Wednesday, May 27, 2009


جواد طالعي ــ دفتر اروپايي شهروند
اشاره: 1


انصافعلي هدايت، روزنامه نگار آزاد ايراني كه در سال هاي اخير علاوه بر نشريات داخل كشور با راديو فردا نيز همكاري داشته است، يكي از ميهمانان همايش اتحاد جمهوري خواهان ايران بود.
او، بلافاصله پس از بازگشت به ايران، در خانه اش دستگير شد. به روايت فاطمه هدايت دختر روزنامه نگار، سه ماموري كه براي بازداشت انصافعلي هدايت به خانه وي مراجعه كردند، تمام يادداشت ها، نوارها، ديسكت هاي كامپيوتر وي و فرزندانش را ضبط كردند.1


خبر بازداشت هدايت، روز جمعه هفته گذشته به خارج از كشور رسيد. غروب روز شنبه، فاطمه هدايت، در اين تماس كه از راديو صداي آلمان با وي گرفته شد، گفت: "پدرم حدود ساعت شش بعد از ظهر به وقت محلي به ما تلفن زد و اطلاع داد كه او را براي بازجوئي به شعبه اول دادگاه انقلاب تبريز برده اند. او از ما خواست كه با وكيلش تماس بگيريم و خواهش كنيم كه براي نظارت در بازجوئي به دادستاني انقلاب برود".1


فاطمه هدايت ، درباره اتهامي كه به پدرش زده اند گفت:"به صورت غير رسمي او را به جاسوسي و توهين به مقام رهبري متهم ساخته اند". 1

هنگامي كه انصافعلي هدايت را براي نخستين بار چند روز پيش از دستگيري او در برلين ديدم، اين كه او بتواند به عنوان يك روزنامه نگار آزاد در جامعه بسته كار كند، براي راديوئي وابسته به دولت آمريكا بنويسد، در همايش مخالفين حكومت شركت كند و جرات بازگشت به ايران و ادامه كارش را نيز داشته باشد، براي من يك معماي بزرگ بود. در گوشه اي، به سراغش رفتم و از او خواستم كه گپي با هم بزنيم. او، اين پيشنهاد را با خوشروئي تمام پذيرفت. از گفت و گوي صميمي ما، چيزي بيرون تراويد كه انتظارش را نداشتم:1


در اين جهان، كشوري هست، كه در آن ممكن است آدم مجبور شود ميان مرگ ناشي از گرسنگي و روزنامه نگاري يكي را انتخاب كند! يعني شغلي كه در زير سلطه استبداد همزاد هميشه مرگ است.1


انصافعلي هدايت، با كارهاي بعضا جنجالي خود، صاحب اسم و رسمي شده است. اما هنوز بايد با همسر و چهار فرزندش در يك اتاق خانه پدري زندگي كند. مي گويد: "چون اجاره خانه نمي پردازم، مي توانم زندگي بچه هايم را تامين كنم. چهار سال است هيچ ميهماني نداشته ام، چون جا و امكاني براي دعوت از ميهمان ندارم!"1


روزنامه نگاري، بازي با دم شير است. به شرطي كه شيران مسند قدرت باشند. در ايران اما، روزنامه نگاري بازي با پوزه كفتاران است. و كفتاران، چنان حقيرند كه براي سفره كودكان تو نيز ناني باقي نمي گذارند.1


بگذريم. روايت رنج روزنامه نگار آزاد جامعه بسته را، كه حالا اسير چنگال دشمنان آزادي شده است، با هم بخوانيم:
ج. ط


آقاي انصافعلي هدايت! شما به عنوان روزنامه نگار آزادي كه در ايران زندگي و كار مي كند، صرفا براي تهيه گزارش در اين همايش شركت كرده ايد يا علائق شخصي و سياسي هم نسبت به اين حركت داريد؟

- من، روزنامه نگار هستم. طبعا يك روزنامه نگار خالي از ذهنيت سياسي و آرمان هم نيست، اما حق ندارد اين ذهنيت شخصي را در كار خبر دخالت بدهد. من، سال ها است خود را جمهوري خواه مي دانم. اما به عنوان يك روزنامه نگار به اين جمع دعوت شده ام. منشور اتحاد جمهوري خواهان را امضا نكرده ام و امضا هم نخواهم كرد، چون در اين صورت عضو يك سازمان سياسي خواهم بود. اين كار، استقلال مرا به عنوان خبرنگار از من مي گيرد. در عين حال، چون لازم است كه از جريانات اجتماعي آگاهي كسب كنم، حضور در اين همايش را فرصتي بسيار مغتنم براي آشنائي با جرياني مي دانم كه در حال شكل گرفتن است.1


قصد داريد گزارش همايش را در نشريات داخل كشور منتشر كنيد؟

فعلا اين جسارت را در خودم نمي بينم. اصولا نمي دانم واكنش جمهوري اسلامي چه خواهد بود. جمهوري اسلامي، در همين چند روزه هم واكنش هائي نشان داده است، اما با گزينش شوراي هماهنگي و هيئت اجرائي، تصور مي كنم واكنش ها تيزتر شود. بخش فارسي راديوهاي خارجي همايش را به خوبي پوشش داده اند. بنابر اين چيزي نمي ماند كه من بتوانم با خودم به ايران ببرم.1


فكر مي كنيد اتحاد جمهوري خواهان با موفقيت در برگزاري همايش، شانس اثرگذاري بر جنبش دموكراسي خواهي و سكولار را در ايران خواهد يافت؟ اصولا اين حركت چه استراتژي را بايد در پيش بگيرد كه بتواند شانس خود را در اين عرصه افزايش بدهد؟

- من، سندهائي را كه به عنوان پيش نويس ارائه شده و بايد در اين همايش تصويب شود خوانده ام. به مسئولين همايش هم گفته ام كه اين ها در سطح خواست هاي عمومي مردم ايران است و به سطحي فراتر از آن نمي رود. در جاهائي، حتي ضعيف تر از سطح اين خواست ها است. ماده هشتم يكي از اين اسناد، حقوق اقوام ساكن ايران را مورد توجه و تاكيد قرار مي داد كه متاسفانه امروز حذف شد. با اين اتفاق، اتحاد جمهوري خواهان، حقوق هشتاد درصد مردم ايران را ناديده مي گيرد. با اين حال، اگر اتحاد جمهوري خواهان واقعا فعال باشد، ممكن است بتواند با جنبش درون ايران گره بخورد. اما حتي خود من به عنوان يك روزنامه نگار در ايران از هيچكس نشنيدم كه درباره تشكيل همايش و هدف هاي آن چيزي شنيده باشد.1


اما شما الان اينجا حضور داريد. 1

- من، از طريق ارتباطات شخصي و تماس هاي اينترنتي توانستم از روند ماجرا مطلع شوم. به نظر من، بيش از 99 درصد ايراني ها اصلا از چنين تشكل و تلاشي خبر ندارند. مردم ايران، از جناح هاي چپ و راست حكومت بريده اند. به همين دليل است كه مي بينيم اصلاح طلبان شبانه روز براي كشاندن مردم به پاي صندوق هاي راي تلاش مي كنند، اما مردم به سمت تحريم مي روند. به اين ترتيب، جمهوري خواهان خارج از كشور هم، اگر مردم را ناديده بگيرند، مثل جناح هاي چپ و راست داخل كشور، كنار نهاده خواهند شد و اگر بيانگر خواست هاي مردم باشند، به يكي از آلترناتيو ها تبديل خواهند شد.1


آن ها چطور بايد خودشان را به مردم ايران بشناسانند؟

پاسخ اين پرسش را من نمي توانم بدهم. اين سياستي است كه آن ها بايد بيابند و اعمال كنند. فقط به عنوان يك روزنامه نگار مي توانم بگويم كه آن ها بايد وسايل ارتباطي خودشان را گسترش بدهند. راديو، تلويزيون و روزنامه در اين جا اهميت پيدا مي كند. ارتباط ها تنها از طريق اينترنت برقرار است كه به نظر من كفايت نمي كند. فكر مي كنم اتحاد جمهوري خواهان، با تلاش گسترده در زمينه هائي كه به سرنوشت روز مردم ايران مربوط است، بتواند در داخل كشور مطرح شود. مثل فشار براي آزادي زندانيان سياسي، ترغيب سازمان هاي غير دولتي مدافع حقوق بشر به نظارت دائمي بر شرايط ايران و فشار آن ها براي برگزاري رفراندوم.1


فكر مي كنيد اصولا اتحاد جمهوري خواهان مايل است به آلترناتيو حكومت فعلي تبديل شود؟

نه. گمان مي كنم آن ها مي خواهند يك آلترناتيو فكري ايجاد كنند. مثلا تاكيد آن ها بر جدائي دولت از دين. اين درست است. من در مقاله اي نوشتم كه مردم ايران، بر خلاف مردم كشورهاي مسلماني مثل تركيه و مصر، نه به زور، كه به صورت داوطلبانه به سوي لائيسيته مي روند. مردم ما، بخصوص زير چهل ساله ها، همه شان خواستار جدائي دين و دولت هستند و افكارشان را در اين زمينه به صراحت كامل بيان مي كنند. مي خواهم به اين نتيجه برسم كه اگر اتحاد جمهوري خواهان بر جدائي دين و دولت تاكيد مي ورزد، كاري فراتر از انعكاس خواست اكثريت مردم ايران نكرده است.1


اشاره اي گذرا به انتخابات دوره هفتم داشتيد. شما، با توجه به فضائي كه اكنون بر ايران حاكم است، فكر مي كنيد اين انتخابات چه روندي را طي خواهد كرد؟


من و خانواده ام انتخابات را تحريم كرده ايم. اما ديگران را به عنوان روزنامه نگار تشويق به تحريم نكرده ام و نمي كنم. در ايران دو جريان وجود دارد. يكي جريان حكومت كه شامل جناح هاي مختلف است و يكي هم مردم. اين ها به موازات هم حركت نمي كنند. زاويه هم گرا هم ندارند كه فكر كنيم در جائي به يكديگر خواهند رسيد. حكومت و مردم، در دو مسير كاملا متضاد حركت مي كنند. به نظر مي رسد كه مردم انتخابات را تحريم كرده اند و پيش بيني مي شود كه كمتر از ده درصد در آن شركت خواهند كرد. حتي آمارها اعلام كرده اند كه فقط حدود 4 درصد شركت خواهند كرد.1


كدام آمارها؟

در دانشگاه هاي مختلف از ميان دانشجويان نظرسنجي مي شود. مثلا، اگر اشتباه نكنم، هفتاد و شش درصد دانشجويان زنجان گفته اند كه انتخابات را تحريم كرده اند.1


اما دانشجويان فقط بخشي از جامعه هستند. نظرسنجي هائي را مي توان جدي گرفت كه در سطح كل جامعه صورت مي گيرند. مثل نظر سنجي مركز مطالعات و تحقيقات دانشگاه تهران، يا نظرسنجي جامعه روحانيت مبارز در استان خراسان. اين نظرسنجي ها كه نتايج آن ها اوائل ژانويه انتشار يافت، نشان مي دهند كه فقط حدود بيست و چهار درصد مردم انتخابات را تحريم كرده اند، حدود سي درصد مردد هستند و بقيه گفته اند كه در انتخابات شركت مي كنند.

ببينيد، دانشجويان در ايران وضعيتي پيدا كرده اند كه مي توان آن ها را مرجع مردم قلمداد كرد. مردم به حرف من كه روزنامه نگار هستم و تحصيلات دانشگاهي ام را هم پشت سر نهاده ام، گوش نمي دهند. اما به حرف هاي يك دانشجوي سال اول گوش مي سپارند. من مطمئن هستم كه اگر دانشجويان راي ندهند، مردم هم راي نخواهند داد. انتخابات شوراها هم اين را نشان داد. در عين حال، نظرسنجي جناح راست حكومت، چندي پيش تاكيد كرد كه تنها حدود 4 درصد مردم به آن ها راي خواهند داد. مردم ما، بسيار باهوش اند. آن ها، خودشان را به خطر نمي اندازند. آن ها، ممكن است بگويند كه در انتخابات شركت مي كنند، اما راي ندهند. براي دست يابي به حقيقت بايد منتظر ماند.1


من، در سال هاي دهه پنجاه و شصت به عنوان روزنامه نگار در ايران كار مي كردم. در آن دوران چيزي به عنوان "روزنامه نگار آزاد" وجود نداشت. اصولا براي من عجيب است كه كسي بتواند به عنوان روزنامه نگار آزاد در جامعه بسته اي كار كند كه هيچ نهادي براي پشتيباني از حقوق وي ندارد. از شما، كه كارفرماي ثابت نداريد و با راديوهاي نامطلوب[از نگاه رژيم] خارجي هم همكاري مي كنيد، آنگاه كه دچار مشكل شويد، چه كسي حمايت خواهد كرد؟

داستاني را برايتان تعريف مي كنم تا دريابيد ما در چه شرايطي كار مي كنيم. من، آبانماه سال 1375 گزارشي را در روزنامه سلام منتشر كردم كه باب طبع جناح راست حكومت نبود. آن ها، در سراسر كشور راه پيمائي هائي را عليه من سازمان دادند. تنها كسي كه آن زمان از من حمايت كرد فرج سركوهي بود كه خودش سه روز بعد دستگير شد. بعد از آن ماجرا، هيچكس در ايران به من كار نداد. نه جناح راست و نه جناح چپ. آنقدر بيكاري كشيدم كه ناچار شدم خانه ام را در تهران بفروشم و پول آن را بخورم و بعد به تبريز بروم و در يك اتاق بيست متري خانه پدرم زندگي كنم.1


همسر و فرزند هم داريد؟

بله. چهارتا بچه دارم.


و با همه آن ها در يك اتاق؟

بله. اما من فارغ التحصيل رشته روزنامه نگاري هستم و جز روزنامه نگاري كار ديگري بلد نيستم. وقتي به تبريز بازگشتم، به هر دري زدم، كسي به من كار نداد. سرانجام فكر كردم مدركي دارم كه به من اجازه روزنامه نگاري مي دهد. اين بود كه به عنوان روزنامه نگار آزاد شروع به همكاري با روزنامه هاي داخل كشور و راديوهاي خارجي كردم. در تحريريه بسياري از روزنامه ها دوستاني دارم كه از خبرهايم استقبال مي كنند. درآمدم بد نيست و زندگي ام را تامين مي كند. البته چون اجاره خانه نمي دهم. 1


يعني همچنان با چهار بچه در اتاق خانه پدري؟

بله. باور كنيد چهار سال است يك ميهمان نداشته ام. چون جائي و امكاني براي ميهمان ندارم! در هر حال، چون هيچ كار ديگري بلد نبودم، مي بايست ميان ادامه كار پرخطر روزنامه نگاري آزاد و مرگ يكي را انتخاب مي كردم. من اولي را برگزيدم. مرا عنصر نامطلوب مي دانند، به جلسات خبر راهم نمي دهند، حق ورود به جلسات استانداري را ندارم و دهها مشكل ديگر برايم ايجاد كرده اند. اما ماهم در ايران خبرنگاريم، انجمن صنفي روزنامه نگاران را داريم و دوستاني كه از ما حمايت مي كنند. من خودم را در يك نزاع دائمي با حكومت و زندگي مي بينم. يا بايد براي نجات بچه هايم از گرسنگي كار كنم يا بميرم. و من كار مي كنم. همه ايران دارند مي جنگند و زندگي مي كنند. ايران پر از تناقض است. شايد تناقض هاي من بيشتر باشد، اما يگانه نيست.1


چقدر اميد داريد كه مبارزات مردم سرانجام به نتيجه برسد؟

- من بسيار خوشبين هستم. آينده ايران را بسيار درخشان مي بينم و اطمينان دارم كه جمهوري اسلامي خواهد رفت. زيرا نمي تواند با مردم بسازد. جمهوري اسلامي، تنها در صورتي خواهد ماند كه مردم به سمتش بازگردند و به آن اعتماد كنند. اما سيستم توانائي فراهم ساختن اين زمينه را از دست داده است.1


اخيرا آقاي اكبر اعلمي نماينده تبريز در مجلس شوراي اسلامي، به آماري درباره اعتياد اشاره كرده كه هرچند پائين به نظر مي رسد، بازهم بسيار تكان دهنده است. او گفته است كه در سال هاي 1377 تا 1381 هرسال دو تا سه ميليون نفر به مصرف مواد مخدر پرداخته اند. نماينده مجلس، پيش بيني كرده است كه تا سال 1400 ده درصد جمعيت كشور معتاد خواهند بود. خبرهائي كه از ايران به ما مي رسد نشان مي دهد كه همين حالا، تعداد معتادان بيشتر از اين ها است. شما در اين زمينه اطلاعاتي داريد؟


- ما هيچ آمار دقيقي نداريم. زيرا برخي آمارها در ايران محرمانه تلقي مي شوند. اما مي دانيم كه مواد مخدر در جامعه ما به نقل و نبات تبديل شده است. مواد مخدر را در كوچه و خيابان دست همه مي بينيد. پليس هم توانائي كنترل آن را ندارد. در ايران بيشتر از يك شبكه پخش مواد مخدر وجود ندارد. آن ها كه دستگير مي شوند، كوچولوهائي هستند كه خارج از اين شبكه قرار دارند و رقيب محسوب مي شوند. شبكه اصلي از آن ها انتقام مي گيرد. دليل اين ادعاي من آن است كه نرخ هروئين پائين تر از ترياك است. اگر اين ها دو شبكه بودند، رقابت مي كردند تا بتوانند نرخ ها را متوازن كنند. اين نشان مي دهد كه به احتمال زياد سازمان هاي بسيار پيچيده اي وجود دارند كه مورد حمايت بخش هائي از حكومت هم هستند. با توجه به اين شرايط، درصد معتادان زيادتر از آن خواهد شد كه آقاي اعلمي پيش بيني مي كند. خود سازمان بهزيستي اعلام كرده است كه حدود 3 ميليون و 600 هزار نفر معتاد داريم. اين، آمار معتادان دائمي است. تعداد كساني كه "تفنني" خوانده مي شوند خيلي بيش از اين ها است. يعني كساني كه ظاهرا معتاد نيستند، اما گهگاه مواد مخدر مصرف مي كنند. اين گروه، خواه ناخواه، روزي به معتاد دائمي تبديل خواهند شد.1


مهمترين عامل رويكرد مردم به مواد مخدر چيست؟

بيش از هرچيز بيكاري. آدم بيكار نمي داند چگونه بايد خودش را سرگرم كند و دشواري هايش را به فراموشي بسپارد. بيكاران، كه توانائي تامين زندگي خانواده خود را ندارند و يا اصلا توانائي تشكيل خانواده ندارند، با پناه بردن به مواد مخدر، دردهايشان را تسكين مي دهند. متاسفانه آينده ايران از اين نظر تاريك است.1


آيا همين مسئله به من حق نمي دهد كه آرزوهاي شما را براي يك آينده سياسي روشن در ايران خوشبينانه تلقي كنم؟

نه. جوانان ما دو دسته اند. دسته اي كه اصولا كاري به مسائل سياسي ندارند و دسته اي كه بسيار نخبه اند، به آينده مي انديشند و به لحاظ سياسي فعال اند. دسته دوم، از هر پديده اي كه سلامت جسمي و روحي آنان را به خطر بياندازد، دوري مي كنند. ما الان در ايران نهضتي داريم كه چاي نوشيدن را نيز، با اين اعتقاد كه سبب عادت مي شود نفي مي كند. اين دسته، به دام اعتياد نمي افتند. ما، در ايران قصد انقلاب كردن نداريم. نيازمند افرادي هستيم كه انديشه ورز باشند و به آينده بيانديشند. از اين نوع افراد هم به اندازه كافي داريم. اما اين افراد بايد به فكر دسته ديگر هم باشند و براي نجات آن ها اقدام كنند. آن ها، هنوز يا در دانشگاه ها و مدارس هستند، يا تازه فارغ التحصيل شده اند و كاري دستشان نيست كه بتوانند نقش مثبت خود را ايفا كنند. با اين همه تصور مي كنم مردم ايران راه حل اين مشكل را هم در آينده پيدا خواهند كرد.1


به خاطر اين گفت و گو از شما سپاسگزارم.



No comments:

Post a Comment

در حسرت سنت روشنفکری ملل قبل از سرکوب توسط کودتاچیان

 در حسرت سنت روشنفکری ملل قبل از سرکوب توسط کودتاچیان https://youtu.be/Rw7VQVAIMAU?si=B_nulJvCDnyIaojl ممالک محروسه قاجار روشنفکران و رهبران...