کارکرد فهم و تفسیر جهان، بر اساس سیستم دوگانه افراط و تفریط پانفارسیسم


 

کارکرد فهم و تفسیر جهان، بر اساس سیستم دوگانه افراط و تفریط پانفارسیسم

بیر؛
تا هشتاد و هشت (88) سال قبل، کشور، دولت و ملتی به نام ایران وجود خارجی نداشته است.

ایکی؛
چطور ممکن است که اولین قوم تاریخ، ایرانیانی باشند که وجود هم نداشته اند.
به هر حال، چنین دیدگاهی نمی داند که تاریخ مهاجرت انسان‌ها از آفریقا اغاز شده است.

ائوچ؛
چطور کشور و ملل چین و هند، زیست گیاهی کرده اند و ایران جعلی، چنان زیستی نداشته، میدان رویداد های گوناگون بوده است؟
حتما پانفارس‌ها نمی دانید که هند و چین، میلیون‌ها برابر از ایران جعلی ثروتمندتر هستند.
تنها کافی است، بدانند که نوع آب و هوا و میزان بارش آن دو کشور، با منطقه خشک و کویری اقامتگاه پانفارس‌ها قابل قیاس نیست.

دؤرد؛
شما به عنوان یک پانفارس، دنیا را از نظرگاه نژادی می بینید که و درک می کنید و تفسیر می کنید.
بر اساس دیدگاه نژادپرستانه پانفارس ها، ملل غیر فارس، ارزش انسانی ندارند.
پانفارس‌ها فکر می‌کنند که تنها دیدگاه آن‌هاست که به زندگانی دیگران معنی می دهد. گویا دنیا منتظر ارزشگذاری مثبت و‌ منفی شماست.

بئش؛
آیا زرتشت یک دین بوده است؟
اگر دین بوده است، چرا بر عکس بودایی کونفسیوسی، یهودی، مسیحی و اسلام نه تنها گسترش نیافته و ماندگار نشده، بلکه تقریبا به اضمحلال رفته است؟
آیا علت اضمحلال و نابودی زرتشتیسم آن نیست که توسط فارس‌های عقب مانده فکری و جهان‌بینی، زرتشتی هم برای ملتی عقب مانده تولید شده بوده است؟

آلتی؛
می دانیم که همه ادیان، محصول شرایط و روابط اجتماعی و حافظ طبقات اجتماعی و حامی منافع گروه های خاصی بوده اند و هستند.

یئددی؛
آیا آن شرایط و نوع پیوستگی اجتماعی و طبقاتی و قشری زرتشتی نابود شده است که دین زرتشتی هم نابود شده است؟

سگگیز؛
آیا چون طبقات مورد حمایت دین زرتشتی نابود شده‌اند، نیاز به حفظ دینی به نام زرتشت هم نمانده است؟

دوققوز؛
در جهان‌بینی زرتشتی و پانفارسیسم نمی‌توان از مفهومی یگانه (تک‌ مفهومی) سخن گفت. گر چه پانفارسیسم، در عمل خود، تک‌ ساحتی رفتار می کند اما جهان‌بینی زرتشتیسم و پانفارسیسم بر اساس دوگانگی یا ثنویت استوار شده است.

اؤن؛
دوگانگی زرتشتیسم و پانفارسیسم همان جهان‌بینی «افراط» و «تفریط» است.

اؤن‌بیر؛
در این جهان بینی، راه میانه ای دیده نمی شود. هر چیزی یا سیاه است یا سفید. زرتشتیسم و پانفارسیسم رنگ‌های میان این دو را قبول ندارد.
یا شب است یا روز.
یا تاریکی مطلق است یا روشنایی مطلق.
یا برده و فرمانبردار است یا دشمن.
یا خداست یا شیطان.

اون‌ایکی؛
در میان این دو «یا»، هیچ چیز دیگری نباید باشد و اگر هم باشد، باید انکار بشوند.
همان طور که، تنها زبان فارسی است و زبان‌هاب دیگری نیستند و نباید هم باشند. اگر هم وجود داشته باشند، قابل قبول نیستند و باید انکار شوند.
الا این که آن زبان ها، اصالت و مشروعیت وجودیشان را از فارسی گرفته باشند.

اؤن‌ائوچ؛
اگر جهان‌بینی پانفارسیسم و زرتستیسم، به «افراط» (خود برتر بینی و پیروزی) معتقد باشند، هر چه از افراط تا خود تفریط است، اهریمن، دیو و دشمن هستند و باید از بین بروند.
چرا؟
چون هستی خودشان را در تهدید دشمن و اهریمن یا انیرانیان می بینند.

اون دؤرد؛
اگر زرتشتیسم و پانفارسیسم به «تفریط» پیوسته باشند (شکست خوردگی)، هر چه در میان تفریط تا خود افراط باشد، دشمن، اهریمن و دیو هستند و باید از بین بروند.
چرا؟
چون امنیت و هستی ذهنی، روانی و جسمی آن‌ها را تهدید به نابودی می کند.

اؤن بئش؛
برای همین است که زرتشتیسم و پانفارس ها تعادل روانی، اجتماعی، فکری، دینی، اخلاقی، انسانی، اقتصادی، سیاسی، آموزشی، تربیتی، زبانی و ... ندارند.

اؤن‌آلتی؛
برای همین هم، زندگیسان در تعادل نیست. در میان افراط و تفریط، در پریشانی میان برد مطلق و باخت مطلق پاندول‌ وار سیر می کنند.

اؤن‌یئددی؛
زندگی روزانه و تاریخشان هم چیزی جز تکرار نیستند. دستاوردسان همان است که از آن گریخته بوده اند.

اؤن سگگیز؛
با تغییر و اصلاح جهان‌بینی، راه و روش زندگی، اجتماع و تاریخ خود مخالف هستند.
چون معتقد به دو‌ مطلقیت هستند، اصلاح و تغییر را برنمی تابند.
در نتیجه، مدام اشتباهاتشان را تکرار می کنند اما راه و روششان را نه تغییر می دهند و‌ نه اصلاح می کنند.

اؤن دوققوز؛
برای همین است که همیشه با دیگر ملل، کشورها، دین‌ها، سیستم‌های سیاسی- اداری- فکری و مدیریتی مشکل دارند.

ایگیرمی؛
پانفارس‌ها و زرتشتی‌ها، هیچ فکر جدید و هیچ سیستم‌ کارآمد در میان دیگر ملل را قبول نمی کنند.

ایگیرمی‌بیر؛
اگر هم مجبور به پذیرش سیستم های ملل دیگر شده باشند، هستی درونی آن سبستم‌ها را بر اساس نیاز و فکر دوگانه خودشان، دستکاری کرده، بخشی را قبول و بخشی  را رد می کنند. در نتبچیجه، از ان سبستم کارآمد در میان ملل دیگر، فقط پوسته و نامی باقی می ماند.

ایگیرمی‌ایکی؛
پانفارس‌ها ظاهرا اسلام را قبول کرده اند اما اسلام را به شعوبیه و تشیعی که با دین محمد هیچ ربطی ندارد، بدل کرده اند‌.

ایگیرمی ائوچ؛
دموکراسی را به دیکتاتوری مورد نظر خودسان بدل کرده اند تا با خود و جهان بینیشان سازگار باشد.

ایگیرمی‌دؤرد؛
ظاهرا سیستم حقوق بشر جهانی را پذیرفته‌اند اما آن سیسم را داستان‌ها، شکنجه ‌ها و کشتار های روی استوانه کوروش کبیرشان بسته‌اند.
در نتیجه، از دل سیستم حقوق بشری دنیا، سیستم ایرانی-پانفارسی حقوق اعدام و زندان را بیرون کشید اند.
و ... همه چیزشان، از همین دست و قماس هستند.

ایگیرمی بئش؛
همین دیدگاه است که در تاریخ پانفارسیسم تکرار شده و فارس‌ها، بارها، سفرای کشورها و‌ملل دیگر را اسیر گرفته یا کشته اند و ملل این منطقه را به جنگ کشانده اند.

ایگیرمی‌ آلتی؛
پانفارسیسم تنها تفکری است که دایما در خال دخالت در امور داخلی دیگر ملل بوده، حق حاکمیت دیگر ملل را نمی پذیرد. حقوق دیگر ملل را برسمیت نمی سناسد.

انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
17.04.2022















Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر