نقش و جایگاه سیاسی اکبر اعلمی در آینده ایران




نقش و جایگاه سیاسی اکبر اعلمی در آینده ایران


اعلمی هم می داند که آزادی و دموکراسی در ایران زاده و رشد نخواهد کرد. مگر این که قدرت از دستان تهران و مرکز بدر آمده و تکه تکه شده و در میان ایالت ها توزیع شود. ملت های ایرانی در همه جای جای آن خود را صاحبان و مسئولان همه امور سیاسی و غیرسیاسی بدانند. در آن شرایط، چون قدرت یکدست نخواهد بود و نخواهد توانست خواست های مردم در ایالت ها را سرکوب کند، به خواست مردمی که در پی دموکراسی، آزادی، انتخابات آزاد، قوانین و اقتصاد در خور خودشان هستند ، تن خواهد داد. اما در صورتی که قدرت در دستان مرکز باشد و...
روزنامه نگار آزاد و مستقل
کانادا – تورنتو
تلفن: 0014164978070
اکبر اعلمی را از همین چند روز قبل نمی شناسم. با هم در روزنامه سلام کار می کردیم. ما تنها ترک های آن روزنامه اصلاح طلب بودیم. البته علاوه بر این که دبیر یکی از سرویس های روزنامه بود، عضو شورای سردبیری آن هم بود. من در همان زمان، دانشجوی روزنامه نگاری دانشگاه علامه طباطبایی بودم که همزمان در آن روزنامه هم در سرویش گزارش و خبر، کار می کردم.
روزنامه سلام هم تنها تریبونی بود که می توانستیم در آن بنویسیم. وقتی اولین بخش گزارش من با عنوان "زهر می چشانیم به کام خود زندگانی را" در تاریخ 18 آبان 1375 منتشر شد، روزنامه کیهان، هفته نامه یا لثارات الحسین، رسالت و ... در سرمقاله ها و مقاله هایشان به من حمله های بسیار شدیدی کردند. انصار حزب الله و روحانی های سازمان تبلیغات اسلامی، به اعتراض و راهپیمایی علیه من و تهدید روزنامه سلام پرداختند. در شماره دوم آن گزارش، نام نویسنده حذف شد. در شماره بعدی، اعلام شد که از حق نوشتن در روزنامه سلام محروم شده ام. در روز دهم بعد از آن بود که روزنامه سلام در جلسه شورای سردبیری تسلیم فشارهای معترضان شده و من را از روزنامه اخراج کرد. در آن زمان تنها کسی که پیام حمایت آمیزی برایم فرستاد، فرج سرکوهی بود که دو سه روز بعد، دستگیر و زندانی شد.
بنا به شنیده هایم، اعلمی آخرین فردی بود که در آن جلسه به اخراج من از روزنامه سلام رای داده بود. از این بابت از او دلخور بودم و تصور می کردم که از من بابت گزارش هایی که علیه بنیاد شهید انقلاب اسلامی منتشر کرده بودم، دلخور بود و انتقام گرفته بود. او در آن زمان مسئول بخش تحقیقات آن بنیاد بود.
با وجود این دلخوری، اعتراف می کنم که من در میان اصلاح طلبان ایران تنها به صداقت دو تن شک ندارم: اکبر اعلمی و عباس عبدی. این دو، اصلاح طلبان واقعی بودند و هستند و در قالب اصلاح طلبان حکومتی نمی گنجند.
از همان دوران روزنامه سلام حس می کردم که اعلمی در پی کسب قدرت است و کاندیدای ریاست جمهوری خواهد شد. بسیاری از دوستانم از این فکر من آگاه بودند. اما شورای نگبان برای دومین بار صلاحیت او را رد کرد تا نتواند به عنوان یک ساختار شکن و ترک ایرانی با همان خصوصیت های روانی و اجتماعی معترض و آرمانگرا، به ریاست جمهوری برسد.
واقعیت از نظر من، آن است که اکبر اعلمی سیاستمداری از گونه ستارخانی است. او یک شورشی است. ساختار شکن بوده و تسلیم ناپذیر است. اعلمی کسی است که می توان تا حدود 90 درصد به او اعتماد کرد. بر عکس تعداد زیادی از نمایندگان مجلس، وزراء، صاحب منصبان حکومتی که هم به فساد مالی و هم به فساد اخلاقی و ناموسی گرفتار هستند، اعلمی آدم سالمی است.
دفتر نمایندگیش در تبریز در نزدیکی بازار تبریز در طبقه فوقانی داروخانه جالینوس مستقر بود. به ایستگاه های مرکزی شرکت واحد اتوبوسرانی هم نزدیک بود تا هر درمانده ای بتواند به دفتر او رفته و بدون گذر از ایست و بازرسی های بدنی، با او گفتگو کند. او تنها نماینده مردم تبریز و آذربایجان بود که محافظ نداشت و در آخر هر هفته و ایام تعطیلات عمومی، به تنهایی در خیابان های شهر قدم می زد. از همان قماش مردم کوچه و بازار بود. در هشت سال نمایندگیش، پول و ثروتی نیندوخت. به فساد اخلاقی مبتلا نشد و به ناموس مردم چشم ندوخت. با زن مردم زنا نکرد.
بر عکس دیگران که از سر صدقه نمایندگی مردم، میلیاردر شده اند، او ثروتی ندارد. دیگر نمایندگان و مسئولان، چون از رانت های حکومتی و رشوه های گسترده استفاده کرده اند، زبانشان کوتاه است. نمی توانند افشاگری کنند. چون خودشان و اعمال خلافشان افشا می شوند. ثروت های باد آوردیشان به باد می رود.
اما اعلمی از این قماش نبود و نیست. اعلمی مرد خدمت به ایرانیان بوده و هست. می توانم ادعا کنم که در میان کاندیداهای ریاست جمهوری، تنها کسی است که به طمع مال و ثروت کاندیدا نشده بود. اتفاقا مشکل او هم همین بود و است. چون آلوده نیست، وصله ناجوری در میان آلوده ها است. او با بده و بستان های پشت پرده غریبه است. نمی تواند آن ها را دیده و ساکت بماند. برای همین هم باید این وصله ناجوری که ممکن است روزی دهان باز کرده و پته همه را به روی آب بریزد، کنار گذاشته شود. او مهره ای است که درست کار می کند. چون درست کار می کند، نمی تواند در سیستم معیوب، با سیستم کنار بیاید. یا باید سیستم خود را با او تطابق بدهد و یا او خودش را با سیستم تطابق بدهد. سیسم به نفع او به کنار نمی رود. در نتیجه تنها راه مانده برای سیستم آن است که او را کنار بگذارد.
در مقابل سیستم و حکومت مرکزی چند راه وجود داشت:
1. اعلمی را رد صلاحیت کند. در این صورت ممکن است که مردم آذربایجان از این عمل حاکمیت به خشم آمده و طغیان کنند. حکومت با رد صلاحیت او، آماده پرداختن هزینه اعتراضات عمومی در آذربایجان شده است. این اعتراض ها می توانند هر آن شروع شده و گسترش یابند. نارضایتی های عمومی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی هم در همه شهرها آتش زیر خاکستر هستند. اعلمی توانایی رهبری چنین جنبشی را دارد.
2. حکومت می توانست او را در مرحله قبل از اعلام نتیجه نهایی نظر شورای نگهبان، از بین ببرد. این کار هم برای تهران پر هزینه بود. برای همین نیز این کار را انجام نداد اما می تواند در صورت وقوع هر حادثه ای در شهرهای آذربایجان، او را ترور کرده یا به قتل برساند.
3. تهران می تواند به اعتراض او بر رد صلاحیتش، جواب مثبت بدهد. صلاحیت او را تایید کند. اما آرای او به نفع کسان دیگری شمارش شوند و اعلام گردد که رای کافی نیاورده است. این کم هزینه ترین سناریوی ممکن برای تهران است تا از ظهور نیروی جدید جلو گیری کند.
4. آخرین احتمال آن است که او به ریاست جمهوری انتخاب شود. احتمال این سناریو در ایران امروز، بسیار پایین است. چرا که او وصله ناجوری بر تن سیستم معیوب خواهد بود. یا او فاسد و همکار سیستم معیوب خواهد شد و یا سیستم اصلاح خواهد شد.
باید اعتراف کنم که رد صلاحیت اعلمی هم برای او و هم برای من، به طور صد در صد معلوم و قابل پیش بینی بود.
در این مقطع چه می توان کرد؟ از اکبر اعلمی که مترود حکومت و تهران شده است، چه انتظارهایی باید داشته باشیم که او بتواند برای ملت ایران و به خصوص برای ملت آذربایجان ایران مفید و خدمتگذاری پر ثمر باشد؟
اعلمی امروز با نماینده دیروز، بسیار متفاوت است. او به طور کامل از حاکمیت بریده است. گر چه برای ایران و حاکمیت، یک دستش را داده است. معلول و جانباز جنگ ایران و عراق است. دارای درجه نظامی از بیسج هم هست اما اکنون در صف و جبهه تهران و حکومت نیست. در صف ملت به خصوص در کنارمردم آذربایجان قرار دارد. از منافع مردم دفاع می کند. می تواند یک شورش عمومی را رهبری کرده و به ثمر هم برساند. اما...
اما من به عنوان یک روزنامه نگار، از او انتظار دارم که اجازه ندهد تا در آذربایجان شورش رخ بدهد که به نفع آذربایجان نیست. او خود هم می داند که هنوز مردم ما به کمی زمان بیشتری نیاز دارند تا شکوفه هایشان، به میوه قابل برداشت تبدیل شوند. چیدن میوه کال و نارس، هدر دادن همه توان ها است.
اعلمی اکنون نه تنها در آذربایجان، بلکه در ایران هم فردی قابل اعتماد است. می تواند در جریان های آینده ایران و به ویژه آذربایجان نقش و جایگاه شایسته ای داشته باشد. او می تواند افراد و جمعیت های پراکنده را به دور هم گرد آورد. آن ها را سازمان داده و برای آینده، تربیت و آماده سازد.
چرا که او هم می داند که می توان برای چهار سال بعد، آماده تر شد. با اطمینان به پیش رفت و به نیرویی غیر قابل چشم پوش سیاسی و اجتماعی، تبدیل شد.
در این مسیر او می تواند یک حزب برای آذربایجان و آذربایجانیان تاسیس کند. کاری که در تارخ یک صد ساله اخیر آذربایجان پر سابقه است. ستارخان و باقر خان چه تشکیلاتی براه انداختند و چه خدمت سترگی به ایرانیان کردند. شیخ محمد خیابانی چه جمعیت و آزادیستانی به راه انداخت. مردم آذربایجان را به گرد هم جمع کرد و الگو و نمونه ای از یک حکومت منطقه ای را به عرصه حیات زندگی سیاسی و اجتماعی ایرانیان و اذربایجانیان آورد.
بعد به حرکت سید جعفر پیشه وری در اجرای اصل"انجمن های ایالتی و ولایتی" قانون اساسی مشروطه ایران می رسیم که خیانت پیشگان فارس و خائن به منافع ملت ایران، بر او تاختند و می تازند و نمی گویند که او در پی اجرای اصول زمین مانده و اجرا نشده قانون اساس انقلاب مشروطه بود که فرزندان آذربایجان، با خونشان به ایران پس داده و آبیاریش کرده بودند. خیانتکاران ایران و خائنان به ملت ایران، سید جعفر پیشه وری را به خاطر این که قانون اساسی مشروطه را اجرا کرد، مورد حمله قرار می دهند. آنان دانسته و ندانسته در رکاب حکومت مطلقه شاهنشاهی و فقاهتی سینه می زنند. در پی یک دیکتاتوری هستند. در پی حمله و هجوم تبلیغاتی این خائنان به وطن، هیچ وقت بسیاری از اصول قانون اساسی مشروطه ایران عملی نشد و هیچ کس جرات نکرد تا برای بدست آوردن حقوق خود، با این گروه مبارزه کنند که مبارزه با حکومت مرکزی و دیکتاتور، بسیار آسان تر از درگیری با این دسته که پیشمرگان دیکتاتوری هستند، است.
هیچ وقت، پتانسیل های دیکتاتوری قدرت مرکزی، در بین ایالت ها و ولایت ها تقسیم و توزیع نشد. موضوعی که قانون اساسی مشروطه پیش بینی کرده بود. تا به دیکتاتوری و سیستم مرکزگرایی پایان داده شود. چه کسی به ایران و ایرانیان خیانت کرده است؟ آن هایی که اجرای قانون اساسی را متوقف کرده اند یا آن هایی که برای اجرای آن و توزیع قدرت مرکزی در میان ایالت ها اقدام کرده اند؟ چه کسانی در تعمیق فرهنگ دیکتاتوری در ایران، نقش اصلی را در کنار قدرت، بازی کرده اند؟
اعلمی هم می داند که اجتماع قدرت در دستان یک فرد، یک حزب یا یک جناح، بدون نظارت دیگران و مردم، فساد خواهد آورد. این فساد تنها به دوران حکومت اسلامی محدود و محصور نمی شود. بلکه بنای غلط آن با تسلط پهلوی ها گذاشته شده است و تا ثریا هم کج خواهد رفت. مگر این که انجمن های ایالتی و ولایتی پا به عرصه حیات بگذارند که در شکل مدرن و امروزی آن، فدرالیسم خواهد بود.
اعلمی هم می داند که آزادی و دموکراسی در ایران زاده و رشد نخواهد کرد. مگر این که قدرت از دستان تهران و مرکز بدر آمده و تکه تکه شده و در میان ایالت ها توزیع شود. ملت های ایرانی در همه جای جای آن خود را صاحبان و مسئولان همه امور سیاسی و غیرسیاسی بدانند. در آن شرایط، چون قدرت یکدست نخواهد بود و نخواهد توانست خواست های مردم در ایالت ها را سرکوب کند، به خواست مردمی که در پی دموکراسی، آزادی، انتخابات آزاد، قوانین و اقتصاد در خور خودشان هستند ، تن خواهد داد. اما در صورتی که قدرت در دستان مرکز باشد و قانون ایالت ها و ولایت های ایران عملی نشود (فدرالیسم) و ایرانیانی که در اجرای آن کوشا بوده اند، خائن نامیده شوند، تلاش برای کسب حقوق و برابرای ها، دموکراسی، آزادی و ... آب در هاون کوفتن خواهد بود.
اعلمی می تواند نقش گذار در این مرحله را بازی کند. او می تواند یک حزب تمام عیار و مردمی برای مردم آذربایجان تاسیس کند. "حزب خلق مسلمان ایران" آیت الله شریعتمداری تنها در چند ماه اول تاسیس، بیش از 2 میلیون و 500 هزار عضو رسمی داشت و نمونه ای از حزب مردمی خواهد بود.
اگر اعلمی با سیاست و درایتی که دارد، به تاسیس حزبی اقدام کند، فرهنگ نوینی را در تاریخ بعد از انقلاب اسلامی ایران بنیان خواهد نهاد. چنان حزبی خواهد توانست تا درآینده ایران نقش مهمی داشته و رهبران و نمایندگان آینده ایران را به ملت تقدیم کند. او می تواند سید جعفر پیشه وری جدیدی باشد. او در صورت تاسیس چنین نهاد مدنی و مدرنی، می تواند نماینده تمام کسانی باشد که به او و جمعیتش پیوسته اند. می تواند نماینده و زبان نیازهای نه تنها آذربایجانیان باشد که نماینده کردها و عرب ها و دیگر... هم باشد. می تواند به پای میزهای مذاکره جهانی هم راه یابد.
چنین نهادی می تواند در دیگر استان ها و مناطق غیر آذربایجانی هم تاسیس شود و روی نیازهای دیگر ملت های ایرانی متمرکز شود. در آینده می تواند به عنوان یک تشکیلات سراسری و رقیب همه دیگر سازمان و احزاب کشوری سر بلند کند.
اطمینان دارم که اعلمی به این مهم بیش از من واقف است و می داند که اهمیت تاسیس چنین نهاد مدرن و الگویی در خارج از بدنه حاکمیت، کمتر از ریاست جمهوری چهارساله نخواهد بود. به عقیده من، اعلمی برای ریاست جمهوری زاده نشده است. او لیاقت ساخت ایران مدرن را دارد.














http://www.iranglobal.info/node/41712

Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر