چرا من پان تورکم؟
انصافعلی هدایت
هفتم سپتامبر 2016
تورنتو-کانادا
می دانیم که
"پان" بودن، به معنی "عاشق" و "طرفدار" بودن و عشق ورزیدن است.
من اگر پان تورکم، یعنی عاشق ملت تورک خودم هستم. من عاشق فرانسوی، آلمانی، عرب،
فارث، آمریکایی و ... نیستم! عاشق تورکم!
چرا؟
چون، خون و پوست و
استخوان من، از ذرات تورک ساخته شده اند. سلول هایم تورک هستند و ژن هایم تورک هستند. دی
ان ای هایم فریاد می زنند: "من تورک هستم!"
می خواهی خودم نباشم؟
می خواهی خودم را انکار کنم؟
می خواهی کی باشم؟
تو چه حقی داری که می خواهی من آنی
نباشم که هستم؟
تو چه حقی داری از من بخواهی که پان تورک نباشم؟
تو چه حقی داری که
من و سلول ها، ژن ها و دی ان ای هایم را زیر سوال ببری؟
تو با کدامین حق و جسارت
احمقانه، بخودت اجازه می دهی که پان و عاشق بودن من به خودم و ملت تورکم را زیر
سوال ببری؟
این افکار احمقانه را چه طور در کاسه پوچ سرت جا داده ای؟
تو با حمله به
"پان تورک" بودن من، می خواهی، پان چه باشم؟
تو پان چه هستی؟
از نوشته
هایت بر می آید که که پان فارث هستی! پان عیران هستی! پان دیکتاتور هستی! و ضد تورکم هستی. یعنی، نژاد پرست پستی هستی که مانند زالو و خون آشام، با مکیدن خون دیگران سر می کنی.
باز هم تکرار می کنم:
افتخار می کنم که پان تورکم و عاشق آزربایجان و ملت تورک آزربایجان هستم.
از طرف دیگر، بی نهایت
خوشحالم که فارث نیستم و پان فارس عقب مانده، عاشق دیکتاتوری و منکر حقوق و اراده
ملل تورک، عرب، بلوچ، تورکمان، گیلک، مازنی، بندری، کوردی و ... هم نیستم.
هاااا .... من پان
تورکتم!
مگر تو پان دیکتاتوری نیستی؟ مگر تو همان پان فارث نیستی که حقوق و اراده و
خواست انسان ها برایت مهم نیست؟ چرا که تنها خودت، فارث ها و عیران برایت مهمند. این، یعنی پان.
برای
همین است که من امیدی به آینده
ممالک و مللی با نام "عیران" و "عیرانی" ندارم. امید ندارم که
روزی قوم فارث توسعه یابد، به آزادی برسد، به حقوق بشر دست یابد، دموکراسی را بدست
آورد، به حقوق فردی و جمعی انسان ها سر خم کند، به اراده فردی و جمعی فرزندان آدم
تکریم کند. چرا که این ها، با منافع تو در تضاد است.
چون منافع تو در تاریکی
دیکتاتوری تامین می شود. چون، خواست و آرزوی قبلی پانفارثیسم و پانعیرانیسم،
دیکتاتوری است. برای همین هم باید، کشوری با نام عیران از بین برود تا نه تنها ملل
تورک، عرب، بلوچ، تورکمان، گیلک، مازنی، بندری، کوردی و ... به آزادی، دموکراسی،
حقوق بشربرسند و توسعه یابند، تکریم ببینند، بلکه خود پان فارثیسم هم اززندان و تار خود
تنیده اش، رها و آزاد شود. شاید در چنین روزی، بتواند مزه آزادی، دموکراسی، حقوق
بشر و اراده انسانی را مزه کند.
تا چنان روزی، تنها راه پیش روی پان فارثیسم و پانعیرانیسم، به دیکتاتوری خیم می شود. تا بخواهد تقی به توقی (در عرصه های سیاسی، اجتماعی، فکری، دینی، اقتصادی، و ...) بخورد، به "دیکتاتوری" پناهنده می شوند.
برای این که
دیکتاتوری در فارسیستان و دیگر ممالک استعماری فارثیسم، دوباره مستقر نشود، بهتر و
عاقلانه تر آن خواهد بود که عیران کنونی به چند کشور با ملیت های متفاوت تجزیه شود
تا هر کشور و ملتی بتواند با تکیه به منابع زیر زمینی، رو زمینی، انسانی، علمی و
اقتصادی، تاریخی و ... خویش، سیستم سیاسی، حقوقی، آموزشی، دینی، اقتصادی، امنیتی و
... خودش را از نو و بر پایه داشته هایش، سازماندهی کند.
اگر نفت الاحواز در اختیار پالانی ها و آیات الشیاطین فارث نبود و این دو سلسله یک قرنی هم مانند قاجاریه مجبور بودند با تکیه بر ملل مختلف راه بروند، سیستم سیاسی کنونی، بسیار متفاوت تر از اینی که هست، می بود اما پول نفت الاحواز، پانفارثیسم و پانعیرانیسم را مغرور کرد و برایشان ارمغانی جز مغز جامد و واردات (تقلیدی از غرب و شرق) و دیکتاتوری، ثمری نیاورد.
برای همین بود که
مفاهیم و پدیده های رخ داده در غرب را اشتباهی فهمیدند و کج راهه رفتند. به جای تاکید
بر توسعه انسانی، بر ظواهر تاکید کردند. چرا که اهل غور در عمق نبودند و بیسواد و نا
آگاه از عمق ماجرا بودند. دیکتاتوری هم به او یاری داد تا کودکی هم حسارت کرده نگوید
که "چرا لختی و لباس به تن نداری؟" تا شاه و رهبر به هوش آید که خیلی
بیراهه رفته است.
به جای توسعه زیر
بناها و توسعه انسانی، بر کشف حجاب و سلب اختیار از زنان جامعه همت گذاشت. پانعیرانیسم
و پانفارثیسم: همه رهبران، سیاستمداران، روشنفکران، استادان دانشگاه و ... فکر می
کردند، اگر زنان جامعه و سنت زده، لباس غربی بپوشند، ران ها و موهایشان را بیرون
بگذارند، جامعه سنتی و توسعه نیافته، یک شبه و با امر شاهی، مانند سربازخانه و
پادگان، رفتار خواهد کرد و به غرب بدل خواهد شد.
با همین ساده دلی، به زنان: قربانیان سنت و ترقی
شاهی، اجازه ندادند تا پوشش دلخواهشان را خود زنان انتخاب کنند.مردان برایشان انتخاب کردند.
این نوع رفتار و تلاش
برای درک غلط زمینه های توسعه در غرب، تنها به تغییر لباس زنان محدود نشده و تنها
اراده و آزادی زنان در تعیین نوع لباسشان را هدف نگرفت بلکه خیلی پیشتر از
زنان، توسعه در ممالک محروسه را در سلب
آزادی مردان در انتخاب نوع لباس و کلاه، کفس و ریش و ... دیده بوده و در عمل اجرا می کردند.
توسعه، تجدد یا ترقی
در اجبار به پوشش یک لباس معین و مورد نظر حکومت، یا سلب آزادی و اختیار افراد درانتخاب
پوشش، نیست. باید به حق انتخاب هر فرد و هر مجموعه انسانی احترام گذاشت: چه زن باشد یا مرد.
پدیده سیاسی، اجتماعی،
دینی، اقتصادی، تجارت انحصاری، واردات، و ... در باره "کشف حجاب" مردانه و در مرحله بعد، زنانه، (بهتر
آن است که بگوییم) در باره "سلب حق آزادی در انتخاب نوع لباس"، نوع دیدگاه و نگرش روشنفکر فارث و سیاستمداران عیران
آن وقت و عیران کنونی را نشان می دهد که "توسعه" و "پیشرفت"
را در "اجبار" به نوعی از پوشش زنانه یا مردانه می دیدند و می بینند.
این دسته از
روشنفکران و سیاستمداران و دانشگاهیان عیرانی، تصور می کردند و تصور می کنند که با
تغییر نوع پوشش در مردان و زنان جامعه، ملتی مترقی پدیدار خواهد شد. نوعی نفهمی و کج
فهمی عجیبی بوده و است.
رضا پالانی و فرزندش
از 1299 تا 1357 و سپس خمینی و خامنه ای به اجبار، مردان و زنان را به یک نوع پوشش،
مجبور کردند و حق آزادی و اختیار را از همه مردان و زنان جامعه سلب کردند.
با همه زور سرباز و
سرنیزه و ملا و احادیث جعلی پانفارثیسم، نتوانستند در هیچ کدام از آن دوره ها انسان مورد نظر
خودشان را پدید آورند و توسعه ای اتفاق نیفتاد.
چون، توسعه یک جامعه،
از مسیر توسعه فرد و افراد انسانی می گذرد و به میزان تغییر لباس و ریش و سبیل و کفش افراد وابسته نیست
بلکه بر میزان درک و تفکر، اراده آزادانه و
رهایی از ترس انسان ها از مجازات وابسته است. توسعه انسانی، به میزان خلاقیتی های
افراد وابستگی دارد.به میزان توسعه اقتصادی و آموزشی آن ها وابسته است.
توسعه در همه معیارهای
سنجش توسعه، به میزان و عمق آزادی در جامعه وابسته است.
رضا پالانی، قبل از
این که به فکر توسعه "زنان" جامعه بیفتد، راه توسعه عیران را در تغییر
نوع "ریش"، "سبیل"، "کلاه"، "نوع لباس
مردانه"، "کفش ورنی" و ... می دید.
پانفارثیسم و پانعیرانیسم تصور
می کردند که با تغییر ریش، سبیل، کلاه و تن پوش مردانه، جامعه از "سنت"
رها خواهد شد و رهایی از چنبره سنت، همان توسعه و ترقی است.
چرا که حتی توانایی
تصور آن را نداشتند که ملل غربی در تنوع لباس های مردانه و زنانه (حتی به شکل لباس
های سنتی)، بسیار متنوع تر از ملل ساکن ممالک محروسه بوده اند و هستند.
برعکس، رهبران و
سیاستمداران و دانشگاهیان پانفارثیسم و پانعیرانیسم تصور می کردند که چون در
فرانسه یا آلمان و یا در انگلستان، مردم دارای چنان لباس و کراوات هایی هستند و
دارای جامعه ای پیشرفته هستند، پس اگر اتباع عیران هم چنان کلاه، لباش، کفشی به پا
کنند، به همان میزان توسعه خواهند یافت. نگرشی که به انحصار تجارت این اقلام "توسعه" انجامید.
این رهبران سیاسی و
فکری پانفارثیسم، جامعه انسانی را "نوعی تابلوی نقاشی" می دیدند که رهبران
سیاسی و فکری آن، می توانند، آن ها را به دلخواه خودشان رنگ کنند و به نمایش
بگذارند. اما توسعه هر جامعه انسانی، به میزان رشد علم، اقتصاد، تکنولوژی، آزادی، احترام به توانایی
و اراده و خلاقیت فکری و فنی فردی و جمعی انسان ها و ... نیاز دارد تا در مسیر
تغییر، بیفتد.
من، یک پان تورکم و به
آزادی عقیده و باور انسان ها معتقد هستم و افتخار هم می کنم که با هر نوع
دیکتاتوری دینی و دیکتاتوری ضد دینی، دیکتاتوری سیاسی، دیکتاتوری فرهنگی و دیکتاتوری ...
مخالف هستم.
شما می توانید،
مسجدها را، امام زاده ها را و ... را در سر هر کوچه، هر شهر و هر روستا منفجر کنید.
می توانید با انفجار آن ها، هزاران بیلیارد دلار سرمایه های مادی که در طول ده ها
بلکه صدها سال و بتدریج انباشته شده بود را از بین ببرید اما توسعه انسانی رخ نخواهد داد.
چرا که با انفجار هر
مسجد یا منبر و امام زاده ای، ده ها امام زاده در قلب انسان ها (حتی بی دین ها) خواهید
ساخت. با این معبدهای درونی چه خواهید کرد؟ نیزه ها، زندان ها و مواد منفجره
شما به این معبدهای درونی انسان ها راه نخواهند یافت. در اینجا چه خاکی بر سرتان خواهید ریخت؟
توسعه و ترقی با انفجار رخ نمی دهد. توسعه
انسانی با آگاهانیدن و آگاه شدن و ایجاد شک و تردید علمی، با سوال و پاسخ، رخ می
دهد.
من، زمانی می خواستم در
همین شهر تورنتو، خانه یا آپارتمانی بخرم. یک همشهری خوب تورکم، در مدت سه ماه، من را به صدها
خانه و آپارتمان برد. خانه ها و کاندوهای سر به فلک کشیده ای را دیدم که در بسیاری
از واحدهایش، انسان شرقی که از شرق فرار کرده و به غرب آمده بود، در گوشه بسیار
کوچکی که تنها برای یک تن جا داشت، "معبدی" ساخته بود. شمع روشن کرده بود و ...
دیکتاتوری کمونیسم،
با عین همان دیدگاه دیکتاتوروار پانفارث های پانعیرانیست، همه مساجد را بست و به
طویل بدل کرد، کلیساها را هم، کنیسه ها را هم ولی "معابدی" که بعد از
چندی در دل انسان ها روییدند، بلوک شرق را ویرانه ساختند و همان معبدهای طویله شده
را از نو ولی با شکوهتر و پر زرق تر و پر برق تر از قبل برافراشتند.
توسعه انسانی نه از
راه دیکتاتوری است، نه از راه مبارزه با دین است.
غرب هم ضد دین نیست؛
سکولار است. بر عکس آن چه پانفارثیسم و پانعیرانیسم می گوید، دین، در غرب هم در
عرصه اجتماعی، نقش مهم تری دارد. حتی در سیاست هم تاثیر می گذارد اما عاقلانه تر
از گذشته و درس آموخته از صدها سال تجربه.
Comments
Post a Comment