آنا دیلی، توسعه و گلیشمه‌نین آناهاچاری‌ دیر.

 




آنا دیلی، توسعه و گلیشمه‌نین آناهاچاری‌ دیر. 


زورلا تحمیل اولموش دیل، گلیشیمه سبب‌ اولماز. 


بو بحثده‌ چالیشیرام، بیر میللتین‌ دیل، دین و یاشام‌ یول‌ یونته‌مینین‌ دئییشمه سببلرین و سونوجلارین‌ آچیقلایام.

بونون ایثباتیندا، ایسلام، عربلر، تورک حاکیمییتلر، اسپانیالیلار، پورتاغاللیلار، اینگیلس لر، فرانسه‌لر و آلمانلارین‌ تهاجومله‌ریندن‌ میثاللار‌ گتیره‌رک، ایشغال‌ اولموش میللتلرین دیل، دین، گئییم، یاشام یول‌ یونتیملرینین‌ دئییشیمیمه‌، اینکیشافینا و گئنیشلنمه‌سینه آچیقلیق‌ گتیرم.


بیر بازی دا فارس دیلینده، بو حاقدا‌ یازمیشام کی آشاغادا‌ اوخویابیلرسیز.


انصافعلی هدایت




بررسی رابطه تغییر زبان و دین با رخ دادن توسعه


دوستی نوشته است: همان طور که شما (انصافعلی هدایت) نوشته اید، زبان هر ملتی، نشانه اصلی انسانیت آن ملت است و از دست دادن زبان ملی-مادری هر ملتی، نشانه دوری آن ملت از انسانیت ملی خودش است. همچنین، مخالفت با رسمی شدن زبان هر ملتی، مخالفت با انسانیت آن ملت است.

  این قضیه، در ایران و در میان ملل غیر فارس صادق نیست و شامل حال مردمان آمریکای جنوبی می شود که زبانشان را از دست داده و زبان پرتغالی و اسپانیایی را پذیرفته اند‌.

پاسخ:

چه عواملی سبب شده تا انسان ها و‌ ملل زبان ملی-مادریشان را به نفع زبان مهاجم و استعمارگر تغییر بدهند؟

چرا استعمارگران بر روی تغییر اجباری زبان ملل مستعمره تمرکز کرده اند؟
آیا تغییر زبان موجب توسعه می‌شود؟

اولا؛ اگر تغییر زبان موجب توسعه و پیشرفت علمی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تکنولوژیک می شد، پس چرا ملل آمریکای لاتین، آفریقا و ساکنان اولیه آمریکای شمالی توسعه نیافته اند‌؟

پس تغییر زبان و دین، بطور اجباری یا تحت شرایط حاکم، باعث توسعه و رفاه نمی شود‌‌. چرا که تغییر دین و زبان در میان آن ملل باعث توسعه و رفاه نشده است.

ثانیا؛ در میان مردم  آمریکای جنوبی، آفریقا و بومیان آمریکای شمالی، ملی گرایی و ناسیونالیسم ملی وطنی مثبت را هم به نفع ناسیونالیسم‌ مهاجم اروپایی نابود کردند. روشنفکران ملی آن ملل را هم نابود کردند.

در نتیجه، روشنفکران خائنی زنده ماندند که برای تامین منافع شخصی، نمی خواستند ملل خودشان را با مفاهیم زبان ملی، باورها و ادیان ملی، وطن ملی، با معنا و هدف استعمارگران، با هویت ملی، با نبودن هیچ رابطه‌ای در میان تغییر زبان، دین و‌ مذهب ملی به دین و مذهب استعمار و ... از یک طرف و رخ دادن توسعه و رفاه از طرف دیگر روشنگری بکنند. چرا که همه روشنفکران ملی که منافع شخصی خودشان را فدای منافع ملی بکنند، قتل عام شده بودند.

ثالثا؛ فارس‌ها، پانفارس ها و پان ایرانیست ها در ایران کنونی، همان سیاست اروپایی ها در آمریکای جنوبی، آفریقا و آمریکای شمالی را  در میان ملل غیر فارس در پیش گرفته اند‌.

پانفارس‌ها، و دولت پانفارس، با بکار گیری سیاست‌های زیر، در حال نابودی زبان ها و دیگر هویت های ملل غیر فارس است. آن‌ها با  رشوه‌های گسترده، تهدیدها، استخدام‌های تشویقی، اخراج‌های تنبیهی، عدم سرمایه گذاری در وطن ملل غیر فارس، مخالفت با زبان‌های ملی-مادری، تخریب زبان‌های ملی-مادری با ضعیف نشان دادن زبان ملل، تمرکز همه ثروت ها بر چاقی کردن غیر واقعی زبان فارسی و توسعه مناطق فارس نشین و ... تغییر دین و مذهب ملل غیر فارس به دین و مذهب پانفارس شعوبی، در حال نابودی ملل غیر فارس هستند.

برای این که فارس‌ها و پانفارس‌ها به اهداف استعماری خودشان دست یابند، باید با مشخصه اصلی انسانیت این ملل که زبان ملی-مادری آن هاست، مخالفت و دشمنی بکنند.

باید زبان استعماری فارسی را به زور قانون، پلیس، زندان و اعدام، به دیگر ملل تحمیل بکنند.
از طرف دیگر، زبان های ملی-مادری را غیر قانونی، غیر رسمی، غیر آموزشی و غیر استخدامی بکنند تا ملل غیر فارس در دراز مدت، بخش اصلی و اساسی انسانیت خودشان را از دست بدهند.

رابعا؛ با از دست دادن زبان و دین ملی ملل غیر فارس، و حاکمیت زبان استعمارگر فارسی بر این ملل، توسعه در میان ملل غیر فارس اتفاق نخواهد افتاد.
چرا که یک، خود ملت فارس، نه از نظر زبانی، نه از منظر تکنولوژیک، نه از زاویه هنر و حقوق و ... توسعه یافته نیستند.
دو، همان طور که با تغییر زبان و دین ملی در آمریکای جنوبی، آفریقا و در میان ملل اصلی آمریکای شمالی توسعه اتفاق نیفتاد، در میان مللی هم‌ که زبان فارسی را جایگزین زبان ملی-مادری بکنند، توسعه رخ نخواهد داد.

خامسا؛ در گذر روزگار، آمریکای جنوبی‌ها، آفریقایی‌ها، ملل و ساکنان اصلی آمریکای شمالی (کانادا و آمریکا) تحت تاثیر جنبه های ظاهری و مثبت تمدن، تکنولوژی، هنر، صنعت، سلاح، تخصص، تقسیم کار،  قدرت، ثروت، سطح درآمد و رفاه، سرباز، کشتی های بخار و سریع، و .‌‌.. پرتغالی‌ها، اسپانیایی‌ها، انگلیسی‌ها و  فرانسوی‌های مسیحی قرار گرفته، دین، مذهب و زبانشان را، آنهم به اجبار و بعد از دادن ده‌ها میلیون کشته، تغییر دادند ولی باز‌ هم توسعه نیافتند.

این در حالی است که فارس ها از هیچ جهت، ملتی توسعه یافته نیستند. بلکه، یکی از ارتجاعی‌ترین و عقب مانده ترین ملل روی زمین هستند.
فارس‌ها، نه از نظر زبانی، فکری و حقوقی، نه از جنبه هنری و معماری، نه از زاویه دینی و مذهبی، نه از زاویه تکنولوژی و سلاح، و ... بر دیگر ملل غیر فارس برتری چندانی ندارند.

اگر میزان رفاه و‌ توسعه فارس ها کمی بیشتر دیده می شود، بخاطر تمرکز کارخانه ها، ثروت، رفاه، سرباز و سلاح در دستان فارس ها و زبان فارسی است.

مردم فقیر، بدون سلاح و سرباز، بدون کشتی های بخار، بدون لباس، بدون دین و ... در مقایسه خودشان با اروپایی‌های مرفه، خودشان را بسیار پایین‌تر از اروپایی‌ها دیده، علل همه عقب ماندگی‌های خودش را در همرنگ و همزبان نبودن با  اروپایی‌ها دیدند.
برای رسیدن به آن ها و توسعه یابی، دین و زبان اروپایی ها را به عنوان عاملان اصلی توسعه فرض و تصور کردند.
در نتیجه، شیفته زبان دین و زبان اروپایی‌ها شدند. نبود روشنفکر ملی آنها را در این تصور خام‌غوطه‌ور کرد. اروپایی‌ها‌ هم با سیاست‌های مختلف، همه ملل آن سه قاره را شستشوی مغزی کردند.
آن ملل، بتدریج انسانیت خودشان را فراموش کردند و آگاهانه و ناآگاهانه، تلاش کردند تا همشکل اروپایی ها بشوند.
زبان آنها تغییر کرد. دینشان تغییر کرد. لباسشان تغییر کرد و ... اما توسعه نیافتند.
به هر حال، آن ملل مستعمره شده و با فرهنگی استعماری زیست اما استعمار اجازه نداد تا آن ها توسعه بیابند.
حالا این زبان و دین استعمارگر و استعماری به ذهن و انسانیت تک تک  آنها شکل داده است.
آیا ملل غیر فارس در این مسیر به پیش نمی روند؟
در کجای این راه هستیم؟


انصافعلی هدایت


https://youtu.be/zk6yMNk1tPo






Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر