قتل عام چیست؟ و آیا تورک‌ها و آزربایجانی‌ها در ایران، قتل عام شده اند؟





آیا تورک‌ها و آزربایجانی‌ها در ایران، قتل عام شده اند؟
قتل عام چیست؟
آیا قتل‌عام، هدف کشتار است یا کشتار، وسیله قتل عام است؟
با چه ملاکی، کشتاری «قتل عام» است و کشتار دیگری قتل عام نیست؟
تعریف انصافعلی هدایت از قتل عام چیست و بر چه مبنایی استوار است؟

«قتل عام» دو‌کلمه عربی است که در فارسی هم بکار می برند. این ترکیب عربی در لغتنامه دهخدا «آدمكشي، شبيخون، كشتار و نسل كشي» معنی شده است.
 اما کلمه «عام» عربی، در فارسی به «همه‌گیر، همگانی، همه، عمومی» ترجمه شده است‌.
در تورکی به آن «سوی قیریم» گفته اند‌.

«سوی» (نسل) به معنی مجموعه افرادی است که از یک خون و ریشه (اجدادی) بوده یا به آن ریشه مشترک منتسب (نسل) هستند.

آیا معنی قتل عام، «کشتار همگان» خواهد بود؟ 
برای این که کشتاری عنوان قتل عام بگیرد، آیا باید همه افراد یک جمعیت یا جامعه کشته بشوند؟
ظاهرا در قوانین ایران جعلی به این موضوع نپرداخته‌اند. شاید به این دلیل که فارس‌ها و ایرانی‌ها معتقدند که قتل عامی صورت نگرفته است تا نیازی به قانونی در آن باره باشد.
با این حال، چون ایران فارسزده، عضو سازمان های بین المللی است و متن اکثر قراردادها و مقاوله نامه ها و‌ کنوانسیون های بین المللی را هم امضا کرده است، «قتل عام» را به «کشتار» ترجمه کرده اند.
در اشاره به این موضوع، در ویکی پدیای فارسی آمده است:
«نسل‌کشی هرگونه اقدام و مبادرت به نابودی و حذف فیزیکی بخش یا کلیت گروهی نژادی، قومی، ملی، مذهبی یا ایدئولوژیکی است..»
در متن بالا بر روی دو کلمه «بخش» یا «کلیت» تاکید شده است اما پانفارس‌ها در ادامه همین متن، آن را تغییر داده و نوشته اند:
«بند دوم این بیانیه تصریح می‌کرد که هرگونه اقدام به نابودی کل یک گروه نژادی، ملی، مذهبی مانند کشتار دسته جمعی یک گروه خاص، ایجاد لطمات روانی و جسمانی بر یک گروه ویژه، ضربه زدن تعمدی به افراد یک گروه خاص، تحمیل معیارهایی برای جلوگیری از تولد فرزندان آن‌ها، جابه‌جایی اجباری فرزندان گروه‌ها به یکدیگر، طرح‌ریزی برای آسیب رساندن به گروهی خاص و غیره همه از مصداق‌های بارز نسل‌کشی می‌باشند.»

در این پاراگراف بر روی کلمه «کل» متمرکز شده است.

سازمان‌های بین المللی در باره قتل عام چه نظری دارند؟
در کنوانسیون مصوب هزار نهصد و چهل و هشت، از قتل عام به عنوان «جنوساید» یتد سده و در تعریف آن آمده است:
The Convention defines genocide as an 'intentional effort to completely or partially destroy a group based on its nationality, ethnicity, race, or religion. It recognizes several acts as constituting genocide, such as imposing birth control and forcibly transferring children, and further criminalizes complicity, attempt, or incitement of its commission'.

