نامه «انصافعلي هدايت» به كميسيون حقوق بشر اسلامي در مورد ضرب و شتم خود در زندان انفرادي: از 17 نفر لباس شخصي 300 مشت و لگد خوردم 


انصافعلي هدايت؛ روزنامه نگارتبريزي در نامه اي به كميسيون حقوق بشر اسلامي ضمن اعتراض به نحوه دستگيري و بازداشت خواهان رسيدگي به شكايات خود شده است. خلاصه و متن كامل اين نامه به شرح زير است : 


خلاصه: 


* من انصاف علي هدايت؛ روزنامه نگاري هستم كه بعد از 27 روز تحمل زندان انفرادي ديروز 22/4/82 از زندان تبريز با قرار كفالت 50 ميليون توماني (پانصد ميليون ريالي) آزاد شدم.
 
* لباس شخصي ها به ما كه روي نيمكتي نشسته بوديم حمله ور شدند و من را به زير مشت و لگد و فحشهاي شايسته خودشان گرفتند. چون احتمال ميدادم آنها اگر بدانند من خبرنگار هستم، ممكن است از ضرب و شتم من دست بردارند، با صداي بلند بارها و بارها «خبرنگار هستم» را فرياد زدم اما اين جمله، چنان نفتي بود كه روي شعله هاي آتش بريزند! 

* آنها در چهار مرحله و با بيش از 300 مشت و لگد به ميان پاهاي من (بيضه ها)، شكم، دهان، چشم و سر من با حداكثر توان خود زدند. قصد، قصد كشتن بود. چنان چه يكي از آنها وقتي ميخواست سر من را به جدول حاشيه پياده رو بزند مرا با مرگم، تنبيه كند يكي از آنها گفت :سرش را به جدول نزنيد !» 

* در حالي كه دستبند به دست ها داشتم در آن جا(در كلانتري 11) نيز از كمر به بالاي مرا از جمله چشم ها و دندان هايم را به جاي كيسه بوكس گرفتند. 

* در شب دوم خونريزي شديدي داشتم كه ناچار شدند مرا شبانه به بيمارستان (درمانگاه پليس در نصف راه تبريز ) ببرند. 

* اتهامات اوليه من در هر سه بازجويي «مصاحبه با راديوهاي خارجي»، تبليغ عليه نظام» و «استفاده از چاقو در برابر پليس» عنوان شده بود. 

* در هر حال اتهام من خبري و رسانه اي است كه بايد (علي الوصول) در دادگاه مطبوعات رسيدگي شود و اين اتهام چنان سنگين نيست كه باعث صدور قرار بازداشت موقت (به صورت انفرادي ) باشد. 

* آيا تا زماني كه خبرنگاري در زير شكنجه (ضاربان) جان نداده است محاكم و قوانين اسلامي به ادعاي او ترتيب اثر نداده و رسيدگي نمي كنند؟ در حاليكه پس از مدتي كه در بازداشت بودم علايم ضرب و جرح از بين رفته است. 


متن كامل: 


به نام حق
 
رياست محترم كميسيون حقوق بشر اسلامي 

جناب آقاي دكتر ضيايي فر 


سلام عليكم 


عاليجناب!
 من انصافعلي هدايت؛ روزنامه نگاري هستم كه بعد از 27 روز تحمل زندان انفرادي ديروز 22/4/82 از زندان تبريز با قرار كفالت 50 ميليون توماني پانصد ميليون ريالي آزاد شدم. سؤال اساسي اين است كه چرا دستگير شده بودم؟ چه كساني مرا دستگير كردند؟ رفتار آنان بنام جمهوري اسلامي كه با من شد، چگونه بود؟ در چه شرايطي ما را نگهداري مي كردند؟ و... در اين جا به اختصار خودم را معرفي كرده سپس پاسخ سوال هاي فوق را خواهم داد. 


من در سال 1370 تحصيل در رشته روزنامه نگاري، در دانشگاه علامه طباطبايي را آغاز كردم همزمان با تحصيل به كار در نشريات مختلف پرداختم. در سال هاي 73، 74، و 75 و هر سال با چند گزارش جزو نامزدان دريافت جوايز جشنواره مطبوعات كشور بودم. با اين حال نامهرباني هاي حكومتيان حمله هاي خود را پس از انتشـار گزارش «زهر مي چشانيم به كام خود زندگاني را» با من آغاز شد و از آن سال (1375) تاكنون به طرد من از جامعه مطبوعاتي و فشار به من براي شكستن غرورم، استقلال فكريم اقدام کرده اند. من پايبندم به اصول حرفه اي  روزنامه نگاري از قبيل بيطرفي، دقيق و صحيحي بودن مطالب، صداي مردم و جامعه بودن و ... خودم هستم.1


تا اين كه در روز 26 خرداد سال براي تهيه گزارش مستند از اعتراضات دانشجويي و مردمي كه در مقابل دانشگاه تبريز اجتماع كرده بودند به آن جا رفتم. خود را به بلندترين نقطه مسلط بر رفتار معترضان و پليس رساندم. اين نقطه حاشيه پياده رو كنار رود مهرانه رود تبريز است كه حالت پاركي را دارد و نسبت به خيابان دانشگاه و خود دانشگاه در نقطه بلندتري قرار دارد. تعداد ديگري از خبرنگاران تبريز نيز به آن جا آمدند تا نظاره گر جريان باشند. در ساعت حدود 30/19 ناگهان 7ـ 8 لباس شخصي به ما كه روي نيمكتي نشسته بوديم حمله ور شدند و من را به زير مشت و لگد و فحش هاي شايسته خودشان گرفتند. چون احتمال مي دادم. آن ها اگر بدانند من خبرنگار هستم، ممكن است از ضرب و شتم به من دست بردارند، با صداي بلند بارها و بارها «خبرنگار هستم» را فرياد زدم اما اين جمله، چنان نفتي بود كه روي شعله هاي آتش بريزند! 


آنها در چهار مرحله و با بيش از 300 مشت و لگد به ميان پاهاي من (بيضه ها)، شكم، دهان، چشم و سر من با حداكثر توان خود زدند. قصد، قصد كشتن بود. چنان چه يكي از آنها وقتي ميخواست سر من را به جدول حاشيه پياده رو بزند مرا با مرگم، تنبيه كند اما يكي از آنها گفت سرش را به جدول نزنيد !» سپس در حالي كه مرا كتك ميزدند، به اتاق پليس راهنمايي و رانندگي بردند و در آن جا نيز زدند . آنگاه به دستم دستبند زده و سوار يك اتومبيل سواري عبوري كرده، در آن نيز به زدن به من ادامه دادند. البته آنها وقتي متوجه اتوي لباس و همچنين كمربند آويز (از شانه) من شدند، آن را نشانه بيدرد بودن و «وابستگي» من به آمريكا ارزيابي كرده و آن را بهانه قرار داده و بيش از پيش با مشت و لگد و توهين، مرا مشت و مال كردند. 


در حالي كه تلاش ميكردند تا سر و صورت مرا زير كتم كه بر سرم چرخانده بودند قايم كنند تا عكس و فيلم از من گرفته نشود : « آبرويمان را ميبرند» مرا به پاسگاه 11 فلكه دانشگاه منتقل كردند. در حالي كه دستبند به دستها داشتم در آن جا نيز از كمر به بالاي مرا از جمله چشم ها و دندان هايم را به جاي كيسه بوكس گرفتند. بعد از مدتي يكي از آنها جيب هاي مرا خالي كرد. گوشي تلفن همراه و سيم كارت آن، دو كارت خبرنگاري از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و اداره كل فرهنگ و ازشاد اسلامي آذربايجان شرقي كارت عضويت دارم و افتخاري بانك خون تبريز، كارت عابر بانك صادرات ايران، خود نويس و .. از آن جمله بودند را ضبط كردند. بعد از اين كه چهار نفر در پاسگاه (كلانتري) از مشت و مال من خسته شدند، مرا به همراه يكي دو تن ديگر دستگير شدگان، به اداره اطلاعات نيروي انتظامي تبريز منتقل كردند. در اين مسير، لباسمان به سر و صورتمان چرخانده بودند و ما را مجبور كرده بودند كه در صندلي عقب پيكان ، دولا شده و سرمان را زير و پشت صندلي جلوي پنهان كنيم. 


سه روز « مهمان» آنها بوديم. اين حرفي بود كه آنها ميزدند!!!. در اين سه روز و بقيه روزهايي كه در اطلاعات نيروي انتظامي تبريز در انفرادي بودم جز آب، هيچ چيز به من و ديگران نميدادند يعني «ناخواسته» ، همه در «اعتصاب غذاي اجباري» بوديم. گلايه هاي من به فرماندهي نيروي انتظامي آذربايجان شرقي هم اثر بخش نشد. در روز سوم قاضي شعبه اول دادگاه انقلاب (در انفرادي) به سراغم آمد. هم در آن جا هم به هنگام بازجويي وي، از او خواستم تا مرا به پزشك قانوني معرفي كند. او از اين خواست من، سر سر ميگذشت و مرا به پزشك قانوني معرفي نكرد. اين در حالي بود كه ورم و آماس لپهايم و گونه هايم را ميديدم و خونريزي شديدي داشتم كه ناچار شدند مرا شبانه به بيمارستان (درمانگاه پليس در نصف راه) ببرند. 


بعد از سه روز مرا به هماره تعدادي دانشجو و افراد عادي در ساعت 30/3 صبح به زندان تبريز منتقل كردند ( 29/3/82 ). هنوز ظهر نشده بود كه مرا از بقيه جدا كردند و به يك انفرادي بردند در 8/4/82 نيز مرا به اداره كل اطلاعات آذربايجان شرقي منتقل كردند در آن جا هم در انفرادي بودم و در سه مرحله بازجويي كتبي شدم اما بر عكس اطلاعات نيروي انتظامي تبريز و زندان كه امكانات بهداشتي در اختيار ما قرار نميدادند، در آنجا هر لحظه ميتوانستيم از اين امكانات استفاده كنيم .در 19/4/82 دوباره به زندان برگردانده شدم. 


صبح روز 22 تير به دادگاه انقلاب بدرقه شدم و در آنجا متوجه شدم كه پرونده ما از شعبه يك به شعبه دوم دادگاه انقلاب انتقال يافته است. ياد آور ميشود كه اتهامات اوليه من در هر سه بازجويي «مصاحبه با راديوهاي خارجي»، تبليغ عليه نظام» و «استفاده از چاقو در برابر پليس» عنوان شده بود اما در آخرين روز كه با قرار كفالت (شايد وثيقه) 50 ميليون توماني ترخيص شدم. اتهامات من به «تبليغ عليه نظام» كاهش يافته بود. 


من به عنوان يك خبرنگار تحصيل كرده دانشگاهي و داراي جواز (كارت) از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در چهار چوب قوانين كشور فعاليت خبري دارم و بعضي از اخبار منطقه اي را به راديوهاي فارسي زبان خارجي از كشور هم ميدهم. هر نوع تبليغ عليه نظام را حتماً بايد در نوشته ها و گفته هاي خودم داشته باشم اما هيچ كدام از سه مرجع بازجويي كننده من به اخبار گزارشها يا جملاتي از من كه بيانگر تبليغ عليه نظام باشد به عنوان دليل ارائه نكردند در نتيجه، به نظر ميرسد كه انتساب اين اتهام فقط به خاطر پخش مطالب از راديوهاي خارجي است. در هر حال اين يك كار خبري و رسانه اي است كه بايد (علي الوصول) در دادگاه مطبوعات رسيدگي شود و اين اتهام چنان سنگين نيست كه باعث صدور قرار بازداشت موقت (به صورت انفرادي ) باشد. 


من اميدوارم حضرتعالي و سازمان حقوقي و انساني ـ اسلامي شما به موارد تخلف انجام گرفته از 26/3 تا 22/4/82 رسيدگي فرموده و در احقاق حقوق اعلام ميزان و ضرر و زيان جسمي ـ رواني خود و خانواده ام را به طور رسمي به اين جانب و محاكم و سازمان رسمي اعلام فرماييد. همچنين آيا خبرنگاران اين حق را دارند كه همچون پليس، اورژانس، آتش نشاني با توجه به قوانين، دستورالعمل ها و آييننامه هاي اجراي و عرف رايج كشور و جهان به موقع در محل هر حادثه اجتماعي حضور يافته و آن را به رسانه دلخواه خود ارسال دارند؟ آيا اگر پليس يا هر شخص يا سازماني (به هر بهانه اي) باعث شدند تا او نتواند به وظايف قانوني خود عمل كند مي تواند پيگرد قرار بگيرد؟ چه كساني آنها را تعقيب كرده يا به دادگاه معرفي ميكند؟ آيا تا زماني كه خبرنگاري در زير شكنجه (ضاربان) جان نداده است و پس از مدتي بازداشت كه علايم ضرب و جرح از بين رفته است محاكم و قوانين اسلامي به ادعاي او ترتيب اثر ميدهند؟ و آيا خبرنگاران ميتوانند اخبار خود را به رسانه هاي داخلي يا خارجي فروخته و در آمد كسب كنند ؟ و......................؟؟؟!!! 


با تقديم احترام 
انصافعلي هدايت 
روزنامه نگار زنداني و كتك خورده از دست17 نفرلباس شخصي در تبريز 
24/4/1382 
تلفن: تبريز04112814138 
hedayat222@yahoo.com 

Friday, September 19, 2003
 



Comments

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر