاطر می آورید که در دوران قاجار، بحرین،
امارات، قطر و عمان بخشی از ممالک محروسه بودند که توسط تورکان محافظت می شدند؟
آیا می دانید که پالانی های قهرمان (!) آن
سرزمین ها را با دستان نابخرد و غیر سیاسی خودشان از ممالک محروسه جدا کردند؟ یا
تصور می کنند، برای آن ها قهرمانی ها نشان دادند؟
اما مطمئن هستم که شما نمی توانید خودتان را از
زیر سایه سنگین شعارهای مغزشویانه یک قرنی بیرون بیاورید و باور کنید که چنین
اتفاقاتی در دوران رضا پالانی و پسرش رخ داده است.
مغز شویی سیستماتیک شما و من، چنان دقیق و
حساب شده انجام گرفته است که از این گونه حوادث تاریخی و صدها چنین مواردی بی خبر
تشریف داریم.
اگر هم کسی، این نقاط در تاریکی نگه داشته
شده را هم برایمان بازگو کند، قبول نمی کنیم. چرا این همه به یک رژیم متعصب هستیم؟
چه منافعی، دفاع از چنان رژیمی برای ما دارد؟
رضا پالانی به قتل عام فرهنگی بسیار گسترده
ای هم دست زد. او، زبان ملل تورک و عرب را، حتی در وطن های خودشان، غیر قانونی
اعلام کرد. شواهد تاریخی نشان می دهد که ضد تورک و ضد عرب بودن پالانی ها به دیگر
ملل سرایت نکرده است.
رضا پالانی چون درکی و شناختی از پروسه
توسعه و توسعه یافتگی و همچنین توسعه یافتگی در کشورهای غربی، نقش سواد و آموزش
علمی در توسعه، در ذهن خود نداشت، راه را کج رفت. بنای کج فکری او، هنوز هم در
مسیر کج خود می رود.
او توسعه را نه در آزادی (ضد دیکتاتوری)،
ترویج مطبوعات آزاد، قوانین توسعه زا، افکار و اندیشه های خلاق و زاینده و منتقد،
دموکراسی، حقوق بشر، اراده ملت و ... نمی دید بلکه چنان رفتار و اندیشه هایی را
موجب تضعیف قدرت پالانیش می دانست. برای همین هم توسعه را بر اساس توصیه مشاورانش
"غربی شدن از نوک پا تا فرق سر" می دانست.
بر اساس تعریف توسعه در زمان رضا پالانی ها،
اگر افراد ملل، کلاه، کفش و پوشش خودشان را تغییر می دادند، توسعه در جامعه رخ می
داد.
رضا پالانی، بر اساس این اندیشه اش که هنوز
هم بسیاری از فارث ها، توسعه را چنان می فهمند، حق انتخاب آزاد لباس و پوشاک را،
در مرحله اول از مردان، گرفت و آنان را مجبور کرد تا "کلاه" تاریخیشان
را از سرشان بردارند و "کلاه فرنگی" بر سرشان بگذارند.
بر اساس یک فرمان دیکتاتور، همه مردان
مجبور شدند تا تغییر لباس داده و یک شبه، غربی شده و توسعه یابند. اما چندی نگذشت
که خود رضا پالانی به اشتباهش پی برد و از تصمیم خودش منصرف شد و آن را خطا یافت.
برای همین، در تصمیمی دیگر، فرمان داد تا
همه مردان، کلاه فرنگی را گنار گذاشته و از توسعه به سبک فرنگی یا غربی به توسعه
به سبک "پالانی" (پهلوی) روی برگردانند. همه مردان مجبور شدند تا در عرض
تغییر یک فرمان علیجناب دیکتاتورخان!، از غربی شدن پشیمان گشته، پالانی شده و
توسعه به سبک پالانی بیابند.
رضا پالانی در خیانتی دیگر، به تصور این که
اگر به همه انسان های ممالک محروسه، یک زبان، یک تاریخ، یک وطن، یک نژاد، یک خون،
و ... تزریق و تحمیل شود، آن ها مترقی شده و توسعه خواهند یافت، زبان و تاریخ و
... فارث را به همه انسان ها تزریق کرد.
او در تصور عقب مانده و احمقانه اش، فکر می
کرد که توسعه انسان ها، جامعه، اقتصاد و ... از رهگذر تغییر زبان، فرهنگ، تاریخ،
تمدن، هنر، موسیقی و ... از تورکی و عربی به فارثی رخ خواهد داد. برای همین هم،
پایه های سیاست و کشورداری او بر ضدیت با تورک و عرب ریخته شد که تا امروز هم
داوام یافته است. هنوز و پس از یک قرن هم تلاش می کنند تا زبان و تاریخ، هنر،
تمدن، و ... تورک و عرب را از بین ببرند و بر ملل تورک و عرب، ناداشته های زبانی،
تاریخی، هنری، تمدنی و ... جعلی پانفارثیسم را تحمیل و تزریق نمایند.
در همین مرحله بود که توسعه انسانی و غربی
شدن انسان ملل ممالک محروسه را در تغییر "نام" و "اسم" فرد
فرد انسان ها از تورکی و عربی به فارسی دید. طبق دستوری، همه مردان را مجبور کرد
تا از دولت او برای خودشان "سجلی" دریافت دارند و نام خود، زن و فرزندانشان
را بر اساس سیستم فارثی ثبت کنند.
همه ملل چنان کردند که دیکتاتور خواسته بود
اما نه تغییر کلاه، نه تغییر زبان رسمی، نه ... روشنفکری و توسعه را به ارمغان
نیاورد.
رضا پالانی در دستوری دیگر، امر کرد تا همه
مردان لباس های سنتی و تاریخی و بومی خودشان را که بر اساس تجارب تاریخی و
جغرافیایی و حتی دینی تکامل یافته و مورد پذیرش ملل قرار گرفته بود را تغییر دهند
و به سبکی لباس بپوشند که غربی ها لباس می شوشیدند.
در پی این فرمان برای توسعه مردان جامعه، هیچ
مردی حق آزادی پوشیدن لباس پدرانش را نداشت. هیج مردی حق نداشت کفشی را بپوشد که
دست دوز هموطنان خودش بود. هیج مردی حق نداشت تا لباس های دوخت همشریان و هم
ولایتی هایش را بپوشد.
اگر فردی لباس پدرانش را می پوشید، عقب مانده
جلوه می کرد. هر کسی باید برای گریز از برچسب عقب ماندگی و ارتجاع، باید پارچه های
خارجی می خریدند و از صنایع و تولید کننده داخلی خرید نمی کردند.
باید خیاط های خارجی کت و شلور آن ها را می
دوخت. باید خارجی ها او را به شکل انسان مدرن توسعه یافته در می آوردند. یکبار خدا
آن ها را حلق کرده بود و بار دوم، غربی ها و رضا قلدر ("دیکتاتور" در
زبان های غربی) آن ها و اقتصادشان را از نو خلق می کردند.
برای همین بود که غربی ها و رضا پالانی،
دست در دستان هم، انسان مصرف کننده و مقلد شرقی را در این مناطق ترسیم و خلق کردند.
اما باز هم توسعه رخ نداد. یک جای توسعه می
لنگید و هنوز به تولید کننده داخلی و سرمایه گذار بومی قدرتی و رمقی هر چند ناچیز،
می داد. رضاخان نفهم و عقب مانده، آخرین ضربه کاری را هم به جوامع ما زد.
او زنان جامعه که برزگترین و گسترده ترین
قشر مصرف کننده بوده اند و هستند را هم در مسیر توسعه ذهنی خود قرار داد. از آن پس،
هیچ زنی حق نداشت، لباس رنگارنگ و تاریخی-بومی خودش را بر تن کند. چرا که رضا
پالانی علت عقب ماندگی ممالک محروسه را که حالا دیگر"ایران" می نامید،
در پوشش و لباس سنتی زنان یافته بود. اگر لباس زبان از بومی-ملی، به غربی بدل می
شد و شبیه غربی ها می پوشیدند، جامعه توسعه یافته می شد.
رضا پالانی، حرکت خود را بر ضد
"حجاب" پایه ریزی کرد و چنان نشان داد که حرکت سیاسی او، آزادی زن از
"دین" را نشانه رفته است. در حالی که لباس زنان آن دوران، دینی نبود
بلکه برآمده از تکوینی تاریخی و جغرافیایی- ملی بوده است.
با این سیاست توسعه یافتگی رضا پالانی،
تولید کننده داخلی و صنایع و خدمات وابسته به آن ها قتل عام شدند و صنایع خارجی بیش
از بیش قوت و قدرت گرفتند و به جای تولید داخلی، واردات از خارج رشد کرد. خون تازه
ای که باید به تولید کننده داخلی تزریق می شد، به رگ ها تولید کننده خارجی رفت.
در پی آن هم، ژورنال های مد کفش، لباس و
پوشاک، رنگ مو، لاک، و ماتیک و ... غرب، "تقلید" را به جوامع ما به
ارمغان آوردند. در پی توسعه یافتگی پالانی مردان، زنان هم به قافله توسعه یافته
پیوستند و به مصرف کننده مقلد از غرب بدل شدند.
حالا زنان هم مانند مردان، بخصوص زنان
روشنفکر و مردان روشنفکر فارث، ضد ملی و ضد بومی می اندیشیدند و رفتار می کردند. هر چه
رنگ و بوی ملی و قومی و منطقه ای داشت، عقب مانده و نشان عدم توسعه یافتگی بود و
روشنفکر، با آن ها مخالف بود و آن را را می کوبید و زبان و آداب و روسوم منطقه ای
ملل هم در این عقب ماندگی، مورد حمله قرار گرفتند.
منافع حاصل از واردات، آن چه که قبلا در
منطقه و بدست اهالی تولید می شد، به جیب چه کسانی می رفت و می رود؟
هدف از این سیاست های سلب حق آزادی پوشش
دلخواه مردانه و زنانه، نابودی اقتصاد ملی و بومی و وابسته کردن اقتصاد ملل به
بیگانگان و خارج نبود؟
در پی رواج تقلیدگرایی در میان زنان و
مردان و بدل شدن روشنفکری، به طرفداری "مد روز"، دانشگاه هایی هم بر
پایه همین سیاست و ادیشه و نگرش، ریخته شدند.
این دانشگاه ها در یک قرن اخیر جز مقلدان
شبه علمی، چه چیزی عاید مردم این منطقه کرده اند؟ آیا این دانشگاه هایی که بر اساس
تئوری توسعه دیکتاتورمابانه رضا پالانی توسعه یافته و در هر روستایی هم تاسیس شده
اند، یک متفکر و نظریه پرداز، تولید کرده اند؟
نه!
چرا؟
چون، از نظر رضا پالانی و پیروان
پانفارثیسم او، قرار بر توسعه انسان و فکر نقاد او نبوده و نیست. قرار بر آن بوده
که آن همه دانشگاه، بر "تقلید" و پرورش "مقلد" تاکید کنند.
"مونتاژ" در هر زمینه ای، هدف آن
همه آموزش و صرف عمر دانش آموزان و دانشجویان بوده است.
می توانم ادعا کنم که اگر در جوامع کنونی
ما، کسی اختراعی داشته و یا نظریه ای را مطرح کرده است، از آن دانشگاه ها بیرون
نیامده است. این مخترعان و نوآوران در هر زمینه ای که رشد کرده اند، درس ناخوانده
یا ترک تحصیل کردگان بوده اند که توانایی ارائه نظریه و تئوری دارند.
چرا که بیسوادان و یا کم سوادان، هنوز،
توسط آموزش های رسمی و دانشگاهی، به سلاخ خانه علمی و فکری به نام دانشگاه نرفته
اند تا به هنگام خروج از آن ماشین، به مقلدی صرف بدل شوند.
باز هم یاد آوری می کنم که اگر همه اقدامات ضد
ملل تورک، عرب، بلوچ، تورکمن، لر، بختیاری، گیلکی و مازنی، خراسانی، کورد و ... رضا
قلدر را هم نادیده بگیریم که نمی توانیم نادیده بگیریم، رضا پالانی با دیکتاتوری
خود مسیر حرکت دموکراتیک ملل ممالک محروسه را به سمت دروغ تاریخی تغییر داد.
رضا قلدر، همه ملل را از مولد و صادر
کننده، به مصرف کننده و مقلد غربی بدل کرد.
با این حال، همه ما باور کردیم که
"روشنفکریم" و توسعه یافته ایم. به فریبی که خورده بودیم، جاهل ماندیم.
چرا؟
چون، دولت و سیستمی که همه ما مقلدان و
فریب خوردگان را اداره می کرد، همه ما را استخدام کرده بود و نانی در بشقاب ما می
گذاشت. ما دردی نداشتیم که برای درمانش از دایره تنگ تقلید غرب و روشنفکری خرگونه،
با چشمانی بسته با کاغذها و نوشته های دانشگاهی، دور سنگ آسیاب نچرخیم و راه حلی
برای فرار از این وضع پیدا کنیم.
رضا پالانی قانون اساسی مشروطه را "کان لم
یکن" تلقی کرد. از آن پس تا به امروز، بی مقدار و بی ارزش خواندن قانون و
قانون اساسی، مد روز شد. هر کسی بر سر قدرت رسید، اول از همه، به قانون تاخت.
قانون را بی ارج و قیمت کرد تا بتواند، دیکتاتوری خودش را بنا نهد.
برای همین است که آن اصول قانون اساسی و
قوانین عادی که بر حق رهبر یا شاه تاکید می کرد و می کند، پر رنگتر شده و با شدت
هم به اجرا درآمده اند اما هر اصلی از اصول قانون اساسی و هر ماده ای از قوانین
عادی که در آن بر حقوق ملل، اقوام، مردم و مقلدان اشاره شده باشد، هرگز اجرا نشده
و هر کسی هم خواستار اجرای آن شده است، قبل از خود حکومت، خرهایی که کتاب های
دانشگاهی را حمل می کردند، به آن نقادان و جسور زنان و جسور مردان بر آشفته اند.
چرا؟
چون، این خواسته ها، در تضاد با آن چه در
ذهن من و شما تزریق شده بود، قرار داشت.
خر روشنفکران، مقلدانی بودند که نمی توانستند در خارج از چهار چوب مد روز و
مورد تایید غرب، پیش بروند. حتی در بسیاری از موارد، مد روز غرب هم مورد قبول
خرفکران هم نبود. بلکه آن چه آموزش رسمی، به هنگام شستن ذهن و مغز آنان در مدارس و
دانشگاه ها، به آن ها تزریق کرده بود، ملاک سنجش و پذیرش یا عدم قبولشان بوده و
است. آن ها منافع سیاسی و ملی را نه بر اساس ذهن آزاد از تقلید خودشان بلکه بر
اساس ملاکی که سیستم آموزش رسمی به آن ها داده اند و از قضا درست هم نیست، می
سنجند.
با آن که به ظاهر، رضا پالانی بر ضدیت با
دین و حوزه های علمیه تاکید می کرد و همه هم آن را قبول و باور کرده ایم، اما بهتر
است بدانیم که به موازات قدرت گرفتن قدرت سیاسی در دستان رضا پالانی در طهران،
مردی از بروجود، با نام "بروجردی" هم شهر قم را به مانند دوره ساسانی که
مرکز دین رسمی حکومت ساسانیان بود، به مرکز دین رسمی رضا دیکتاتور (قلدر) بدل کرد.
آموزش دینی هم از ولایات و ممالک مسلمان،
در قم تجمیع شد تا ملای فارث، هر آن چه اراده سیاسی و دینی او می طلبد را بر ذهن
طلبه دینی تزریق کند و طلبه را هم که تا دیروز جسور و شورشی بود، مقلد بار آورد تا
او به نام دین، همه را به تقلید فرا خواند.
این حادثه، همان اتفاقی بود که در دانشگاه
رضاپالانی ساخته، رخ داده بود و جوانان را
به فارغ التحصیلانی مقلد بدل می کرد.
حوزه های علمیه ساخته رضا پالانی هم با
طلبه ها همان کار را کردند تا به نام دین و دولت، به نام دین و علم، در دانشگاه و
حوزه علمیه، مردم را به دره مقلد شدن و تقلید زدگی برانند.
آن چه که باید از آن پس، از این دو بال
جامعه علمی و دینی بیرون می آمد، تقلید و کشتار قوه "خلاقه" و
"جسارت" و "ملی" و " بومی" بودن بود. "زنده
بادتقلید و مقلد" شعار سیاست آموزشی و تربیتی، حوزه و دانشگاه بوده و است.
آیا امیدی ره رهایی از سلطه این دو ماشین الیناسیون و از خود بیخود سازی وجود
دارد؟
نه! باور نمی کنم.
اگر روزی بخواهیم (تمامی ملل) توسعه
بیابیم، باید از شر دو نهاد شبهه علمی
"دانشگاه" و " حوزه علمیه" رها شویم. تا زمانی که مقلد کتاب
ها، نوشته ها، مقالات، تحقیقات و استادان و ... این دو نهاد آموزش رسمی باشیم و
رهایی و توسعه و آزادی خودمان را در آن ها جستجو کنیم، توسعه رخ نخواهد داد. آزاد
نخواهیم شد.
بلکه بر عمق تقلیدگرایی ما افزوده خواهد
شد. باید همه بر کتاب هایی که در این دو نهاد تولید شده است، خط بطلان کشید و کتاب
های تولیدی آن ها را به موزه ای با عنوان "موزه شستشوی مغزی انسان برای تولید
مقلد" نگهداری کنیم تا هر کس با دیدن آن ها پی ببرد که چطور با نام علم و
دین، یک قرن ما را هیپنوتیزم کرده و به کج راهه ها برده اند . ما را از مسیری که
تورکان قاجار برای توسعه و ترقی انسان و جامعه ترسیم کرده بودند، دور کرده اند.
رضا پالانی در جنایتی دیگر پس از حمله به
تاریخ و تمدن ملل تورک و عرب، دست بکار ساختن تاریخی جدید برای فارث ها و سپس به جعل تاریخ مللی که باید در آینده
فارثیزه می شدند، زدند.
رضا پالانی و همکارانش، فارثیسم و تاریخ
دورغ هخامنشیان و کوروش را بر ملل ساکن در عیران کنونی تزریق کردند. در سایه شوم و
سنگین قلدری او، در سایه نانی که هر کسی از این راه بدست می آورد، در سایه تبلیغان
قهرمانانه در رسانه ها برای تحمیل آن به مردم، در سایه تبلیغ پذیرش آن به عنوان
ملاک "روشنفکری"، در سایه نشان دادن افرادی که قبول نمی کردند به عنوان
"امل"، "عقب مانده" و "ارتجاع و مرتجع"، و در سایه زور رسانه ها و دانشگاه و حوزه های
علمیه، آن دروغ را به میلیون فارغ تحصیل تحمیل کرده و همه آن داستان های جعلی و
ساختگی را باوراندند.
رهایی از دروغ هایی که دانشگاه و حوزه
علمیه در دو عرصه دینی و علمی جامعه بافته اند و بخورد من و شما داده اند، بسیاز
دشوار و ناراحت کننده است. گذر ما از عقب ماندگی و رهایی از دورغ هایی که هضم کرده
ایم، تنها از طریق جسارت ما بر شکستن دیوارهای جعل و تاریخ و علم ودین تحریف شده می
گذرد.
انصافعلی عدایت
تورنتو-کانادا
دوازهم سپتامبر 2016
hedayat222@yahoo.com
çox gözel bir yazi
ReplyDeleteçox sağolun
ReplyDelete