ایران، سرزمین بسیار عجیب و ایرانیان، عجیبترین موجودات انسانی هستند.
وانتی چپ شده است. احتمالا رانند در داخل وانت گیر افتاده یا زخمی است.
معلوم است که راننده وانت، جزو طبقات ضعیف و کم درآمد است.
کسی بفکر راننده، نجات راننده، خسارتی که راننده باید بپردازد و ... نیست.
اولین فکری که به ذهن ایرانیان و حتی افراد شیکپوش که احتمالا تحصیل کرده هستند هم خطور کرده، نجات راننده یا کمک به او نیست. بلکه غارت اجناس امانتی وانتی است.
ایرانی های بدبخت، از انسانیت تهی هستند. طماع، سیری ناپذیر، چشم در مال و منال دیگران، فرصت طلب، غارتگر و لمپن به معنای واقعی هستند. حتی اساتید دانشگاهی ایرانیان هم، مدیران، مسئولان هم و ... لمپن هستند. در اولین فرصت ممکن برای غارت ملت، لمپن درونیشان برای غارت سر به عصیان برمی دارد. همه ایرانیان فقیر ذهنی و احساسی هستند.
ایرانیها در طول تاریخ هم و همیشه و در پی هر بحران و بی ثباتی اجتماعی-سیاسی غارتگر بودهاند و غارتگری را پیشه کرده اند.
همین ایرانی ها، در مشروطیت، اموال مجلس شورای ملی را غارت کردند. در هر برهه ای از نابسامانی ها، بانک ها را غارت کردند. ادارات را غارت کردند. غارت و کشتن انسان ها، برای لمپن های ایرانی، نوعی تفریح و شیوه ثروت اندوزی بوده است.
ایرانیها، در پی هر بیثباتی، همه چیزها را غارت می کردند. انسان ها را از خانه هایشان بیرون کشیده و در عین سور و شعف سلاخی می کردند.
من در انقلاب ۱۳۵۷ شاهد بودم که دیگها و لوازم کارخانه ها را هم کنده و به عنوان غنیمت با خودشان می بردند.
شاهد بودم که پانسبان های جوان را از خانه هایشان بیرون کشیده و در عین شادی، مانند مرغی سر بریده و شبه شقه می کردند.
ایرانیها، همان هایی هستند که در پی حمله یک نیروی خارجی به کشور و ملتشان، به غارت ادارات، اماکن عمومی، خانه ها و دارایی های مدیران و مسئولان کفایت نمی کردند بلکه کشتن آن ها و غارت همشهری هایشان، غارت دارایی اعیان شهرشان و تجاوز به ناموس آن ها، قتل همشهری هایشان را هم در کارنامه لمپنی خودشان دارند.
وقتی فارسها برای اشغال، ممالک نیمه مستقل خیز برداشتند، لمپنهای شهرها، فرصت را برای قتل و غارت و بدست آوردن مال مفت، همشهری هایشان غنیمت شمردند. بخشی از حادثه بیست و یک آذر هم از این دست غارت بوده است.
معمولا، لمپن ها فقیر مالی-پولی یا بیکار نیستند. کارگران لمپن نیستند. لمپنیسم به طبقه اجتماعی ربطی ندارد. لمپنیسم، خالی بودن درون، ذهن و احساسات از انسانیت است، طماعی و سیری ناپذیری روانی است، فرصت طلبی است. به سطح درآمد یا سواد و تحصیلات دانشگاهی ربطی ندارد.
فرصت و امکان غارت و زمان مناسب برای غارت و عدم پاسخگو بودن در مقابل قانون، شرط اصلی و اساسی بروز و ظهور لمپنیسم در درون ایرانی ها بوده و است.
یکی در میان توده گمنام و در دل آشوب و نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی، فرصت مناسب غارت را بدست می آورد. غارت می کند. تحاوز می کند. قتل می کند و پاسخگو نیست.
دیگری، وقتی مدیر است، صاحب اختیار بخشی از اموال و دارایی های ملت است، غارتگری را پیشه می کند
دیگری قاضی دادگاه، دادستان، پلیس، نیروی نظامی یا امنیتی است و می تواند هر حکمی را به نام قانون و تامین امنیت صادر بکند. می تواند به نام قانون و امنیت با جان، مال و ناموس مردم بازی بکند. می تواند کشتار بکند. زندانی بکند. شکنجه بکند. رشوه بگیرد. تهدید بکند و دیگران را بترساند. اموالشان را بدون رضایت آن ها، به نام خود درآورد.
دیگری، همه این نوع لمپنیسم اداری، سیاسی، حقوقی، اقتصادی، مالی، رشوه ها، فسادها، اختلاس ها، بی قانونی ها، سوء استفاده از موقعیت اداری و سیاسی و نظامی و امنیتی و ... را می بیند، غارت ها را می بیند،چپاول ها را می بیند، ولی برای تامین امنیت جانی، شغلی، اداری، پست، مقام و درآمد خود، سکوت می کند. اعتراض نمی کند.
این نوع افراد لمپن می توانند دارای جایگاه و موقعیت اجتماعی بظاهر متشخصی مانند روزنامه نگار، خبرنگار، نویسنده، تحلیلگر، محقق، معلم، استاد دانشگاه، فعال سیاسی، فعال مدنی، فعال اجتماعی، فعال حقوقی یا بازرسان، قضات، دادستان ها، نمایندگان، ملاها، آیت الله ها، و ... باشند.
هر دلیلی می تواند باعث سکوت او لمپن باشد. سکوت، یکی از علایم لمپنیسم است.
لمپن، کسی است که استقلال فکری و روانی ندارد. به هر دلیلی نگران موقعیت نام، نشان، درآمد، شغل، جان خودش است و می خواهد خود،خانواده و منافعس را حفظ بکند یا بر منافع و موقعیت و پست و مقام خود بیفزاید.
لمپن، تسلیم خواست، فکر، اراده و نوع نگاه و تفسیر دیگری یا دیگران است. فکری و ایده آلی نه برای خود و نه برای دیگران ندارد. او پایش را روی شانه هر کسی که افتاده است، می گذارد تا خودش را بالا بکشد.
بنا بر این، در جوامع دو تیپ لمپن وجود دارند. لمپن بیسواد، کم سواد، فقیر کسی است که در آکاهی هم فقیر است. به حداقل ها قانع است. وقتی غارت می کند، غارتش بلحاظ مالی کم ارزش است. اگر در قتل کس یا کسانی شرکت می کند، تنها نیست و در جو روانی حاکم بر جمع و در ان لحظه روانی گیر افتاده است. از قانون و پیامدهای قانونی رفتارش، در آن لحظه، آگاه نیست.
تیپ دوم لمپنها بسیار با سواد هستند. درآمدهایشان بالاست. تحصیلات عالی و دانشکاهی را یدک می کشند. موقعیت ممتاز اجتماعی، سیاسی، اداری، حقوقی و مالی و پولی دارند. با قوانین آشنا هستند. رفتارهایسان را بدون حساب و کتاب انجام نمی دهند. از عواقب هر قدمی که برمی دارند و رفتاری که از آن ها سر می زند، کاملا آگاه هستند. اما بر رای حفظیا ارتقای آن موقعیت اداری، احتماعی، سیاسی، نظامی، امنیتی، مالی-پولی و ... تسلیم خواست، اراده، فکر، شیوه نگاه و تفسیر دیگرانی قدرتمندتر از خودشان هستند. در مقابل مقام ها و افراد بالا دست یا برتر از خودشان، اراده ای و توان اعتراض ندارند. تسلیمیت و امربری، «بله قربان« گویی، «امر امر شماست»، «امر عالی مطاع است» و ... از شیوه رفتار این تیپ از لمپن هاست.
این دسته از لمپن ها، از نظر روانی گرسنه هستند. هر چه قدر، بالا دستی ها به او اجازه بالا رفتن بدهند، ان ها بالا می روند. اگر بالا دستی ها، به امر بککند که کلاه بیاور، او از فرصت استفاده کرده، سر می برد. اگر مافوق ها دستور دستگیری بدهند، لمپن، به بهانهای و برای اثبات وفاداری خود و اثبات میزان فرمانبری خود از مافوق، قتل می کند. در حالی که می داند، قتل جرم است. شکنجه می کند و می داند که خلاف قانون است اما می داند که بالا دستی از او بازخواست نخواهد کرد. او را بدست قانون نخواهد داد. مجازات برای او اعمال نخواهد شد. حتی اگر مجازاتی هم برایش اعمال بشود، همان مجازات پله دیگری برای ترقی او و اثبات میزان وفاداری او به بالا دستی خواهد بود. او منتظر فرصتی خواهد ماند تا پاداش کارش و مجازاتی که تحمل کرده را بگیرد.
این دسته از لمپن ها، اراده ای از خود ندارند. ان ها سایه های اراده و خواست مقام های مافوقشان هستند. این تیپ از لمپنها، طبقه «خود شیرین کارها»ی اجتماعی را تشکیل می دهند. رفتارشان دقیقا مطابق رفتار سیرک بازانی است که برای رضایت تماشاگرانی که پول می دهند، تلاش می کنند.
