اتهام خيانت به گروه ها و احزاب روشن فكري ايران
انصافعلي هدايت- روزنامه نگار در تبريز
Hedayat222@yahoo.com
0098 - 411- 281- 4138
0098 – 913 – 412 - 2384
Hedayat222@yahoo.com
0098 - 411- 281- 4138
0098 – 913 – 412 - 2384
همه ما از دمكراسي و آزادي ، دم مي زنيم و آن دو را قبله خود كرده ايم اما ديكتاتورهايي هستيم كه نادانسته ، اصول سياست « ماكياول » را به كار مي گيريم . ما انسانهاي پرمدعا ، طرفدار دمكراسي و آزادي ، پا را از اصول سياست ماكياول ، فراتر مي گذاريم و علاوه بر فريب مردم ( كه جزو آموزه هاي سياسي ماكياول است ) خودمان را هم فريب مي دهيم .
همه ما از آزادي و دمكراسي دم مي زنيم . از آزادي بيان ، با حرارت تمام دفاع مي كنيم . اما براي اثبات و تاييد ( شخص ) خودمان ، مخالفان سياسي و عقيدتي خودمان را به خاطر عقايد سياسي شان ، تحقير مي كنيم يا آنها را ( به چيزي ) متهم مي كنيم تا نشان دهيم كه ما از ابتداي فعاليت خودمان ، معصوم و برتر بوده ايم . بدين گونه ، ديكتاتوري و استبداد دروني و رواني خود را به نمايش مي گذاريم .
از گذشته هاي دور ، حاكمان و قدرتمندان با برقراري استبداد و وارد آوردن اتهام هاي گوناگون سياسي و مذهبي ، مخالفان را از بين مي بردند . يا وادار به سكوت و تسليم مي كردند . همه ما روش حكومتي آن گذشتگان را ناپسند مي دانيم و نامعقول مي شماريم . اما همه ما ( به اصطلاح روشنفكران ) در قالب ديكتاتورهاي بدون ارتش و قدرت هستيم . مثل همان ديكتاتور ها ، ديگران را متهم كرده و مجبور به خاموشي مي كنيم . راستي ! اگر ما قدرت نظامي ، سياسي و اجتماعي آنها را در اختيار داشتيم ، با مخالفان سياسي و عقيدتي از يك طرف و با رقباي سياسي خود از طرف ديگر ، چه رفتاري مي كرديم ؟
ما تحت شرايطي ، آموزش هايي ، ديده و تجربه هايي را آموخته ايم و به قد و قواره سياسي - فكري كنوني ، رسيده ايم . تنها تفاوت ما از هم در اين است كه در خانواده مذهبي يا ضد مذهب به دنيا آمده ايم . در ايران يا در خارج از ايران به مدرسه و دانشگاه رفته ايم . آموزش هايمان ديني ، سياسي ، پزشكي ، مهندسي ( رياضي ) ، فلسفه و ... بوده است . در انگلستان ، آمريكا ، روسيه ( اتحاد جماهير شوروي سابق ) ، كشورهاي بلوك شرق يا بلوك غرب سابق ، تحصيل كرده و با سيستم سياسي ، فكري و اجتماعي هر كدام از آن كشورها ، بيشتر از كشورهاي ديگر ، آشنا شده ايم . با راه و روش حكومتي و سياسي يك كشور ، بيشتر از كشورهاي ديگر آشنا هستيم . تجربه هاي آنها را از كتابها و تاريخ شان ، دروني كرده ايم . راهي را كه رهبران و روشنفكران آن كشور از آن راه جامعه و ملت خود را به توسعه و پيشرفت رسانده اند ، بيشتر از راه و روش ديگر مملكت ها آشنايي داريم .
فرض كنيم ، چند دوست هم محله اي هستيم كه زمان تحصيل دانشگاهي ما فرا رسيده است . امكانات مهيا مي شود و هر كدام ما مجبور مي شويم تا براي ادامه تحصيل ( فقط ) يك كشور را انتخاب كنيم . يكي از ما آمريكا ، ديگري انگلستان ، سومي فرانسه ، چهارمي سوئد ، پنجمي آلمان ، ششمي لهستان ، هفتمي شوروي ( سابق ) و ... انتخاب مي كنيم .
هر كدام با هزار اميد و آرزو ، ديگر دوستان را وداع مي گوييم و به كشورهاي مورد نظر خود مسافرت مي كنيم . به تحصيل علم و كسب تجربه ، آشنايي با تاريخ ، با فلسفه سياسي ، نوع حكومتها و چگونگي اداره مردم ، ميزان توسعه و پيشرفت فني و تكنيكي و ... كشور جديد ، مي پردازيم .
از همان لحظه ورود به كشور مقصد ، متوجه تفاوتها ، پيشرفت هاي آن ها و عقب ماندگي هاي خودمان مي شويم . به دنبال پاسخ به « چرا ما چنين نيستيم ؟ » ، « اين ملت چگونه به اين مرحله رسيده اند ؟ » ، « مشكل در كجاست و راه حل توسعه كشور ما چيست ؟ » و ... مي گرديم .
