سكولاريسم ، سرنوشت حتمي ايران









انصافعلي هدايت 

روزنامه نگار در تبريز
 
hedayat222@yahoo.com
 
0098 411 2814138 



در اين مقاله ‚ به « سكوريسم » از ديدگاه « تئوري توطئه جهاني » نگريسته مي شود . بر اساس اين ديدگاه , ما بايد كارشناسان توطئه و دسيسه ريزي انگلستان و آمريكا (يا به گفته رهبران ايران : صهيونيسم جهاني ) را مسلط به همه امور جاري و آينده , كشورها و اقوام مختلف بدانيم و بپذيريم كه سكولاريسم و جدايي دين و سياست هم ، دست پخت آنها است . استقرار سكولاريسم روند 1 - سكولاريسم اجباري 2- سكولاريسم داوطلبانه و دين ستيزي عمومي و مردمي را طي كرده است . 


سكولاريسم اجباري 


نبايد از تجربه تاريخي غرب و ملت هاي مسيحي در گريز از مذهب ، زدودن مذهب از زندگي اجتماعي و راندن دين به گوشه دنج « رابطه فرد با خدا » بگذريم . كارشناسان « جداسازي دين از سياست » غرب ، در قرن بيستم ، دو تئوري را به دنبال هم به اجرا در آوردند تا دنياي اسلام و مردم پايبند به سنت « شرق » را از دين دور سازند و زندگي اجتماعي و شرقي اسلامي را از مذهب ، تهي كنند . اين تئوريها در ايران ما ، يكي بعد از ديگري اجرا شده است . ابتدا الگوي تركيه اعمال شد . زماني تركيه امروزي ( عثماني ) مركز دنياي اسلام و پايتخت « خلافت » دنياي اسلام بود . وقتي خلفاي جامد و خشك مذهب ، نخواستند و نتوانستند ، كشورهاي مسلمان را هم پاي ديگر كشورها پيش ببرند ، دژهاي آن امپراتوري اسلامي ، فرو ريخت . كارشناسان دسيسه ساز غرب ، تعدادي جوان نظامي را به سر كار آوردند . آن جوانان به اين نتيجه رسيدند : علت « عقب ماندگي » تركيه ، حكومت خلافتي و حكومت مذهبي است كه با تعصب به دنياي اطراف مي نگرد . در نتيجه ، از دين و دينداري و دخالت دين در آموزش ، صنعت ، تجارت ، اداره كشور ، ارتش ، جنگ و دفاع و ... بيزار شدند و دست به عصيان عليه دخالت دين در امور جامعه ‚ زدند . اين جوانان ارتشي و نظامي ( كه در حقيقت نمايندگي جوانان تركيه را به عهده داشتند ) با كودتاي نظامي ، خليفه اسلامي را از قدرت به زير كشيدند و طبق همان دسيسه ( ! ) مردم را مجبور ساختند تا از اسلام رو بگردانند . آنان مردم را مجبور كردند تا كلاه جديدي ( به جاي كلاه قبلي ) بر سر نهند . زنان از زير پوش ها درآيند و بخشي از اندام خودشان را عريان كنند . شغل رسمي روحاني گري ‚ حذف شود . روحانيان با لباس « عرب » ها در انظار عمومي ظاهر نشوند و مذهب در امور روزمره مردم دخالت نكند و ... همان توطئه گران غرب ( كمي بعد ) متوجه همسايه تركيه : ايران ، شدند . تركيه شباهت هاي زيادي با همسايه اش : ايران داشت . تركيه پايتخت جهان اسلام بود و خود را مدافع اسلام و رهبر جهان اسلام مي دانست . از طرف ديگر ، ايران در زير پرچم خليفه عثماني نبود ولي رهبري و مركزيت شيعه در آن استقرار داشت . اگر جدايي دين و سياست در تركيه از طرف مردم پذيرفته شد باشد ، چرا در ايران پذيرفته نشود ؟ 


آنان ، رضا خان را با كودتايي به روي كار آوردند . رضا خان هم ، دست حكومت پادشاهي قاجار را از كشور كوتاه كرد و مثل نظاميان تركيه ، براي ايران ، حكومت « جمهوري » را پيشنهاد كرد اما آخوندها و روحانيان كه در اين نقشه جايگاهي نداشتند ، با حكومت جمهوري مخالفت كردند . ( امروز از آن روحانيان تقدير مي شود و مقدس شده اند و روحانيان تقديس گر ، مدافع نوعي حكومت استبدادي مطلقه به نام جمهوري اسلامي « ولايت فقيه » هستند . ) توطئه گران انگليسي و آمريكايي به عنصر روحاني نقش و جايگاهي نداده بودند . در نتيجه ‚ رضا خان نتوانست ( هشتاد سال پيش )حكومت جمهوري را در ايران مستقر كند اما به همان شيوه نظاميان تركها ، با مذهب در افتاد . با زور ‚ كشف حجاب كرد . روحانيان را به سربازي برد . اجازه نداد ، روحانيان به راحتي در رشته هاي ديني و در مدارس خود تحصيل كنند و حضور آنها را به مساجد و نماز محدود كرد . انحصار اجراي بعضي از قوانين را از دست روحانيان بيرون آورد و به مردم عادي تحصيل كرده سپرد و ... ( ازدواج ، طلاق ، اجراي حدود اسلامي درباره بعضي از جرايم و ... ) اما اين نقشه غربي ها در ايران به راحتي پيش نرفت . همان كارشناسان سكولارساز جوامع شرقي ، رضا شاه « كبير » را از حكومت برداشتند و محمد رضا را « شاه» و « سايه خدا » ساختند . او از فشاري كه پدرش بر جامعه ديني و سنت زده ايران وارد كرده بود ، كاست و طبق نقشه جديد ، راه و شيوه نرمي را پيش گرفت و به هر كس اجازه داد كه هر چه مايل است بكند . (هر كس خواست به مسجد برود و هر كس خواست به ميخانه .) روحانيان آزاد شدند . مدارس ديني رونق گرفت . هر زني پوشش دلخواه خود را به تن كرد . روحانيان از اعزام به سربازي معاف شدند و ... در نقشه جديد به روحانيان جايگاهي داده شده بود اما روحانيان به اين رل ‚ راضي نبودند . در نتيجه ، چندين شورش در كشور پديدار شد كه ريشه در زير عباي روحانيان قم ، داشت . 


توطئه گران غرب ، با توجه به جامعه سنت زده ، اكثريت جمعيت روستايي ، نارضايتي بخشي از روحانيان ، پايين بودن سطح عمومي سواد و دانش ، سكولار نشدن مردم و اطاعت مردم از روحانيان به هنگامي كه دستور سياسي را در لفافه دين مي پيچيدند ، روي روحانيان متمركز شدند و به تحقيق پرداختند . آنان برنامه بلند مدتي را براي به بازي گرفتن روحانيان و دين زدايي ( به دست روحانيان ) از ايران طراحي كردند . بسياري از سياستمداران و كساني كه با پشت پرده سياست و نقشه ها ، آشنايي داشتند ، از اين سياست جديد آگاهي يافتند اما محمد رضا شاه ، نه از آن آگاه شد و نه آن را باور كرد ولي آيت الله خميني جزو آيت الله ها و روحانيان بر جسته اي بود كه به اين نقشه پي برد و كمي بعد از پيروزي انقلاب 1357 اعلام كرد : اگر اين انقلاب شكست بخورد ، به دست روحانيان و پاسداران خواهد بود و اين بار اسلام شكست خواهد خورد . ( نقل به مضمون ) يكي ديگر از آيت الله ها كه با نقشه جديد غربي ها مخالف بود ، آيت الله شريعتمداري بود . اين روحاني برجسته جهان شيعه ، با ايفاي نقش و حضور روحانيان در حكومت و رهبري كشور مخالفت مي كرد . به همين دليل با اصل 110 قانون اساسي و « ولايت فقيه » ( به خصوص نوع مطلق آن ) مخالفت كرد . به دنبال همين مخالفت هم ، عده اي از روحانيان با طرح و برنامه اي زيركانه ، او را از ميدان به در كردند و بدين سان ‚ آبروي اولين آيت الله بدست خود روحانيان ريخته شد و هواداران وي در زير سايه سكوت ديگر روحانيان ، خلع لباس شده يا به زندان افتادند . 


سكولاريسم داوطلبانه و دين ستيزي عمومي و مردمي 


در نقشه جديد طراحان آمريكايي و انگليسي ، حكومت به روحانيان منتقل مي شد . اغلب اعضاي اين قشر ، دور از جامعه ، سياست ، اقتصاد ، دانش جديد و دانشگاه و دانشگاهيان ، زندگي كرده بودند و با علم ، صنعت ، اختراع ، دنياي مدرن ، توسعه يافته و مرفه غرب و هر چيز تازه اي كه با سنت جور و هماهنگ نبود ، مخالفت مي كردند . چون اكثر روحانيان و بدنه اين قشر را اين دسته از آخوند ها تشكيل مي دادند ، نخبگان و روشنفكران روحاني ، در ميان انبوه روحانيان مخالف پيشرفت و توسعه كشور ،گم مي شدند و صدايشان به جايي نمي رسيد . اگر هم بعضي از روحانيان و غير روحانيان ، حرف و سخن تازه اي مي زدند ، با تكفير روحانيان سنتي ، روبرو مي شدند و ... اين دسته از روحانيان سنت زده كه اداره امور جامعه را به دست مي گرفتند ، از دين جز به تسبيح و دلق ، ريش ، انگشتري و البته نماز ، چيزي نمي فهميدند . هر كس ريش داشت ، انگشتري به دست مي كرد ، وقتي صحبت مي كرد ، حروف « حلقي » عرب را غليظ تر ادا مي كرد ، بالا مي نشست و اداره بخشي از جامعه را بدست مي گرفت . اين مدير ريش و پشم ، ناچار بود جامعه را با ديدگاههاي روحانيان سنت زده و نظريه روحانيان دوره مغول ، صفويه و قاجاريه اداره كند . به تدريج ، اين دسته از روحانيان ، به روي كار آمدند . همه پست هاي كليدي و حساس را چه به طور قانوني ، چه از طريق نوكر پروري ، به دست گرفتند . آنها « جمهوري » را پذيرفتند اما در يك نظريه « پيشرفته » ( ! ) از داخل آن ، ولايت مطلقه فقيه و حكومت شبه خلافت را بيرون كشيدند . بدين سان ، اختيار جان ، مال و ناموس مردم را از مردم ستاندند . مردم آزادي عقيده ، بيان ، مطبوعات ، آزادي احزاب ، آزادي اعتراض به حكومتيان را در اعتراض هاي خياباني و راهپيمايي ها ، آزادي انتقاد از قوانين از جمله قانون اساسي ، آزادي مراجعه به افكار عمومي و رفراندوم را از دست دادند . اين روحانيان سنت زده ، خود به جاي قانون نشستند و هر چه آنان گفتند ، قانون شد ! شلاق زدن ، شكنجه نشد . زندانها پر شد و دانشگاه نام گرفت . همه شهرها به اين افتخار رسيدند كه يك زندان داشته باشند . فرزندان مسلمان اين ملت كه به دست آنان و در دادگاههاي در بسته ، به اعدام محكوم شدند ، از دفن در گورستانهاي مسلمانان ، محروم شدند . به خانواده هاي آنان اجازه داده نشد تا براي فرزندانشان ، گوري مشخص ، بر پا كنند . آنها را مجبور كردند ، بجاي عزاداري به عزيزان خود ، شيريني توزيع كنند و ... آن نويسندگان و روزنامه نگاراني كه بر خلاف ديدگاه اين روحانيان سنت زده ، قلم زدند ( چه روحاني چه مردم عادي ) به زندان محكوم شدند . البته روحانيان سركش ، پس از كسب لقب « روحاني نما » ، خلع لباس شدند يا به زندان افتادند . طبق همان نقشه توطئه گرانه ، روحانيان سنت زده ، مسلماني مسلمانان را نمي پذيرفتند و ده ها سازمان و ارگان ، روزنامه ، مجله ، راديو ، تلويزيون ، و ... به راه مي انداختند تا مسلمان ايراني را مسلمان تر كنند ! آنان را به خلوص و « اسلام ناب » نايل كنند ! طبق آن نقشه ماهرانه ، روحانيان سنت زده ، اسلام را چنان معرفي مي كردند كه همه از اين كه مسلمان هستند و از چنان روحانياني دنباله روي مي كنند ، پشيمان شده ، داوطلبانه از دين و دينداري گريزان شوند و ايرانيان ، بدين طريق شيوه ، به سكولاريسم ( جدايي دين و سياست ) نايل آيند . 


علاقه شديد مردم به جامعه سكولار



در اثر فشاري كه روحانيان سنت زده و مخالف پيشرفت و ترقي ، به نام اسلام ، بر مسلمانان ايراني وارد آوردند ، اغلب ايرانيان در گفتگوهاي علني و روزانه « خودماني ،ٍ به دين مي تازند و خواستار جامعه اي سكولار و بدون حضور رسمي دين هستند . اين ادعايي ، بدون دليل نيست . كافي است تا به سوالهايي كه دانشجويان در دانشگاهها از سخنرانان مي كنند ، توجه كنيد . در هر جلسه سخنراني ، حدود 500 سوال به دست مجريان برنامه مي رسد . اغلب اين سوالها در مورد رابطه اسلام و حكومت ، ميزان تسلط حاكمان اسلامي بر امور روزمره و خصوصي مردم ، كيفيت و چرائي مطلق بودن ولايت فقيه ، سوء استفاده از نام اسلام ، تغيير قانون اساسي و ... دور مي زند اما مجريان اين برنامه ها ، از طرح اين سوالها طفره مي روند . چرا كه طرح آن سوالها و شبه ها با مجازات ، زندان ، جريمه و ... روبرو است . اين در حالي است كه اين دانشجويان در دوره حكومت پر از تبليغ و مسلمان سازي و ارائه اسلام ناب روحانيان سنت زده ، متولد شده و رشد كرده اند و از اول ابتدايي تا دانشگاه ( در دانشگاه هم ) خوراك اصلي درسي و آموزشي آنها اسلام و مباحث اجتماعي آن بوده است . با قاطعيت تمام مي توان گفت كه حدود 80 درصد دانشجويان و جوانان ايران خواهان جامعه اي سكولار هستند و با توجه به خواست آنان ، ايران سالهاي آينده ، ايراني با حكومت سكولار خواهد بود . ايران سكولار با تركيه سكولار ، بسيار متفاوت خواهد بود . چرا كه اكنون حدود 90 درصد مردم تركيه بسيار مسلمان و البته « مؤمن » هستند . يعني اگر كسي نماز مي خواند يا به مسجد مي رود ، با عشق و علاقه است . اگر به قوانين اسلامي گرد ن مي نهد ، از روي ترس از قانون و مجازات حكومتي ، نيست . البته مسلماني افراطي آنان هم ، عكس العملي در مقابل فشار و اجبار زياد دولتي به جدايي دين از سياست است . 


از طرف ديگر ، اگر در تركيه ، 10 درصد مردم ، به اسلام اعتقاد ندارند يا سكولار هستند ، در عمل نشان مي دهند و رفتاري همانند غربي ها و حتي افراطي تر از غربي ها دارند . مردم تركيه از ابتدا هم با زور سكولار شده اند و تصور مي كنند ، اگر حكومتشان اسلامي شود و دينداران به حكومت برسند ، به بهشت روي زمين خواهند رسيد و استعدادهايشان ، شكوفا خواهد شد . در هر حال ، در آرزوي تجربه حكومتي مذهبي يا دوام زندگي مذهبي هستند . چنان كه ، نماز جمعه ، هر هفته در همه شهرها برگزار مي شود و اغلب مردم در آنها شركت مي كنند . اما ايرانيان حكومت ديني و حكومت دينداران و روحانيان سنت زده را چشيده اند . اگر چه نام حكومتشان « جمهوري » است اما هنوز مزه جمهوري را نچشيده اند . در نتيجه ، ايرانيان از دين و آموزه هاي خشك و جامد ديني كه پويا نيست ، به تنگ آمده و دل زده شده اند . اينان ، به دنبال « جمهوري » هستند و مايلند تا در آن جمهوري ، دين و اسلام به گوشه منازل و مساجد ، بخزد و در زندگي جمعي و اجتماعي آنان دخالت نكند . بدين ترتيب ، اگر ايرانيان به حكومت و قانون جديدي روي بياورند ، در آن حكومت و قانون ، براي دين و دينداران ، جايي نخواهد بود و مردم ( به ويژه جوانان ) داوطلبانه ، دين و همه مظاهر آن را كنار خواهند گذاشت . در نتيجه و با توجه به وضعيت موجود ، جدايي دين و سياست در ايران ، داوطلبانه خواهد بود و اجباري نخواهد بود . اگر چنين تئوري ( گريزاندن مردم از دين بدست روحانيان ) براي دين زدايي از ايران ، ثمره خوبي بدهد ، احتمالا تركيه ، الجزاير ، عراق ، اردن ، مصر ، عربستان سعودي و ... نيز طعم تلخ حكومت روحانيان سنت زده را خواهند چشيد تا هر نوع مقاومت داوطلبانه در مقابل سكولاريسم ، بدست اشتباهات خود روحانيان ، خنثي شود . در پايان متذكر مي شوم : من به ديدگاه « توطئه جهاني » اعتقادي ندارم ولي به پيدايش و رواج سكولاريسم ايراني معتقدم و ايمان آورده ام كه رخ خواهد داد .


 0 / 6 / 82 




Monday, September 15, 2003



Comments

  1. زیاد شر و ور ننویس
    حرفات عین خودت بوی گند و کثافت میده
    حالم از آدمای هرزه ای مثه تو به هم میخوره

    ReplyDelete

Post a Comment

Popular posts from this blog

سیاست، جسورلارین میدانی دیر