این تیپ از لمپن ها، در ادارت، نهادها، سازمان ها نفوذ فراوانی دارند و سلسله مراتبی رفتار می کنند. این دسته از لمپن ها، توانایی سازماندهی دروانی و سلسله مراتبی را دارند و نیچسبت به زیر دستان خودشان بسیار سختگیر هستند. انظباط سدیدی را به آن ها اعمال می کنند و تسلیمست مطلق از زیر دستان را خواهان هستند. ان ها نوع تفکر و نگرش بالا دستی ها را به عنوان نوع تفکر درپنی شده خودشان نمایش می دهند. در حالی که در هر فرصت و موقعیت مناسب، از آن دوری و پرهیز می کنند و حتی در خفا، بر عکس آن چه بالا دستی ها اعتقاد دارند، رفتار می کنند. هزار چهره بودن، با هر بادی تغییر جهت دادن، از ویژگی های لمپن های دانشگاه دیده، اداری، سیاسی، حقوقی، نظامی-امنیتی و ... است.
این دسته از لمپن ها، در هیچ زمینه ای سیر نمی شوند. همیشه و برای همه چیز گرسنه و طماع هستند. هیچ حد و مرزی در هیچ زمینه ای ندارند.
این دسته از لمپن ها، بخاطر موقعیت سیاسی، اداری، اجتماعی، مالی، حقوقی و ... برتری که در سیاست، ادارات، دارند، همیشه، با لمپن های زیر فرمان و زیر دست، کمسواد، بیسواد و ... در رابطه مستقیم هستند. لمپنهای بالا دستی، به لمپن های پایین دستی، امتیازها و امکانای جزئی احسان می کنند.
بالا دستی ها، زیر دستی ها را سازماندهی می کنند و بدین واسطه، آن ها را به عنوان افراد وفادار بخود و در مواقع لازم بکار می گیرند. لمپن های پایین دستی، ابزار بالا دستی ها برای ترقی با موقعیت های بالاتر هستند و هر کسی در هر رده ای از سلسله لمپن ها، در انتظار دریافت پاداش کار و خدمتی است که به بالا دستی انجام داده است.
لمپن های با موقعیت ممتاز سیاسی، اداری، حقوقی، فرهنگی، هنری، قلمی، نظامی و امنیتی بسیار خطرناکتر از لمپن های پایین دستی و فقیر یا کمسواد هستند. این لمپن ها، با رفتار و اعمال خود، جوامع و انسان ها را به مرحله غیر قابل تحمل و زیست در جامعه می رسانند. رفتار لمپنی آن ها جامعه و مردم و حتی بخشی از لمپن های زیر دستی را به آستانه شورش و انقلاب سوق می دهند. یک جرقه کوچک اجتماعی می تواند، تمامی نظم و نظام اجتماعی را بهم بریزد. وقتی، بهانه لازم برای چنان جرقه ای مهیا شد و جامعه سر بعصیان برداست، سلسله سازمان یافته لمپن ها از هم می پاشند. هر لمپنی، از لمپن های دیگر و امکانات آن ها و نداشته های خودش آگاه است و عده زیر دست بودن و فرمان بردن و چاپلوسی هایش در دلش انباشته شده است. همه این عقده ها منفجر می شوند و لمپن پایین دستی، راه خیانت به بالا دستی را برمی گزیند. غارت و قتل سروع می شود. ولی تا جامعه به این مرحله برسد و عصیان عمومی بشود و لمپن ها هم به صف عموم ملت بپیوندند و رابطهیشان از بالا دستیها قطع بشود، راه زیادی است.
اما نشانه های بروز آن را می توان در جامعه امروز ایران و ایرانیان دید. قمه کشی، قتل و غارت، ناموس کشی، دزدی، اختلاس، رشوه، فساد اداری، سیاسی، حقوقی، فساد دستگاه قضاوت و حقوق و قضات و غارت اموال در اتوبان ها ... وانتی ... نشانه های زوال ثبات سیاسی اجتماعی و حقوقی هستند.
ملل تورک، تورکمن، قشقایی، عرب، بلوچ، لور، گیلک، مازن، و ...در میان فشار چرخ خرد کننده تعصبات لمپن ها له می شوند. خواست و حقوقشان مورد توجه لمپن ها نیست. صدای این ملل نه شنیده می شود و نه رسانه ها به صدا،خواست و حقوق این ملل التفاطی دارند. رسانه ها، بخشی از سیستم سازمان یافته لمپنها و در اختیار لمپن ها هستند. معلمان و اساتید دانشگاهی، ملاها و آیت الله ها بهسی از لمپنیسم هستند و در توجیه قابل قبول نشان دادن اعمال و رفتار لمپن ها با هم مسابقه گذاشته اند.
بطور خلاصه، ایران یعنی لمپنیسم، لمپنیسم یعنی ایران.
انصافعلی هدایت
Comments
Post a Comment