جواب اين سوالها و ده ها سوال ديگر را به تدريج در جامعه و دانشگاههاي آن كشورها جذب مي كنيم . با راه حلهاي جديد ، براي برون رفتن از عقب ماندگي و روش هاي توسعه سياسي - اجتماعي آنان ، آشنا مي شويم .
هر كدام از ما ، به دهها سوال مشابه با ديگر دوستانمان ، در كشورهاي مختلف ، با سيستم اجتماعي - سياسي متفاوت ، پاسخ هاي متفاوتي مي دهيم . روش ها و تجربه هاي برون رفت از عقب ماندگي تكنولوژيكي و توسعه نيافتگي سياسي - اجتماعي آنها را به عنوان الگوي مناسب براي درمان درد جامعه خود ، مي پذيريم . با توجه به وضعيت جامعه خودمان ، تغييراتي را در آن ها مي دهيم و نسخه اي فكري - سياسي براي برون رفت جامعه عقب مانده خود، مي پيچيم .
ممكن است ، در كشور محل تحصيل خودمان ، با ايرانيان ديگر ( دانشجو ، سياستمدار ، مهاجر ، پناهنده و ... ) هم آشنا شده باشيم . عقايد و تجربه هاي آنان را هم مي بينيم . از نظر فكري ، خود را با دسته اي از هم وطنانمان ، نزديكتر احساس مي كنيم . به اين دسته ، بيش از ديگران نزديك مي شويم . به احتمال زياد ، اگر آنان عضو حزب و سازماني باشند ، به آن حزب و سازمان ملحق مي شويم . اگر حزب و سازماني نباشد ، حزب و سازماني را بنيان گذاري مي كنيم .
اين حزب و سازمان ، با توجه به دانش و آموخته هايمان و با توجه به پاسخ هايي كه به سوالهاي اساسي مربوط به عقب ماندگي كشور خودمان و روشهاي برون رفت از عقب ماندگي ، داده ايم ، به فلسفه و روش سياسي خاصي تن مي دهد و آن گاه ، اساسنامه اي را تدوين مي كند .
از آن به بعد ، گرايش هر كس به آن حزب و سازمان نزديكتر باشد و مايل باشد به شكل انسجام يافته تري براي توسعه كشورش اقدام كند ، ممكن است ، عضو آن حزب يا سازمان شود .
حال ، در هر كدام از آن كشورها ، سازمانها و احزاب متفاوتي در هرم قدرت آن جامعه قرار دارند و ممكن است ، عقايد ما به عقايد آنها نزديك باشد . در ديد كلان ، با آن ها هم فكر باشيم . بتوانيم با حزب و سازمانهاي آن كشورها ، اعتلاف و اتحاد برقرار كنيم تا از حمايت ، تجربه و قدرت آن حزب و آن ملت ، در رسيدن به اهداف خودمان ، بهره برداري كنيم .
به طور طبيعي ، ارتباطات ما با احزاب كشور محل تحصيل خود ، قويتر خواهد بود . ممكن است ، ما به يكي از افكار سرمايه داري ، ماركسيست ،... ، ... و ... معتقد شده باشيم كه به عقيده ما ، راه برون رفت جامعه ما ، در سلطه و حكومت اين انديشه و حركت در مسير تجربه كشورهاي معتقد به اين فكر ، نهفته باشد .
وقتي به كشور زادگاه مان برمي گرديم ، هر كدام با راه حل ها ، ايده آلها و آرزوهايي براي توسعه كشور ، برگشته ايم . ميدان فعاليت سياسي - فكري در كشور ، براي همه ما باز است اما ما ( در داخل خودمان ) ديكتاتور هستيم و مايل نيستيم ، مخالفان فكري ، سياسي ما ، در جايي كه ما فعاليت مي كنيم ، فعال باشند . نمي خواهيم آن ها در تلاش براي برون رفت كشور از عقب ماندگي ، مشاركت كنند . نمي خواهيم ، آنها در آينده سياسي - اجتماعي كشور نقش داشته باشند . نمي خواهيم آنان را شريك سياسي - اجتماعي خود ، ببينيم . نمي خواهيم آنها عرصه را به ما تنگ كنند و دست همفكران ما ، بسته باشد . نمي خواهيم آنان را در منافع موجود ( در شرايط موجود كشور ) يا آينده ، سهيم كنيم و ... .
آنان كه مثل ما دلسوز ملت و خواهان ترقي كشور هستند را به توپ اتهام مي بنديم : انگليسي ! آمريكايي ! كمونيست ! ماركسيست ! سرمايه دار ! توده اي ، فاشيست ! فراماسون ! محافظه كار ! ... جاسوس ... !
با توجه به شرايط حاكم بر رهبران كشور ما ( گاهي ) اين سخنان ساده و حقيقي ، در حكم ارتداد و حكم سياسي قرار مي گيرد . هر كدام از ما ، براي بيرون كردن رقيب همدرد خود از عرصه سياست ، اجتماع و قدرت ، اين سخنان را اتهام گونه ، تكرار مي كنيم . دلايل و مداركي را كه نشان مي دهد ما با آن كشور ها ، سازمانها و احزاب آن ها ارتباط داريم را رو مي كنيم و ...
يا اين كه دولت هاي موجود ، از اطلاعات ! و مدارك ! ما ، عليه ديگر دوستانمان استفاده مي كنند ، ما چماق ، شمشير ، تفنگ ، تانك و ... اسلحه دست حكومت مي شويم تا طيفي را كه با ديدگاهي متفاوت از ما ، در انديشه توسعه و پيشرفت ايران است ، سركوب كنيم . و ما سلاح دست حكومت گران مي شويم بر سر هم ! تا ايران عقب بماند و هيچ كدام ، فرصت اجراي ايده هايمان را بدست نياوريم .
اين اتهام هاي ( انگليسي ! آمريكايي ! روسي ! سرمايه دار ! كمونيست ! كاپيتاليست و . را آن قدر تكرار مي كنيم كه مفهوم آن تغيير مي يابد و به فحش سياسي ، جاسوسي ،وابستگي و ... در مي آيد . اين تكرارها ، از طرف همه ما نسبت به ديگري رخ داده و مي دهد . اين اتهامهاي سياسي ، منزلت و جايگاه ما را در ميان حكومت گران و مردم ، پايين مي آورد و تنها و تنها ، حكومت گران از ترويج اين جنگ « همه عليه هم » ، سود مي برند . آن كه بازنده است ما و تفكرات توسعه ايران است . ما تكه تكه مي شويم ! از ميان بردن اين تكه ها ، كار بس آساني است . ( كه ما در تحقق آن هم سعي مي كنيم . )
بايد پذيرفت كه هر كدام ما در يك كشور ، آموزش ديده ايم . با نوعي راه حل سياسي - اجتماعي ، علمي و تكنولوژيكي برون رفت از عقب ماندگي كشور آشنا هستيم . درد همه ما ، توسعه ايران است اما هر كدام از ما ، راه حل جداگانه اي داريم . كشور ما هم بزرگ است و جا براي تنفس و فعاليت همه ما ، دارد .
اگر به آزادي و دمكراسي معتقد باشيم ، ديگر ، آن اتهام ها ، فحش نخواهند شد . چرا كه بايد خود ما پيش آمده و با دفاع از ديدگاه خود ، به طور روشن و شفاف اعلام كنيم كه من به راه حل آمريكايي ، من به انگليسي ، من به سوئدي ، من به آلماني ، من به روسي و .. اعتقاد دارم !
هر حزب ، سازمان و فردي در نشريه خود ، عقايد و ديدگاه هايش را به روشني اعلام مي كند . به انتقاد ديگران ، پاسخ مي دهد . ديگران را نقد مي كند و خود از نقد ديگران ، هراسان نمي شود . بدين شيوه ، همه ما هم ( كه اين اتهام ها را از كشورهاي محل آموزش خود كه رقيب سياسي ، نظامي ، اقتصادي و ... هم بوده اند ، همراه ديگر آموزشها ، كسب كرده ايم . ) اعلام مي كنيم : عقايد آن كشورها را به طور مستقيم از خود آن ها ( بري از هر گونه اتهام ) دريافت كرده ايم . ممكن است ، بخشي از هر ديدگاه ، به نظر هر كدام از ما ، معقول باشد و ما آن را به مجموعه ديدگاه و برنامه هاي خودمان ، اضافه كنيم و بدين ترتيب ، نظريه هاي ملي ( متفاوت از ديدگاه حاكم در زادگاه آن تفكرها ) پديدار شود .
اما ما ديكتاتورهاي بدون قدرت ، ارتش و ... بسيار كوچكيم و ظرفيت تحمل ديگران را نداريم . اين در حالي است كه به دمكراسي و آزادي هم مي انديشيم .
چه عيبي دارد كه من توده اي ، من كاپيتاليست ، من فراماسون ، من آمريكايي انديش ، من سوئدي انديش ، من فرانسوي انديش ، من انگليسي انديش و ... اين اتهامها را با افتخار بپذيرم و با شجاعت خود ، آنها را از بار توهين و دشنام ، خالي كنم و به ديگران هم فرصت دهم ، تا انديشه خود براي توسعه و پيشرفت ايران را در كنار من ، به نمايش گذارند . ملت هر كدام را پذيرفت ، آن ديدگاه براي مدتي ، سكان كشور را در دست مي گيرد و كشور را هدايت مي كند .
هيچ روشنفكري به فكر خيانت به ايران و ملت آن نبوده و نيست . تفاوت ، تنها در نوع نگرش و استراتژي هر حزب و سازمان براي توسعه كشور بوده و است .
آيا روزي همه گروهها و احزابي كه لطمه و ضربه حكومت گران ايران را ديده و چشيده اند ، خوي ديكتاتوري را ترك خواهند كرد تا در كنار هم به مردم ايران خدمت كنند ؟ يا منافع حزبي و گروهي را به منافع ملت ايران ترجيح خواهند داد ؟ و باز هم همديگر را « متهم » خواهند ساخت ؟
- posted by mehran bahari @ 12:30 PM
Comments
Post a Comment