ترجمه:
«تعریف کنوانسیون از جنوساید عبارت است از «کوششی از روی قصد در جهت از بین بردن تمامی یا بخشی از یک گروه است که بر اساس ملیت، اتنیک (قوم)، نژاد یا مذهب آن انجام گرفته باشد. کنوانسیون چندین رفتار را بعنوان ارتکاب جنویاید شناخته است. مانند تحمیل کنترل زاد و ولد و جابجایی اجباری کودکان و علاوه بر آن ها، کنوانسیون (هر گونه) مشارکت، تلاش و تحریک (یا تشویق) را مجرمانه تلقی کرده است.»

تعریف تورکی سوی قیریم هم عبارت است از:

siyasal, ulusal, ırksal ya da dinsel bir nedenle, azınlık durumundaki bir insan topluluğunu soyca yok etmeyi amaçlayan toplu öldürme eylemi.
ترجمه:
«به عملیاتی گفته می‌شود که بخاطر در اقلیت بودن جمعیت انسانی، نابودی جمعی آن جمعیت را بر اساس سوی (نسل) آن‌ها هدف قرار داده است که می تواند به دلیل سیاسی، ملی (نسلی)، نژادی (خونی) یا دینی باشد.» 

اگر به تعریف «جنوساید» یا «کشتار» دقت بکنیم، می بینیم که منظور از جنوساید و‌ کشتار، «قتل همه افراد یک گروه» یا «قتل تعدادی از افراد یک گروه» به عنوان قتل عام در نظر گرفته شده است.
  
در هر سه زبان، بطور صریح یا ضمنی، بر «هدف» بودن «قتل عام», «جنوساید»، «کشتار» و «سوی‌قیریم» انگشت گذاشته شده است. 

از دیدگاه آن‌ها، قتل‌عام، عملی است که انجام گرفته و قتل یا مجموعه قاتلان، تعدادی انسان را به هر دلیلی کشتار کرده اند و جز قتل کشته شدگان، هدف دیگری نمی توانند داشته باشند.

اما باید پرسید:
آیا خود قتل‌عام، هدف قاتلان بوده است یا آن ها، بوسیله اعمال قتل عام، در پی دستیابی به هدف یا اهدافی بوده اند؟
به عبارت دیگر، آیا قتل عام وسیله بوده است یا هدف؟
به نظر من، هیچ فردی، فرد دیگر یا حتی حیوان یا موجود دیگری را از بین نمی برد که فقط آن را از بین برده باشد. بلکه در پی دستیابی به هدف و خواسته ای علنی یا پنهانی، آن موجود انسانی، حیوانی یا گیاهی را نابود کرده است.

پس، کشتار انسان ها و قتل عام، هدف نبوده و نمی تواند هدف باشد. بلکه قتل عام، «وسیله» ای برای دستیابی به هدف یا اهداف دیگری است.

منظور ارتکابگران قتل عام می تواند؛ ترساندن کسانی که زنده مانده اند و قبول هژمونی قاتلان و خواست‌های آن‌ها، مجبور کردن زنده ها به سکوت دایمی و عدم انتقال تجربه های قاتلان به دیگران و بخصوص به نسل های بعدی، اجبار زنده مانده‌ ها به تسلیم، اجبار به فرار زنده‌ها از وطنشان، تسلیم وطن به قاتلان، تسلیم دارایی‌هایشان به قاتلان، تن دادن به خواست‌های جنسی و سکسی کشتار کنندگان، ترک دین و اعتقادات خودی، قبول دین و اعتقادات قتل عام‌گران، تن دادن به کار رایگان برای قاتل ها، انکار هویت دینی، هویت زبانی، هویت خونی، هویت جغرافیایی، هویت تاریخی، هویت نژادی، هویت ملی-سرزمینی، هویت حاکمیتی، در مقابل، قبول هویت هایی که قتل عام کنندگان می خواهند و تحمیل می کنند و ... باشند.

وقتی قوانین و نهادهای بین المللی قتل غام را هدف ببینند، تنها به مجازات مرتکبان قتل عام همت خواهمد کرد اما رمانی که قتل عام را به عنوان وسیله برای اهدافی مد نظر داشته باشند، علاوه بر مجارات آن ها،

علاوه بر مجازات مرتکبان قتل عام، از دستیابی قتل‌عامگران به اهدافشان جلوگیری خواهند کرد.
باید قوانین و‌ نهادهای حقوقی و بین المللی بتوانند از دستیابی مجرمان اهداف آشکار و پنهان مجرمان و دسترسی آن ها به منافع حاصل از ارتکاب جنایت علیه بشریت، قتل عام ها جلوگیری بکنند.
اگر چه بخشی از مجرمان مجازات بشوند اما پایه هرم اجتماعی گروه جنایتکاران از منافع کشتار انسان های غیر خودی منتفع بشوند و به اهداف اصلی خودشان از کشتار دست یابند، نمی توان انتظار داشت که جلو تکرار قتل عام ها و جنایت علیه بشریت گرفته بشود.

اگر به هدف جنایتکاران توجه نکنیم و متمرکز نسویم، می توان فهمید که کشتار چه تعداد انسان، قتل عام، جنوساید، سوی‌ فیریم یا کشتار انسان تلقی می شود؟
اما اگر روی هدف از قتل عام متمرکز بشویم، حتی کستن تنها یک انسان هم قتل عام تلقی خواهد شد.
اگر منظور و هدف، ترساندن، اجبار به سکوت، تسلیم و عدم مبارزه، ترک وطن، رضایت به اشغال وطن، عدم ادعا بر مالکیت بر ...، انکار هویت‌های اجتماعی و ملی خودی، پذیرش هویت های جنایتکاران، عدم آموزش به زبان ملی و‌ خودی، تن دادن به آموزش به زبان جنایتکاران، تحمل هر گونه تحقیر و‌توهین، دستکاری هویت های قربانیان و تعریف و تعلیم ان‌ها بر اساساراده جنایتکاران و ... باشد، و جنایتماران به آن اهداف سیاسی، سرزمینی، اقتصادی، زبانی، آموزشی، عقیدتی و‌ دینی یا ایدئولوژیک، رسانه ای و جنسی و نژادپرستانه و ... دست یابند، قتل عام به پایان نرسیده است. بلکه تا زمانی که جامعه جنایتماران از آن اهداف و منافع بهره‌مند می سوند و گروه دیگر تحت آن شرایژ بسر می برند، وضعیت قتل عام هم‌ حاکم است و هم‌ ادامه دارد.
یعنی، گر چه جامعه جهانی، حقوق و‌نهادهای بین المللی چند نفر را مجارت کرده اند و یا پای حقوق و‌نهادهای بین المللی به هر دلایلی به ماجرا باز نشده است، قتل عام ادامه دارد، حتی اگر در آن مدت یک‌نفر هم کسته نشده باشد، اما ترس، وحشت، اضطراب، روحیه تسلیم، عدم‌برخورداری از حقوق اولیه و انسانی و ... ادامه داشته باشد و یک جمعیت انسانی مجبور به تحمل آن شرایط باشند، قتل عام جریان دارد.
 
چرا که مهم نیست که چه تعداد انسان کشته می شود. مهم آن است که جنایتکاران در حال بهره برداری از شرایط قتل عام و منافع آن هستند.

باید گفت که وقتی جامعه و جمعیت جنایتکار از مزایای بعد از کشتار بهره مند می شود و نه تنها به جنایتکاران و عوامل قتل عام اعتراض نمی کنند، بلکه در مقابل خواست های جامعه و جمعیت قربانی، موضعی جنایتمارانه می گیرند و از منافع جنایت و‌جنایتکاران بهره می برند، همه افراد آن جامعه در انجام قتل عام شریک هستند.
البته که اگر تحصیل کردگان، حقوقدانان، قضات و کارکنان قوه قضائیه، سیاستمداران و مدیران ارشد، روزنامه نگاران، نویسندگان، اجزاب و‌جمعیت ها، اساتید دانشگاهی، روحانیان، مراجع معتبر دینی و نهادهای دینی ومذهبی، معلمان، پلیس، نیروهای مسلح، و الیت های سیاسی، اقتصادی، مالی، رسانه ای و ... هم مردم عادی وابسته به جامعه جنایتکاران را بر علیه مردمانی که قربانی قتل عام هستند، تشویق و تحریک می کنند، به اندازه کسانی که سلاح در دست گرفته و کشتار کرده اند، در جنایت علیه بشریت شریک هستند و باید مجازات بشوند.

در اینجا به چند فقره از قتل عام تورک‌ها توسط فارس‌ها و حاکمیت متعلق به فارس‌ها اشاره می کنم.
وقتی شیخ محمد خیابانی بر علیه ایران فارسزده قیام کرده، در آزربایجان، دولت مستقلی را تاسیس کرد و آن را «جمهوری آزادیستان» نامید، ایران جعلی به دو دولت مستقل از هم تقسیم شده بود: ایران و آزادیستان. آزادیستان کشور میتقل تورک‌های آزربایجان بود.
رضا میرپنج به آزادیستان لشکر کشید و صدها تن را قتال عام کرد.
آیا هدف رضا میرپنج پانفارس ضد تورک، فقط کشتار تورک هایی بود که در حاکمیت آزادیستان نقشی ایفا می کردند؟ یا اهداف دیگری هم داشتند؟
هدف لشکریان رضا میرپنج و تمامی رسانه ها، نویسندگان، روزنامه نگاران، سیاستمداران، روشنفکران، حقوقدانان، احزاب و جمعیت‌ها دانشگاهیان، دولتمردان، الیت سیاسی، اقتصادی، و ... که از او حمایت کردند و هنوز و با گذشت بکصد سال از او و سیاست هایشحمایت می کنند و او را قهرمان می نامند، همه آن‌ها، چه آن‌هایی که مرده اند و چه آن‌هایی که هنوز زنده هستند، در از بین بردن دولت تازه تاسیس تورک‌ها، شکستن اراده ملی، نابودی روحیه و اراده آزادی‌ خواهی، استقلال طلبی، تمایل به تاسیس دولت ملی تورک‌ها، شکستن احساسات دولتخواهی و دولت مداری تورک‌ها، شکستن روحیه ملی و ملتگرایی تورک‌ها، ترساندن تورک ها از تاسیس دوباره دولت-ملت تورک، زهر چشم گرفتن از تورک‌هایی که به قتل نرسیده بودند، جلوگیری از تحزب در میان تورک‌ها، قتل روشنفکری و ایجاد قحطی در باز تولید روشنفکری و روشنفکران.
یعنی ماجرای دولت-ملت آزادیستان با قتل عام صدها تن تمام نشد. بلکه در حمایت طبقه متوسط فارسی که از مزایای قتل عام تورک‌ها بهره‌مند می شدند، تا امروز ادامه یافته است. چرا که بعد از گذست بیش از بک قرن از ان قتل عام، هنوز هم ملت تورک، تورکمن،قشقایی از هیچ حق انسانی و‌ ملی برخوردار نیستند و‌هنوز هم در شرایط جنگی دوران قتل عام نطامی رضا میرپنج در ازربایجان قرار دارند و همان جو خفقان، وحست، اضطراب، نگرانی، ترس، سکوت، عدم اجازه برای تاسیس احزاب و‌جمعیت های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی، زبانی، آموزش به زبان ملی تورکی، و‌تحت شرایط تحمیلی فارس‌ها قرار دارند. فارس ها برای همه چیز و شرایط زندگی جمعی و ملی تورک‌ها تصمیم‌ می گیرند. رسانه و‌مطبوعات ملی و آزاد ندارند. اقتصاد تورک، بانکها و ... هم در دستان فارس هاست.
این وضعیت اضطراری قتل عامی با قتل عام رهبر آزادیستان و صدها از از یاران او پایان نیافت بلکه تا پایان جنگ جهانی دوم و تاسیس مجدد دولت ملی تور‌ها توسط سیدجعفر پیشه‌وری ادامه داشت.
برای خاتمه دادن به جریان قتال عامی که بیش از

پیشه وری، برای خاتمه دادن به وضعیت و شرایط قتل عامی که بیش از بیست و پنج سال ادامه داشت، دولت -ملت جدیدی را در آزربایجان و با جلب حمایت مردم تورک تاسیس کرد.
این دولت هم، مانند همه دولت هایی که تازه تاسیس می شوند، دوستان و دشمنانی داشت. اما اغلب احزاب و جمعیت های فارس و ایران محور، ناسیونالیت فارسگرا، ملی-مذهبی‌های فارسیست، طرفداران هیتلر و پان‌آریایی‌ها، روزنامه‌ها و نشریات، روزنامه نگاران و‌ تحلیلگران، نمایندگان مجلس، دولتمردان، کارمندان دولت، حقوقدانان، اساتید دانشگاهی، معلمان، نویسندگان، قضات و ... در مخالفت با اراده، حقوق، خواست های ملی ملت-دولت تورک به رهبری پیشه وری نوشتند و ارتش و نیروهای مسلح را برای کشتار تورک‌ها و سرکوب ملت تورک و نابودی دولت تازه تاسیس آن‌ها تشویق و تهییج کردند.
در سایه این فصا سازی هایی که نیروهای سیاسی، اجتماعی، روشنفکری، قلمی، حقوقی، اقتصادی و ... فارس آن جام دادند، تورک‌ها حاضر به سازشبا فارس و ایرانی ها شدند.
پس از چندین دور مذاکرات طولانی، به قراردادی مورد رضایت دو طرف دست یافتند تا دولت فارس و ایران، در آزربایجان قتل عام نکرده، شرایطقتل عامی را مستقر نکند، بلکه نیروهای مسلح دولت آزربایجان عفو کرده، به استخدام نیروهای مسلح ایران فارسزده در بیاورند.
اما نه تنها نیروهای مسلح تحریک شده فارس‌ها بلکه نیروهای روسنفکر، احزاب، رسانه‌ها، حقوقدانان، و ... حتی مردم عادی را چنان تحریک‌کردند که وقتی نیروهای مسلح ازربایجان سلاح‌ها را زمین گذاشت و‌پای ارتش و نیروهای مسلح فارسزده ایران وارد مرزهای آزربایجان شدند، به قتل عام پرداختند.
رسانه ها، احزاب و روسنفکران و دستگاه های وابسته به فارس ها جامعه را چنان تخریک کرده بودند که تعدادی از خاینانی که تورک بودند هم‌ وارد صحنه قتل عام مردمی که طرفدار دولت ملی تورک ازربایجان بودند را قتل عام کردند. خیابان ها و کوچه های هیچ شهر و روستایی بدون جسد کشته ها و خون فدائیان تورک نمامد.
اگر همه قتل عام‌هایی که مخالفان دولت ملی تورک که طرفدار ایران و فارس بودند و براه انداختند را برای چند لحظه نادیده بگیریم و تنها و تنها بر یک حادثه تمرکز بکنیم، خواهیم دید که هدف لسکرکشی فارس‌ها و پان ایرانیست ها به آزربایجان نه تنها ارتکاب قتل عام بلکه استقرار و تداوم شرایط ارتکاب قتل عام بوده است.
نیروهای مسلح اشغالگر و طرفداران ایران و محمدرضاشاه بعد از کشتارهایی که انجام داده بودندو ادامه‌ هم داشت، دستور دادند تا همه کودکانی که در مدارس و به زبان تورکی آموزش می دیدند، تمامی کتاب هایسان را با خود به مرکز سهر (ساحات‌ میدانی) بیاوردند.
پانفارس‌ها آتشی روشن کردند و از تک تک کودکان خواستند تا کناب های تورکیشان را با دستان خودسان به آتش بیفکنند و سپس شاهد سوخته شدن آن ها باشند. برای زدودن اثر این جنایت جنگی و جناین علیه بشریت، بر هر کدام از بچه‌ها یک آبنبات دادند تا ان ها را شستشوی مغزی داده و غم آن ها بخاطر از دست دادن زبان مادری، کتاب هایشان و ... زا با آبنبات پر بکنند.
اما این جنایت هم کافی نبود. آن ها یک جوان تورک، با آگاهی ملی و علاقه بسیار شدید به دولت تورک آزربایجان را گرفته و له همان میدان آورده و در مقابل چشم کودکان و بزرگسالان و برای «عبرت عالم و آدم»، یعنی ترساندن مردم و خفه کردن خواست و‌اراده ان ها، او را مانند یک‌ گوسفند قربانی اما با لب تشنه، زمین خوابانده، با دشنه، سر او را بریدند. 
سپس سر بریده آن جوان را به عنوان شکست اراده دولتخواهی ملت تورک و پیروزی اشغالگران، بالا برده و مردم را به هلهله و شادی و قبول شکست از ایران و‌ فارس مجبور کردند.
 دولت ایران و فارس ها، در هفتاد و شش سال گذشته، روز قتل عام بیش از بیست و پنج هزار تورکی که اراده کرده بودند تا دولت ملی و مستقل خودشان را داشته باشند، تبعید هزاران تورک دیگر به مناطق کویری فارس نشین، سوزاندن کتاب های درسی، کتاب های تورکی علمی،داستانی، سیاسی، حقوقی، مطبوعات و ... تورکی، کشتار ده‌ها معلمی که به کودکان تورکی می آموختند، و ... «نجات آزربایجان» نامیده، جشن می گیرند.

هر سال، در آزربایجان و ایران، آن روز را با کبکبه و دبدبه جشن می گیرند. روزنامه‌ها، مجله‌ها، دیگر نسریات و رسانه‌های دولتی و غیر دولتی به تورک‌ها و خوایت ها و حقوقشان می تازند. ان ها را از نو متهم کرده، مجکوم می کنند و هر سال، برای انتقامگیری و‌کشتار و قتل عام تورک‌ها همصدا سده، قسم‌ یاد می کنند.
در این دوره، در آزربایجان و‌در میان تورک‌ها یک روشنفکر سیاسی که از حقوق ملی و انسانی تورک‌ها سخن بگوید، بوجود نیامد.

 چرا؟

چون نسل روشنفکران تورک را منقرض کرده بودند. هیچ راهی برای باز تولید روشنفکری دولت محور تورک وجود نداشت. زبان تورکی قدغن سده بود. تورک‌ها در رسانه ها و‌مجالسعومی،بطور علنی تحقیر می سدند و کسی جرات اعتراض به تحقیرها و‌توهین ها را نداشت. در هر سال هزاران نوسته و‌موضعگیری بر علیه ملت، زبان، تاریخ، هوین ملت تورک نوسته و‌ منتشر می شد. همه مردم از ترسشات خفه سده بودند و نمی خواستند کشته بشوند‌ سکوت را انتخاب نکرده بودند، سکوت هم مانند زبان فارسی به آن ها تحمیل شده بود و می شود. 
در مدارس و دانشگاه ها، ادارات دولتی و سازمان‌های خصوصی شستشوی مغزی تورک‌ها با شدت تمام ادامه داشت. کسانی که تن به سیستم شستشوی مغزی نمی دادند، به شدیدترین شکل ممکن مجازات می شدند و می شوند.
هویت تورک ها را فارس ها تعیین و‌ تعریف کرده،سپس آن دیدگاه‌های ضد تورک را به عنوان واقعیاتی که باید تورک‌ها قبول بکنند، به تورک ها تحمیل می کردند. 
تورک ها حق انتخاب نداشتند. تنها حق آن ها، ترس، تحمل توهین و تحقیر، سکوت، قبول هر آنچه فارس ها می خواستند و اراده می کردند و اعلام رضایت از زندگی در شرایط قتل عامی جاری بود.


زندگی در ترس دایمی و وحست از مجازاتها ادامه داشت تا این که انقلاب فرا رسید.
فضای شورش و عصیان بر روی تورک هایی که حدود چها دهه در زیر حاکمیت تفکر قتل عام زندگی کرده بودند، باز سد.
ترس‌های فرو‌خورده فرو ریخت و به فریاد و مشت بدل شد. ملت تورک همچون زنجیر، بازو‌در بازوی هم خیابان ها را اشغال کردند و علیه محمدرضا شاه که سمبل حاکمیت پانفارسیسم و صدیت با تورک ها بود، شعار دادند. اما دریغ از یک روشنفکری که به تاسیس دولت ملت تورک اعتقاد داشته باشد. همه مردم تسلیم آخوندهای فارس شدند.
در این میان، آیت الله العظمی شریعتمداری به اتفاق تعدادی از تورک‌ها، اولین حزب نیمه سیاسی تورک‌ها از قتل عام دولت ملی پیشه وری را تاسیس کردند.
تعداد اعضای رسمی ان به بیش از پنج میلیون تن رسید. حنی منی که دوازده - سیزده ساله بودم و مادرم که ببسواد بود و پردم‌که نمی دانست سیاست خوردنی است یا پوشیدنی به عضویت حزب در آمدیم.
آزربایجان داشت عوض می شد. رنگ‌اولیه آن تغییر می کرد. آکوزش به زبان تورکی در همه سطوح و رسمی شدن این زبان در کنار زبان فارسی در مدت کوتاهی به خواست اصلی مردم تورک بدل شد. من که در کلاس اول یا دوم راهنمایی تحصیل می کردم هم جزو سازمان دهندگان اصلی اعتراضات دانش آموزان منطقه «حوکم‌آوار» در خیابان بهار بودم. مدارس ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان های منطقه را تعطیل کرده، تا اداره کل آموزشو پرورشراهپیمایی کرده و خواستار آموزش بزبان تورکی در همه سطوح‌ شدیم.

ازربایجان در حال بازگشت به خویش تن خویش دوران شیخ محمد خیابانی و حکومت ملی پیشه وری بود.

خمینی و اعوان و انصارش، آیت الله تورک را تهدید به بمباران تبریز کرده، خواستار تسلیم تورک‌ها شدند.
در پی آن، تمامی کمیته‌های مسلح طرفداران آیت الله شریعتمداری و دفاتر حزب تازه تاسیس «حزب خلق مسلمان ایران» را بسته و در جنگی مسلحانه ای که یک‌ شب بر شهر حاکم شد، مدیران و طرفداران اصلی حزب را دستگیر و همه آن ها را در یک روز محکوم و اعدام‌ کردند.
دوباره، قتل عام شروع شده بود. در روزهای اولیه، تعداد و شمار کشته شدگان تورک خیلی زیاد نبود اما فضای ترسی که ایجاد و حاکم کرد، بسیار عمیق و نگران کننده بود.
تمامی طرفداران خمینی که قدرت و نیروهای مسلح را در دست داشتند، حتی در آزربایجان هم، علیه تورک ها شعار می دادند: «مرگ بر ضد ولایت فقیه».
این تنها تورک‌ها و آزربایجان، حزب خلق مسلمان ایران وابسته به تورک‌ها و آیت الله شریعتمداری بودند که قانون اساسی و اصل صد و ده آن را شاهی دیکتاتور با عمامه دیده و خواستار حذف این اصل و تقسیم قدرت در میان قوا شده بودند.
ولی قانون اساسی مورد نظر پانفارس ها، تمامی قدرت و قوا را بطور قانونی به شاهی جدید اما قدر قدرت تر با نام خمینی می دادند.

هنوز هم، تمامی احزاب، سیاستمداران، روزنامه نگارران، روشنفکران، حقوقدانان، اساتید، روحانیان، معلمان و ... بر علیه تورک‌ها و آزربایجان، همان شعار را تکرار می کنند.
هر چه جلوتر می آمدیم، هیچ‌ امنیت فکری، روانی، جانی و ... نداشتیم.

فارس ها، افراد تورک هر خانواده را به دو دسته آزربایجانچی و ایرانچی تقسیم‌کرده بودند.

طرفداران ایران و‌ خمینی، به هر دلیلی، پدر، مادر، خواهر، برادر، همسر، فامیل نزدیک و دور، در و همسایه و ... مخالف، تورکچو، شریعتمدارچی را به فارس ها لو‌می دادند.

رژیم بدون هیچ دلیلی و محاکمه ای، حکم صادر کرده، اعدام را اجرا می کرد.
مردم تورک ناچار و مجبور شده بودند تا حتی در خانه و خلوت خودسان، از مسایل‌ سیاسی، خمینی،  آزربایجان، تورک‌ها، خواست‌ها و حقوقشان سخن نگویند.

چرا که نیمی از تورک ها و ایران هم‌ البته، به جاسوس فارس‌ها بدل شده بودند.
تنها راه زنده ماندن، در سکوت و فرو‌رفتن در دل ترس و زندگی در تاریکی وحشت از دولت قتل عام کننده فارس بود.

مردمی که در زندگی خودشان، بارها قتل عام را تجربه کرده و زیسته بودند، در هر محلی که امکان تجمع بود، روی کاغذ نوشتند: «بحث سیاسی ممنوع» و سکوتی سنگین بر تورکها و زندگیشان سایه گسترد. شکست خوردند. تسلیم سدند. خاموش شدند. چراغ مبارزه خاموش شد. صدایی در نمی آمد. همه مرده بودیم یا منتظر مرگ بودیم. زندگی، به خروج از منزل در ترس، توقف طولانی در صف کالاهای کوپنی در ترس، تعریف و تمجید از خمینی، دولت و انقلاب، هدیه کردن زیورآلات به جنگ فارس‌ها، باز گشت به خانه در سایه ترس، نگاه نکردن به هم از ترس همدیگر در خانواده ها، و ... ختم شده بود.
حتی لازم نبود برای حذف کسی، سخن سیاسی از زبان او‌شنیده شود، اگر طرفداران خمینی به کسیظنین بودند، یک‌گرم موتد مخدر با خود به خانه، اتومبیل او می گذاشتند یا به جیب او‌می انداختند و‌خودشان هم آن را کسف کرده، به جوخه اعدام می سپردند.
اعدام تورک ها، تنها کاری بود که هیچ دلیلی نمی خواست. تورک بودن، بالاترین اتهام بود. خود بخود ضد ولایت فقیه بود. اگر می خواست زنده لماند، باید ثابت می کرد که در عمل طرفدار خمینی است و این تنها با جاسوسی برای فارس ها ممکن بود.

سوال هر کسی فقط این بود که چه زمانی مرا دستگیر خواهند کرد؟

آیا این وضعیت،  یک‌وضعیت عادی است؟
ایا قتل عام‌ کنندگان، نمی خواسته اند، این وضعیت را بوجود آورده و بر مردم تحمیل بکنند و از مواهب، منافع، مزایای گوناگون آن بهره مند نشوند؟
آیا مردم در شرایط قتل عام زندگی نمی کردند؟
سوا نهایی این‌که:
آیا هر فارسی و تورکی که مخالف حقوق و اراده تورک‌هاست، در قتل عام تورک‌ها شریک نیست؟

نتیجه:
من فکر می کنم باید تعریف «قتل عام» نه تنها شامل کشتار افراد بشود، بلکه باید قتل عام را وسیله ای دانست که برای دستیابی جنایتکاران به اهدافی بطور عمد طراحی سده و جزو  شرایط لازم برای تامین منافع آن هاست.

انصافعلی هدایت
تورنتو - کانادا
22.04.2022







































Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر