روزنامه نگاران مردم را می فريبند
ژورناليستلر خالقى آللاديرلار!
انصافعلی هدايت
Hedayat222@yahoo.com
چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۸۲
«اغلب» روزنامه نگاران و خبرنگاران كنونی جامعه ما ، «روزنامه نگارنما و خبرنگارنما» هستند. با اين حال ، اكثر آن ها به اين حقيقت تلخ آگاه نيستند. در نتيجه ، برای رفع اين نقش ، كار چندانی هم نمی كنند.
در دوران قبل از مشروطه ، تعداد و درصد بيسوادان ايران بسيار زياد بود... در آن دوران ، وسايل ارتباطی ، سريع نبود و روزنامه ها و نشريات با روزها و هفته ها تاخير بدست مردم می رسيد. با اين حال ، روزنامه نگاران آن زمان توانستند ، در كمتر از 45 سال ، فرهنگی را در كشور رواج دهند و مردم را به اين باور برسانند كه شاه «مطلق» و «سايه خدا» نيست. همان طور كه هر چه او می گويد ، فرمان خدا و وحی اللهی نيست
با آن كه در 98 سال گذشته ، به تعداد روزنامه ها ، باسوادان و وسايل ارتباطی كشور افزوده شده است اما ما روزنامه نگاران و نويسندگان چه كرده ايم چه نوشته ايم كه مردم هدفشان را گم كرده اند و به دنبال «سراب های حقيقت نما» رفته اند
«روحانی نما» ، «پاسدارنما» ، «قاضی نما» ، «بسيجی نما» ، «پليس نما» ، «تماشاگرنما» و... لغاتی هستند كه در چند سال گذشته در فرهنگ سياسی و اجتماعی ايران از طرف دستگاههای حكومتی ، تراشيده شده و رواج يافته است تا در پس اين كلمات ، بخشی از واقعيتهای اجتماعی را پنهان كنند. يا از افكار عمومی ، مجوز سركوبی اين افراد و اقشار را بگيرد و بطور ضمنی بر «معصوميت ، بی گناهی و قداست» وابستگان حكومت ، تاكيد كنند. همچنين تلاش میكنند تا مردم و افكار عمومی را قانع كنند ؛ آنهايی كه «نما» دارند ، به سيستم و حكومت ربطی ندارند!
در ميان اين همه «نما»داران ، جای «يك صنف» (يا بخشی از آن) خالی است. چرا يك صنف؟ در حالی كه در كاربرد «نمادار»ها از يك فرد سخن رفته و می رود.
چون اغلب اعضای اين صنف ، دارای پسوند «نما» هستند و نقش «نمايی» خود را با جديت بازی میكنند. متاسفانه اغلب افراد اين صنف ، چنان در اين نقش خود غرق هستند كه رل خود را واقعی و حقيقی میپندارند و به جهل خود آگاه نيستند.
(اگر چه از ذكر نام اين صنف ، میترسم و اغلب حاميان من در اين سالهای وحشت زا و ترسآور ، از همين صنف بودند و هستند اما چه كنم كه «نقد خود» دردناكتر ولی ضروریتر است. يقين دارم كه تك تك اعضای اين صنف ، جسارت من را خواهند بخشيد!)
«اغلب» روزنامه نگاران و خبرنگاران كنونی جامعه ما ، «روزنامه نگارنما و خبرنگارنما» هستند. با اين حال ، اكثر آنها به اين حقيقت تلخ آگاه نيستند. در نتيجه ، برای رفع اين نقش ، كار چندانی هم نمی كنند.
همين موضوع ، باعث شده تا ما روزنامه نگاران ، نادانسته و ناخواسته ، افكار عمومی و مردم را از خواست واقعی خودشان دور رانده و راه رسيدن به اهدافشان را طولانیتر بكنيم. خود اين موضوع هم موجب وارد آمدن ضرر و زيان بيشتر به جامعه شده و میشود. مسئوليت جبران آن هم بعهده خود ما روزنامه نگاران است كه در اين روزها ، تاوان آن را میپردازيم. اما تعداد اندكی از ما روزنامه نگاران ، بار اين هزينه ها را به تنهايی حمل می
كنند!
برای اين كه ما روزنامه نگاران و ارباب رسانه های جمعی ، به نقش خودمان توجه كنيم ، بايد به گذشته برگشته و به تاريخ روزنامه نگاری اين كشور دقت كنيم.
استادان روزنامه نگاری در دانشگاه ، به ما گفته اند: روزنامه نگاری از بدو پيدايش خود سه مرحله را پشت سر گذاشته است. «روزنامه نگاری» در مرحله اول خود ايدئولوژيك و آرمانگرا بود و به خواست ، ايده آلها و نيازهای اساسی و آرمانی جامعه خود توجه میكرد و آنها را مینوشت و از آنها دفاع میكرد (در اروپا و آمريكا). در همين مرحله بوده كه قلم (زبان) سرخ سر سبز بر باد میداده است. چنان كه پادشاه انگلستان دستور داد تا دست يكی از اولين روزنامه نگاران را ببرند تا عبرت ديگر روزنامه نگاران شود.
در مرحله دوم از تاريخ روزنامه نگاری ، روزنامه نگاری تجاری ، آگهی و رپرتاژ نويسی پديدار شد كه هنوز هم دوام دارد.
مرحله سوم تاريخ روزنامه نگاری در اروپا ، بمباران افكار عمومی با اخبار ريز ، درشت و هيجان آور رواج يافت. در ميان هزاران خبری كه روزانه ارائه میشود ، واقعيتها ، ارزش و اهميت خود را از دست میدهند. صدها و هزاران واقعيت تلخ ، بدون توجه كافی به آنها ، در لابه لای اخبار ديگر ، گم می شوند.
ايران زمانی با روزنامه نگاری غرب آشنا شد كه اروپايیها و آمريكايیها به آرمانها و آرزوهای خودشان دست يافته بودند. نه تنها از نظر سياسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، بهداشت ، آموزش ، رفاه ، امنيت ، اشتغال و... به حداقلی از خواستهای خود رسيده بودند ، بلكه از مرحله توسعه همه جانبه كشورشان گذشته و در راه دستيابی به جايگاه كشورهای «پيشرفته» بودند.
اين همان مقطعی بود كه روزنامه نگاری غربی ، تجاری شده بود. اما روزنامه نگاران آن زمان ما ، «آرمانگرا» و اصلاح طلبان واقعی ايران در طول تاريخ سياه و استبداد زده اين كشور بودند.
آشنايی ما ايرانيان با روزنامه و روزنامه نگاری ، همزمان با حكومت 50 ساله ناصرالدين شاه قاجار رخ داد. در اين دوره بود كه وزيران روشنفكر و دنيا ديده ، جوانان مستعد را به كشورهای اروپايی فرستادند تا در رشته های مختلف علمی آموزش ديده و به ايران بازگردند.
اين جوانان و وزيران ، شاه را متوجه كردند كه او «قبله» عالم و كشور زير فرمان او ، مركز عالم نيست و ايران و ايرانی ، از كاروان دنيا عقب مانده است. شاه مطلق و مسلط بر همه امور كشور را وادار كردند تا به كشورهای پيشرفته سفر كند و با پيشرفت و توسعه آن كشورها آشنا شود.
چنين سفرهايی بود كه اندكی آنها را نرم كرد و آنها با آشنايی با كشورهای پيشرفته ، به فكر راه هايی برای توسعه ايران و «تجدد» خواهی افتادند.
اولين دانشجويان اروپا ديده ، با علوم ، تجربه ، فرهنگ ، نهادهای سياسی- اجتماعی و حقوقی و... آن ديار آشنا شدند. از جمله آن نهادها «روزنامه و روزنامه نگاری» بود كه «ركن چهارم دمكراسی» نام گرفته بود.
بدينگونه بود كه روزنامه نگاری در ميان ايرانيان رواج يافت اما تا اين رشته در كشور ما ريشه بدواند ، حاكمان «مطلق انديش» و رعييت «مطلق ستا» با روشنفكران ، دگرانديشان و روزنامه نويسان به ستيز برمیخيزند كه هنوز هم ادامه دارد.
روشنفكران ، فراريان ، تبعيديان و دانشجويان ايرانی با مفاهيمی آشنا شده بودند كه برای آنان و مردم ناشناخته و حرام بود.(تابو)
اين افراد ، با افكار مختلف ، به دنبال پيشرفت و توسعه ايران بودند ، به آگاهانيدن مردم و رهانيدن آنان از جهل ، همت گماشتند. يكی از راههای سريع توزيع آگاهی ، چاپ و انتشار مطبوعات بود. اما اين افراد چه ويژگیهايی داشتند و فرقشان با اغلب روزنامه نگار «نما»های جديد و كنونی چه بود؟ كه موفق شدند.
1- اولين روزنامه نگاران ايران از كشور خارج شده و با دنيای جديد ، آشنا شده بودند. آنان میتوانستند كشور خود را با (حداقل) يك كشور ديگر و جايگاه انسان ايرانی را با موقعيت انسانهای ديگر كشورها مقايسه كنند و بدانند: چه میخواهند و چه نمیخواهند. اما اغلب روزنامه نگاران كنونی ايران ، دنيا نديده هستند و چشم و گوش بسته ، خود ، كشور و رهبران خود را بهترينها می دانند.
2- روزنامه نگاران آن زمان (عصر مشروطه و قبل از آن) به يكی از زبانهای دنيا آشنا بودند و میتوانستند (بیواسطه) به نظريه ها و تئوریهای علمی دنيا دست يابند. ولی امروزه چنان نيست و در دانشگاههای علوم انسانی و روزنامه نگاری كشور هم ، به اين فاصله ها دامن میزنند. در نتيجه ، اگر روزنامه نگاران فعلی ايران به ديگر كشورها هم مسافرت بكنند ، نمیتوانند با مردم ديگر نقاط دنيا ارتباط برقرار كنند. همچنين اگر به راديوها ، كانالهای تلويزيونی ، كانالهای ماهوارهای و اينترنت دسترسی داشته باشند ، نمیتوانند از آنها بهره برداری كنند.
3- شغل روزنامه نگاران قبل از دوران مشروطه ، روزنامه نگاری نبود و زندگی آنان از محل ديگری تامين میشد. آنان به روزنامه و روزنامه نويسی به عنوان «ناندانی» نمینگريستند. بلكه چون به دنبال آرمانهايی بودند ، بخشی از وقت خود را صرف نوشتن ايده آلهای خود میكردند. ولی اغلب روزنامه نگاران كنونی به كارمند اداری تبديل شده و چشم به آخر ماه دوخته اند.
4- تحصيلات آنان در آن دوران ، در سطح جهانی بود. ولی امروزه سطح سواد اينان بسيار پايين است. اين ضعف در شهرستانها بيشتر به چشم میخورد. در نتيجه ، هم در مسايل سياسی- اجتماعی، در مسايل حقوقی - اقتصادی و هم در... دانش و آگاهی چندانی نداريم و در اغلب مسايل و مشكلات اجتماعی ، نوشته های ما روزنامه نگاران در سطح پايينتری از فكر مردم كوچه و بازار قرار دارد.
5- روزنامه نگاران قبل از مشروطه شهامت داشتند و پر جسارت بودند. اگر در كشور فرصت نوشتن برايشان تنگ بود ، مهاجرت كرده و در خارج از كشور به انتشار نشريات میپرداختند و نشريات توليديشان را از راههای ابتكاری به كشور وارد كرده و در دسترس همگان قرار می دادند.
6 - آنان خودشان را با قوانين (دستورات) استبدادی حاكم بر كشور ، هماهنگ نمیكردند تا هر روز به خودسانسوری ، عمق بيشتری بدهند، بلكه تلاش میكردند تا دايره خطوط قرمز را به عقب برانند. آنان خطوط قرمز و دستورات حكومتی را حلاجی كرده ، با قوانين ينگه دنيا مقايسه كرده و ارزش آنها را نشان میدادند. اما ما روزنامه نگاران كنونی نه تنها به هر دستور و قانونی تن میدهيم بلكه به توجيه آنها هم میپردازيم.(اگر چه بر خلاف قانون اساسی كشور بوده و در جهت سلب حقوق مردم تصويب شده باشد.)
7- آنان به حقوق و منافع صنفی خود آشنا بودند. اگر چه از نظر فكری و ايدئولوژيك با هم تضاد داشتند اما وقتی عوامل حكومت ، مخالفان آنان را ترور میكردند ، به زندان میانداختند ، شكنجه اش میكردند ، در طويله بازداشتش میكردند ، دفتر يا خودش را به آتش میكشيدند ، دفتر روزنامهاش را اشغال يا پلمپ میكردند ، جشن نمیگرفتند و خوشحال نمیشدند. چرا كه دولتی نبودند.
اين در حالی است كه ما روزنامه نگاران كنونی ، كارمندانی هستيم كه بدون در نظر گرفتن مسايل صنفی و منافع خودمان (روزنامه نگاران) ، با اشاره انگشت مديران نشريات يا رهبران سياسی مسلط و حاكم بر كشور، تلاش میكنيم تا رقيب و مخالف خودمان را نه تنها از ميدان بدر كنيم ، بلكه تلاش میكنيم تا از صفحه روزگار حذف شود. اگر حكومت آنها را گرفت يا توقيف كرد ، ما رقبا و يقه سفيدهای مخالف آنها ، از خوشحالی در پوست خود نمی گنجيم.
8- روزنامه نگاران آن زمان ، واژه های سياسی برگرفته از فرهنگ سياسی - اجتماعی غرب را میشناختند و لوازم هر واژه را از واژه های ديگر تشخيص میدادند. مثلا آنان میدانستند كه «دمكراسی» بدون «انتخات آزاد» مردم ، بی معنی است. انتخات آزاد مردم بدون «آزادی بيان» و «آزادی مطبوعات» معنا ندارد. «اكثريت» و «اقليت» هم با آزادی بيان ، آزادی مطبوعات و انتخابات آزاد ، رابطه تنگاتنگی دارد و...
يعنی اگر يكی از اين حلقه ها ، گم شود ، دمكراسی ، بخشی از معنای خود را از دست میدهد. اما نويسندگان و روزنامهنگاران كنونی ما با گذشت صد سال از مشروطه ، با اين واژه های سياسی حاكم بر انديشه ها ، بيگانه اند و «آزادی» را آن گونه معنی می كنند كه ايدئولوژی حاكم را در آن بگنجانند. بسته بندی كرده و به مردم تحويل بدهند.
میتوان به اين ويژگیها ، موارد ديگری را هم افزود اما همين چند ويژگی روزنامه نگاری عصر مشروطه و قبل از آن ، نشان می دهد كه چرا اغلب ما روزنامه نگاران ، «روزنامه نگارنمای» مردم فريب هستيم.
چرا كه در دوران قبل از مشروطه ، تعداد و درصد بيسوادان ايران بسيار زياد بود و حدود 100 در صد مردم را تشكيل میدادند. اما امروزه (حداقل) حدود 50 درصد افراد جامعه ما را افراد باسواد تشكيل میدهند.
در آن دوران ، وسايل ارتباطی ، سريع نبود و روزنامه ها و نشريات با روزها و هفته ها تاخير بدست مردم می رسيد.
با اين حال ، روزنامه نگاران آن زمان توانستند ، در كمتر از 45 سال ، فرهنگی را در كشور رواج دهند و مردم را به اين باور برسانند كه شاه «مطلق» و «سايه خدا» نيست. همان طور كه هر چه او میگويد ، فرمان خدا و وحی اللهی نيست.
با تلاش آنان ، مردم به درجه ای از دانش و آگاهی رسيدند كه انقلاب مشروطه را با كمترين كشته و مجروح ، به پيروزی رساندند. مجلس شورای ملی را بر حكومت مستبد شاهی ، تحميل كردند. در كمتر از يك سال ، قانون اساسی ايران را نوشتند كه از جهاتی ، بر قانون اساسی فعلی كشور ، برتری دارد. حق و حقوقی به مردم داده شد كه در طول تاريخ از مردم ايران دريغ شده بود.
آزادی بيان و عقيده و آزادی مطبوعات ، برسميت شناخته شدند. به نهادهای مدنی رسميت دادند. به مردم اجازه دادند تا بتوانند بدون كسب مجوز از دولت ، عليه آن راهپيمايی و اعتراض كنند. شكل گيری احزاب و فعاليت آنها علنی شد. شوراها و انجمنهای شهرها و محلات به فعاليت پرداختند.
روزنامه نگاران آن عصر توانستند ، در مدت كوتاهی ، دهها و صدها مفاهيم نو كه برای ما ايرانيان تازگی داشت را به فرهنگ مسلط ، تبديل كنند. اما چه بر سر روزنامه نگاران بعدی آمد كه با گذشت 98 سال از مشروطه ، نه تنها جايی برای آن مفاهيم باز نشده است ، بلكه ما روزنامه نگاران و نويسندگان ، آن مفاهيم را چنان دگرگون كردهايم كه نه تنها ملت ايران ، مسير بسيار كوتاه خود از شكل گيری «مجلس و قانون» تا اجرای آن را در 98 سال پيموده است و هنوز به اجرای قانون ، دست نيافته است ، بلكه هنوز هم برای شكل گيری و تعريف دوباره آن مفاهيم ، مبارزه میكند و هزينه های زيادی را تحمل می كند.
با آن كه در 98 سال گذشته ، به تعداد روزنامه ها ، باسوادان و وسايل ارتباطی كشور افزوده شده است اما ما روزنامه نگاران و نويسندگان چه كرده ايم چه نوشته ايم كه مردم هدفشان را گم كرده اند و به دنبال «سرابهای حقيقت نما» رفته اند.
آيا ما با مقاله ها ، تحليلها ، تفسيرها و اخبار خود ، مردم را به پازلی وارد نكرده ايم كه تا رسيدن به دمكراسی ، به سالهای ديگری برای آزمون و خطا و تعريف مفاهيم دنيای نو ، نياز دارد.
در پايان اين نوشته ، نبايد نقش عده اندكی از همكاران روزنامه نگار ، نويسنده و روشنفكر خود را ناديده بگيرم كه با بذل جان و مال خود و آسايش خانواده شان ، توانستند از مرگ حتمی مفاهيمی كه روزنامه نگاران دوران مشروطه به جامعه ما آورده بودند ، جلو گيری كنند و آنها را سر پا نگه داشته اند!
آيا ما به روزنامه نگارانی تبديل نشده ايم كه مردم را با انبوه اخبار و اطلاعات خودمان ، گمراه كردهايم و گمراه می كنيم؟
انصافعلی هدايت
Comments
Post a Comment